۱۳۸۹ شهریور ۱۳, شنبه
قطعیت شکست استراتژیک جهانی امپریالیسم آمریکا
وقتی که باراک اوباما بر مسند ریاست جمهوری امریکا نشست، پایان اوت سال ۲۰۱۰ را به عنوان ضربالاجل خروج نظامیان آمریکایی از عراق تعیین کرد. چند هفته به پایان این موعد، بر این موضوع تاکید ورزید و در اواخر اوت بخش دیگری از نیروهای نظامی آمریکایی خاک عراق را ترک کردند.
البته هنوز ۵۰ هزار نیروی آمریکایی در عراق باقی ماندهاند که این نیروها، ظاهرا قرار است نیروهای نظامی عراقی را آموزش دهند و مهلت نهایی خروج نیروهای آمریکایی پایان سال ۲۰۱۱ اعلام شده است. با این وجود، باراک اوباما رئیس جمهورآمریکا درآخرین روز ماه اوت یکباردیگراعلام نمود که مأموریت نیروهای رزمی آمریکائی در عراق به پایان رسیده است. جوبایدن معاون اوباما که روز دوشنبه ۳۰ اوت (۸ شهریور ۸۹) وارد عراق شده و گفته بود که ماموریت نظامی نیروهای آمریکایی در عراق رسماً پایان یافته و “عملیات آزادسازی عراق” پس از این جای خود را به “عملیات افق تازه” یا “سپیده دم نو” خواهد داد، بعد از آخرین اظهارنظر رئیس جمهورآمریکا در این مورد، در ضمن یک سخنرانی در کمپ ویکتوریا واقع در خارج از بغداد، بار دیگر بر پایان “عملیات آزادسازی عراق” تأکید نمود.
در حالیکه ژنرال ریموند اودیون فرماندهی نیروهای آمریکایی در عراق، حدود یک هفته قبل از ترک نیروهای نظامی آمریکا چنین ادعا کرده بود که “نیروهای عراق آمادهاند تا جای خالی نیروهای آمریکایی را در این کشور پر کنند”، اما “بابکرزیباری” یک فرمانده ارتش عراق، ضمن انتقاد و گله از تصمیم آمریکا به خروج از عراق چنین اعتراف نمود که “ارتش عراق تا ده سال دیگر هم نخواهد توانست آمادگی کنترل اوضاع را بدست آورد.”!
پرسش این است که چرا دولت امپریالیستی آمریکا هفت سال پیش جنگ تجاوزکارانهای را علیه عراق برافروخت و این کشور را به اشغال خویش درآورد و به رغم مخالفتهای وسیع و گسترده در مقیاس بینالمللی با این جنگ راهزنانه، متجاوز از ۱۶۰ هزار نیروی نظامی به عراق اعزام نمود و علاوه بر به کشتن دادن حدود ۴۵۰۰ نفر از نیروهای آمریکایی، بیش از یک میلیون تن از مردم عراق را کشتار و معلول نمود و میلیونها تن دیگر را آواره و بیخانمان و مجبور به ترک عراق ساخت! و چه شد که اکنون و به رغم درخواست دولت و فرماندهان عراقی دست نشاندهی خویش برای ماندن نیروهای آمریکایی در عراق، دولت آمریکا اما نیروهای نظامی خود را از این کشور خارج میکند.
تا پیش از فروپاشی بلوک شرق، امپریالیسم آمریکا بزرگترین قدرت امپریالیستی در جهان بود. قدرت نظامی و سیاسی آمریکا به حدی بود که به سادگی میتوانست سایر قدرتهای امپریالیستی را زیر هژمونی خود درآورد. با فروپاشی شوروی و بلوک شرق، عملا یک قدرت بزرگ که همواره میتوانست در برابر اقدامات تجاوزکارانه قدرتهای امپریالیستی جهان به سرکردگی امپریالیسم آمریکا، به عنوان مانعی جدی عمل کند، از میان برداشته شد و در عین حال دورهای که قدرتهای امپریالیست، برای مقابله با شوروی و بلوک شرق داوطلبانه سرکردگی آمریکا را پذیرفته بودند پایان یافت. دولت آمریکا، از یک سو فضای مناسبتری را برای تجاوزات امپریالیستی خود فراهم میدید و دستش در این راه بازتر شد، از سوی دیگر اما دیگر نمیتوانست به روال دوران قبلی، سایر قدرتهای امپریالیست جهان، به ویژه قدرتهای اروپائی را به تبعیت خود درآورد. بر این پایه است که دولت امپریالیستی آمریکا در عین آنکه میبایستی به شیوههایی متوسل گردد تا به سایر قدرتهای امپریالیستی به ویژه هم پیمانانی که سرکردگی آن را پذیرفته بودند، اثبات کند که آمریکا یگانه قدرت برتر جهان است و همه باید از آن تبعیت کنند. زور و قلدری و استفاده هرچه بیشتر از قدرت نظامی و زیر پا نهادن تعهدات و قول و قرارهای بینالمللی، آن شیوهها و شگردهاییست که باید هژمونی آمریکا در میان سایر قدرتها را تامین کند. بر این زمینه است که جرج دبلیو بوش، نماینده جناح هارتر امپریالیسم آمریکا بر سرِ کار میآید و در همین دوره است که قدرت نظامی آمریکا بیش از پیش بکار گرفته میشود . دولت آمریکا برای پیشبرد سیاستهای جنگطلبانه خود، حتا نیازی به تائید و تصویب آن توسط سایر قدرتها و سازمان ملل و یا شورای امنیت سازمان ملل هم نمیبیند.
دولت امپریالیستیِ آمریکا، هفت سال پیش، با پنهان شدن در پشت شعار “دمکراسی” و “آزاد سازی مردم عراق”، به بهانه مقابله با سلاحهای کشتار جمعی، لشکرکشی و تجاوز به عراق را آغاز کرد. موشکها و بمبافکنهای آمریکایی، صدها شهر و روستای عراق را منهدم و صدها هزار خانه را با خاک یکسان کردند و صدها هزار تن از مردم عراق را آواره و یا به کام مرگ فرستادند. پنتاگون و بوش، بر اشغال عراق به هر قیمت تاکید داشتند. و عراق به قیمت جاری شدن سیلی از خون مردم بیدفاع، به اشغال آمریکا و متحد نزدیک آن انگلستان درآمد.
از نظر امپریالیسم آمریکا در آن زمان، پیروزی بر ارتش صدام، سرنگونی و اشغال عراق، پایان ماجرا و پایان جنگ محسوب میشد. امپریالیستها که به مردم جهان اطمینان میدادند، از سربازانشان در عراق اشغالی با دسته گل استقبال خواهد شد، هنگامی که با مخالفت و اعتراض تودهای روبرو شدند شدیدترین کشتارها را انجام دادند و از کثیفترین شیوههای ضد انسانی برای تحکیم سلطه ستمگرانه خود استفاده کردند. آنان سعی نمودند با ایجاد نفاق و دامن زدن به مسائل و اختلافات قومی، ناسیونالیستی و مذهبی در میان مردم عراق، سرکوب مردم و اشغال عراق را عملی ساخته و به سلطه خویش دوام بخشند.
هر کس این را می دانست که اهداف امپریالیسم آمریکا، فراتر از اشغال نظامی عراق و غارت نفت این کشور است. هدف اصلی دولت آمریکا از لشکرکشی نظامی به عراق، کسب بازارهای بیشتر و تسلط انحصاری بر بازارهای تمام منطقه، کنترل مهمترین منابع نفت و انرژی جهان، کنترل کل منطقه و مهار دولتهایی بود که در دوران جنگ سرد تحت نفوذ شوروی بودند. آمریکا پس از اشغال عراق، در صدد برآمد که به زور سرنیزه و دمکراسی آمریکایی “ثبات و امنیت” در این کشور ایجاد کند، تا در سایه آن، علاوه بر غارت و چپاول منابع نفتی عراق، پای خود را در این کشور محکم کند، آنگاه یک یا چند عراق دیگر برپا و “خاورمیانه بزرگ” ایجاد کند!
اما این ثبات و امنیتی که امپریالیسم آمریکا در پی آن بود، در تمام طول این هفت سال هرگز حتا برای یک روز هم حاصل نشد. تمام تلاشها و تاکتیکهای سیاسی و نظامی آمریکا برای ایجاد ثبات و امنیت مورد نظر خود در عراق با شکست روبرو گردید. نه افزایش سربازان آمریکایی، نه بمبارانها و کشتار مردم بی دفاع شهرها از نوع کشتار و قتل عام ٢٠٠٠ تن ازمردم ” فلوجه” و نه بازی های پارلمانی و دمکراسی آمریکایی، معضل آمریکا را حل نکرد. دولتهای دست نشانده و نوکران امپریالیسم آمریکا نیز ثبات و امنیتی راکه آمریکا به آن نیازداشت تا پروژههای امپریالیستی و راهزنانهی خود را در منطقه دنبال کند، فراهم نساختند. اشغال نظامی عراق، قرار بود در طرح استیلای سیاسی و اقتصادی امپریالیسم آمریکا در منطقه خاورمیانه، نقش محوری ایفا کند عراق که قرار بود دروازه “خاورمیانه بزرگ” باشد، نه فقط دری به روی رویای آمریکایی “خاورمیانه بزرگ” نگشود، بلکه خود به یک معضل جدی در کل سیاستهای منطقهای آمریکا و به باتلاقی برای نیروهای نظامی آن تبدیل گردید.
آمریکا که هنگام حمله به افغانستان، تبلیغات زیادی علیه طالبان به راه انداخته بود، و تا حدودی از همراهی افکار عمومی و همچنین از حمایت قاطع اروپا برخوردار بود، با اشغال افغانستان ارتش خود را به عنوان ارتشی شکست ناپذیر جلوه میداد که قادر است در هر نقطهای از جهان که اراده کند دست به حمله نظامی بزند و پیروز شود. زمان لشکرکشی به عراق و اشغال این کشور اما، شرایط متفاوت بود. اگرچه دولت آمریکا در آغازِ حمله به عراق و عَلَم کردنِ دروغی به نام نابودی سلاحهای کشتارجمعی توانسته بود موافقت بخش زیادی از مردم آمریکا را جلب کند، اما وقتی که اشغال عراق به درازا کشید و کشتارها ادامه پیدا کرد، مردم آمریکا و افکار عمومی جهانی به مخالفت با اشغال عراق و کشتار مردم این کشور برخاستند. دولت آمریکا که به نیروهای نظامی قول بازگشت پس از سقوط صدام را داده بود، در عراق زمینگیر شد. تداوم اشغال عراق که ماهانه ۳ تا ۴ میلیارد دلار هزینه در برداشت، به بروز بحرانهایی در درون آمریکا نیز منجر گردید. به جز انگلیس، همپیمان نزدیک آمریکا، اروپا نیز موافق این اقدام امپریالیستی آمریکا نبود. طولی نکشید که لشکرکشی آمریکا به عراق و اشغال این کشور، بیش از آنکه قدرت امپریالیسم آمریکا را نشان دهد، ضعف آن را مدلل ساخت. تجاوز نظامی آمریکا به عراق، ضربهای جدی بر قدرت و توانایی نظامی و سیاسی آمریکا وارد ساخت. اگر چه شکست آمریکا از همان آغاز اشغال عراق خود را نشان داد، اما در اواخر نخستین دوره ریاست جمهوری جرج دبلیو بوش، حتا مقامات دولتی این کشور نیز به آن اعتراف میکردند و راه چارهای برای خروج آمریکا از بنبست عراق جستجو میکردند. رامسفلد وزیر دفاع آمریکا در همین رابطه استعفا داد. برخی دیگر از مقامات آمریکائی از جمله جان بولتون نماینده آمریکا در سازمان ملل، صریحاً از شکست آمریکا و ضرورت تغییر استراتژی آمریکا سخن گفته و بر “خروج آبرومندانه” از عراق تاکید نمودند. کمیته “بیکر همیلتون” یا گروه مطالعه عراق که مرکب از ده سیاستمدار پر سابقهی وابسته به دو حزب دمکرات و جمهوریخواه بود و از طرف کنگره آمریکا ماموریت یافت تا اوضاع عراق را مطالعه و راهی برای غلبه بر معضلات آمریکا در عراق پیدا کند، پس از تحقیق و بررسی و مطالعه اوضاع عراق از شکست آمریکا در خاورمیانه سخن گفت. در دوره دوم ریاست جمهوری بوش، شکست آمریکا در عراق، با قطعیت بیشتر در معرض چشم جهانیان قرار گرفت. پس از شکست نظامی آمریکا، تلاشهای دولت آمریکا حول چگونگی خروج از عراق متمرکز گردید. امپریالیسم آمریکا فقط از لحاظ نظامی نبود که متحمل شکست گردید، بلکه از لحاظ سیاسی نیز شکست خورد. شکست سیاسی آمریکا حتا از شکست نظامی آن نیز بدتر بود. این شکستها، ضرباتی جدی بر قدرت و توانایی نظامی و سیاسی و اعتبار آمریکا در این زمینه وارد ساخت.
شکستهای نظامی و سیاسی آمریکا در عراق در عین پوشالی بودن قدرتی را نشان داد که تا پیش از آن در میان سایر قدرتهای امپریالیستی قدرتی برتر به حساب میآمد. شکست آمریکا در عراق، یک شکست نظامی و سیاسی فقط در منطقه نبود. این شکست به شکست استراتژیک جهانی برای آمریکا تبدیل گردید. آمریکا راهی نداشت جز آنکه نیروهای خود را نه چندان “آبرومندانه” از عراق خارج کند یا آن را از درگیری مستقیم کنار بکشد. روی کار آمدن باراک اوباما نیز محصول این شرایط، تضعیف و ناتوانی امپریالیسم آمریکا است و برنامههای دولت وی نیز بیان چیز دیگر جز شکست استراتژی آمریکا نیست!
شکست نظامی وسیاسی آمریکا در عراق و شکست استراتژیک جهانی آمپریالیسم آمریکا، به معنای آن نیست که دولت آمریکا از اهداف و مقاصد غارتگرانه و توسعهطلبانه خود و برافروختن جنگهای تجاوزکارانه دست می شوید. جنگ تجاوزگرانه و راهزنانه در ذات امپریالیسم است. انحصارات امپریالیستی جهان نیز برای نجات سرمایهداری در حال زوال، از چنگال بحرانهای عمیق اقتصادی و سیاسی و برای غارت و چپاول مردم جهان، دست از جنگ و خونریزی و کشتار مردم نخواهند کشید. دولت امپریالیستی آمریکا ممکن است سربازان خود را از عراق فرابخواند و بعد از این به طور مستقیم مردم عراق را کشتار نکند و یا قدری بیشتر به مسائل داخلی خود بپردازد، اما از جنگ یا مداخله در امور داخلی عراق دست نخواهد کشید. سربازان آمریکائی در حالی خاک عراق را ترک می کنند که بحران حاد سیاسی تمام جامعه عراق را دربرگرفته و اختلافات درون گروهبندیهای سیاسی نیز بسیار تشدید شده است. درگیریهای روزانه و متعدد میان گروههای سیاسی و کشته شدن گروه گروه از مردم عراق، بازتاب همین بحران است. اختلافات و جنگهای قومی، مذهبی و ملی که دولت امپریالیستی آمریکا نقشِ اصلی را در برافروختنِ آتشِ آن داشته است، بیش از پیش تشدید شده و ادامه خواهد یافت.
http://96.0.49.111/?p=20065
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر