مبارزه طبقاتی پرولتاریا در مقیاس جهانی، پیوسته دامنه و ژرفای بیشتری به خود می گیرد. در حالی که بحران اقتصادی جهانی همچنان ادامه دارد و بورژوازی بینالمللی میکوشد بار این بحران را هر چه بیشتر بر گردهی کارگران قرار دهد، طبقه کارگر در ابعادی وسیعتر و اشکالی تعرضیتر از مبارزه به مقابله با بورژوازی و سیاستهای آن برخاسته است.
تمام تلاش بورژوازی برای غلبه بر بحران و مهار مبارزه طبقاتی تاکنون به شکست انجامیده است. این واقعیت که مبارزه طبقاتی تمام نظم موجود را از هم اکنون مورد تهدید قرار داده، چنان آشکار و انکارناپذیر است که سخنگویان و نظریهپردازان نظم سرمایهداری نسبت به عواقب وضع موجود هشدار میدهند.
مجله آمریکایی تایم در ۲۵ مارس مقالهای تحت عنوان “انتقام مارکس: چگونه مبارزه طبقاتی به جهان شکل میدهد” انتشار داد و مایکل شومان نویسنده این مقاله از جمله نوشت: “تصور بر این بود که کارل مارکس مرده و مدفون است. با فروپاشی اتحاد شوروی و جهش بزرگ چین به سوی سرمایهداری، کمونیسم در پسزمینه شگفتانگیز فیلمهای جیمز بوند و وردهای منحرف کیم یونگ اون، فرو رفت. چنین به نظر میرسید، ستیز طبقاتی که به باور مارکس تعیینکننده مسیر تاریخ است، در عصر شکوفایی تجارت آزاد و تصدی آزاد ناپدید گردد. قدرت فراگیر جهانیسازی که دوردستترین نقاط کره زمین را در حلقههای سودآور سرمایه مالی، برونسپاری و تولید صنعتی بیمرز مرتبط ساخته است، برای همگان از معلمان فنی دره سیلیکون گرفته تا دختران مزارع چینی، فرصتهای گستردهای را برای ثروتمند شدن فراهم میآورد.” چنین به نظر میرسید که سرمایهداری به وعدهی خود – ارتقای همگان به بلندیهای ثروت و رفاه – عمل میکند. چنین میاندیشیدیم. اما با گرفتار شدن اقتصاد جهانی در بحرانی درازمدت و کارگران سراسر جهان زیر فشار بیکاری، قرض و درآمدهای راکد، نقد گزندهی مارکس از سرمایهداری را مبنی بر این که سیستم ذاتاً ناعادلانه و خودتخریبگر است، به سادگی نمیتوان کنار نهاد. مارکس این نظریه را پرداخت نمود که با تمرکز ثروت جهانی در دست گروهی آزمند، نظام سرمایهداری جبراً تودهها را فقیر میکند و باعث بحرانهای اقتصادی و تشدید ستیز میان طبقات ثروتمند و کارگران میگردد.
پروندهای قطور از اتفاقات نشان میدهد که احتمالاً او حق داشت. تأسفآور است که به راحتی آمارهایی را میتوان یافت که نشان میدهد، ثروتمندان، ثروتمندتر، اما طبقه متوسط و فقرا، نه!
تمام تلاش بورژوازی برای غلبه بر بحران و مهار مبارزه طبقاتی تاکنون به شکست انجامیده است. این واقعیت که مبارزه طبقاتی تمام نظم موجود را از هم اکنون مورد تهدید قرار داده، چنان آشکار و انکارناپذیر است که سخنگویان و نظریهپردازان نظم سرمایهداری نسبت به عواقب وضع موجود هشدار میدهند.
مجله آمریکایی تایم در ۲۵ مارس مقالهای تحت عنوان “انتقام مارکس: چگونه مبارزه طبقاتی به جهان شکل میدهد” انتشار داد و مایکل شومان نویسنده این مقاله از جمله نوشت: “تصور بر این بود که کارل مارکس مرده و مدفون است. با فروپاشی اتحاد شوروی و جهش بزرگ چین به سوی سرمایهداری، کمونیسم در پسزمینه شگفتانگیز فیلمهای جیمز بوند و وردهای منحرف کیم یونگ اون، فرو رفت. چنین به نظر میرسید، ستیز طبقاتی که به باور مارکس تعیینکننده مسیر تاریخ است، در عصر شکوفایی تجارت آزاد و تصدی آزاد ناپدید گردد. قدرت فراگیر جهانیسازی که دوردستترین نقاط کره زمین را در حلقههای سودآور سرمایه مالی، برونسپاری و تولید صنعتی بیمرز مرتبط ساخته است، برای همگان از معلمان فنی دره سیلیکون گرفته تا دختران مزارع چینی، فرصتهای گستردهای را برای ثروتمند شدن فراهم میآورد.” چنین به نظر میرسید که سرمایهداری به وعدهی خود – ارتقای همگان به بلندیهای ثروت و رفاه – عمل میکند. چنین میاندیشیدیم. اما با گرفتار شدن اقتصاد جهانی در بحرانی درازمدت و کارگران سراسر جهان زیر فشار بیکاری، قرض و درآمدهای راکد، نقد گزندهی مارکس از سرمایهداری را مبنی بر این که سیستم ذاتاً ناعادلانه و خودتخریبگر است، به سادگی نمیتوان کنار نهاد. مارکس این نظریه را پرداخت نمود که با تمرکز ثروت جهانی در دست گروهی آزمند، نظام سرمایهداری جبراً تودهها را فقیر میکند و باعث بحرانهای اقتصادی و تشدید ستیز میان طبقات ثروتمند و کارگران میگردد.
پروندهای قطور از اتفاقات نشان میدهد که احتمالاً او حق داشت. تأسفآور است که به راحتی آمارهایی را میتوان یافت که نشان میدهد، ثروتمندان، ثروتمندتر، اما طبقه متوسط و فقرا، نه!