۱۳۸۹ تیر ۱۳, یکشنبه
اختراع یک تاریخ جعلی برای پیدایش چماقداران حزباللهی در جمهوری اسلامی
از دیدگاه گروههای موسوم به اصلاحطلب جمهوری اسلامی، تاریخ موجودیت جمهوری اسلامی در ایران به دو دورهی متمایز تقسیم میگردد. دورهای که از سرنگونی رژیم شاه آغاز و به مرگ خمینی خاتمه مییابد، دوران طلایی حاکمیت الله بر روی زمین است که جز نیکی، عدالت، آزادی، برابری، رفاه و پرهیز از خشونت، چیزی وجود نداشت. تنها در دورهی پس از مرگ خمینی تا به امروز است که هر آنچه زشتی، بیعدالتی، استبداد و نابرابری، خشونت و فقر است، بر مردم ایران نازل میشود و حکومت الله، آنها را به عذابی الیم گرفتار میسازد. بنابراین آنها اکنون رسالت خود را بازگشت به صدر حاکمیت جمهوری اسلامی اعلام میکنند و به پیروان خود بشارت میدهند با گرد آمدن در زیر پرچم سبز محمدی، عصر طلایی را احیا کنند.
اما این به اصطلاح عصر طلایی، چیزی جز دورانی از فجایع و جنایات بیشمار نبود. به جرأت میتوان گفت که در تاریخ لااقل یک صد سال اخیر، از انقلاب مشروطیت تا به امروز، هرگز دورهای را نمیتوان یافت که جنایات و وحشیگریهای طبقات حاکم، علیه مردم ایران، در ابعاد دوران خمینی باشد. چگونه میتوان بر این دوران سراسر جنایت و بیدادگری که عصر حاکمیت گروههای خط امام دیروز و اصلاحطلبان و سبزهای امروز است، سرپوش نهاد؟ به همان شکلی که از جبارترین و ستمکارترین فرمانروایان، انوشیروانهای عادل ساختهاند و به زور تکرار، به مردم ناآگاه تحمیل کردهاند. بخش بزرگی از مردم ایران یا در آن ایام هنوز متولد نشده بودند و یا کودکان کم سن و سالی بیش نبودند. استبداد هولناک حاکم بر ایران نیز مانع از آن بود که نسل جدید در ابعادی تودهای بتواند به تمام ابعاد فجایع بیانتهای دوران خمینی آگاهی یابد. وقتی که هنوز پس از گذشت بیش از دو دهه از کشتار دستهجمعی زندانیان سیاسی، میلیونها تن از تودههای مردم خبر این جنایت هولناک را هم نشنیدهاند، برای گروههای رقیب باند خامنهای – احمدینژاد، دشوار نخواهد بود که مبدأ جدیدی برای فجایع و جنایات بیشمار دوران جمهوری اسلامی قرار دهند. جنایت زندان کهریزک، بیسابقه اعلام میشود که برای نخستین بار در ایران رخ داده است. شکنجه، تجاوز و کشتار پدیده جدیدیست که در سال ۸۸ معمول میگردد.
دادگاههای نمایشی و محاکمه مخالفین سیاسی در دادگاههای دربسته چند دقیقهای، اتفاق تازهایست که اخیراً رخ داده و مسبوق به سابقه نیست. در دوران خمینی، دوران حاکمیت امثال رفسنجانی، موسوی و کروبی مطلقاً از این فجایع خبری نبود! نه در سالهای ۵۸ و ۵۹، نه در سال ۶۰ و سالهای پس از آن تا ۶۷. اکنون وقت آن رسیده است که برای گروههای چماقدار حزباللهی و بسیجی هم مبدأ جدیدی اختراع شود که آن هم به دوران پس از خمینی بازمیگردد.
در این هفته چماقداران حزباللهی و بسیجی بار دیگر به کروبی در دانشگاه صنعتی یورش بردند که برای شرکت در مراسم ختم پدر معاون خاتمی در مسجد این دانشگاه حضور یافته بود. چماقداران حکومت اسلامی با فحاشی و تهدید وی را به خروج از دانشگاه واداشتند. اتفاق جدیدی نیست، از این صحنهها در جمهوری اسلامی فراوان بوده و هست و اکنون مدتیست که گروههای اسلامگرای رقیب باند خامنهای – احمدینژاد نیز مشمول حملات این اوباش شدهاند. اما آنچه که جدید است مصاحبهای از کروبی پس از این اتفاق است. وی در این مصاحبه با سایت سبزها، تلاش میکند یک تاریخ جعلی برای منشأ و پیدایش چماقداران حزباللهی حکومت اسلامی، اختراع کند و پیدایش این گروهها را به دوران پس از مرگ خمینی ارتباط دهد.
وی در این مصاحبه از جمله میگوید: “اما موضوع حملهها و توهینهای سریالی گروهی جیرهخوار و حقوق بگیر که گاه لباس مقدس بسیج را به تن میکنند. یک سال پس از رحلت امام، فرمانده بسیج وقت پیش من آمد و گفت که قصد داریم تشکیلات و گردانهایی را در شهرهای کشور ایجاد کنیم. من ضمن مخالفت، علت تشکیل چنین تشکیلاتی را جویا شدم که وی هدف از تشکیل گردانهای بسیج را مقابله با شورشها و تظاهراتهای مردمی اعلام نمود و گفت که با نیروی بسیج میتوانیم این تظاهراتها را سرکوب کنیم. که مجدداً با مخالفت من روبرو گردید.” من بسیار متأسفم که اینها کارشان به جایی رسیده که با دانشگاهیان برخورد میکنند، در مساجد مردم را کتک میزنند، در رأیگیریها تقلب میکنند، در خیابانها به کشتار مردم میپردازند و نام و یاد بسیج را لکهدار کرده و عملکرد این افراد بدانجا رسیده که میراث امام که همان جمهوریت و اسلامیت بود، اکنون رنجور و ناتوان گشته است.
“بنده میگویم، اگر زمان شاه یک شعبان بیمخ بود، اکنون این حاکمیت، صدها شعبان بیمخ تربیت کرده است.” اشتباه میفرمایید آقای کروبی، بحث از صدها شعبان بیمخ در جمهوری اسلامی نیست. بنای حکومت اسلامی از همان آغاز بر شعبان بیمخها قرار گرفت. خمینی خود در رأس شعبان بیمخها قرار داشت. او بود که از همان آغاز به نوچههای خود دستور داد، چوبههای دار را برپا کنید، قلمها را بشکنید، به تجمعات سازمانهای سیاسی یورش برید. دفاترشان را تعطیل کنید. مخالفین را بیرحمانه کشتار کنید. زندانیان سیاسی را قتل عام کنید. کروبی نباید فراموش کرد باشد که گروههای چماقدار حزباللهی، حتا پیش از آن که رژیم شاه سرنگون شود، متشکل از لاتها و چاقوکشهای محلات، به دور مساجد سازماندهی شدند. آنها گروههای سیاهپوشی بودند که وظیفه داشتند با چماق و چاقو به هر تجمع و تظاهرات دیگری به جز طرفداران خمینی یورش برند و آن را بر هم بزنند. آنها وظیفه داشتند، فعالین این تجمعات را شناسایی کنند و به قتل برسانند. فعالترین بخش دستگاه روحانیت که در سازماندهی این اوباش نقش داشت، همان جریانی بود که پس از سرنگونی رژیم شاه، خود را پیرو خط امام میدانست و قدرتمندترین بخش دستگاه روحانیت در حاکمیت بود. یعنی همانهایی که بعداً مجمع روحانیون را تشکیل دادند. نخستوزیرشان موسوی، قاضی مورد اعتمادشان خلخالی، قاضیالقضاتشان بهشتی و موسوی اردبیلی، دادستانشان صانعی و فرمانده چماقدارانشان غفاری و رهبرشان خمینی جلاد. و چه جنایاتی که در این دوران رخ نداد!
کروبی گویا اصلاً به یاد نمیآورد، شکلگیری گروههای چماقدار حزباللهی در دوران قبل از قیام که با شعار “حزب فقط حزبالله، رهبر فقط روحالله” به تجمعات سازمانها یورش میبردند. به یاد نمیآورد سردستههای این باندهای تبهکار، امثال غفاری و دیگر پیروان خط امام را در بر هم زدن تجمعات سیاسی، ترور مخالفان رژیم، پرتاب نارنجک به درون گردهماییها، پاشیدن اسید به صورت زنان و تیغکش کردن آنها، حمله به دانشگاهها و قتل عام دانشجویان و تعطیل دانشگاهها، کشتار علنی مردم در خیابانها پس از ۳۰ خرداد سال ۶۰. همینها هستند که به فرمان خمینی در نقش بسیج ظاهر میگردند و وظیفه خود را در حفظ رژیم بر عهده میگیرند. کروبی اما بهتر از هر کس دیگر از تمام این جنایات و سرمنشأ پیدایش حزباللهی و بسیج آگاه است. معهذا چون او و دیگر گروههای رقیب خامنهای – احمدینژاد، خود از پایهگذاران و مجریان رژیمی در ایران هستند که تمام دوران موجودیتاش با جنایات بیانتها عجین است، برای تبرئه خود و یاراناش که حکومت الله را بر روی زمین برپا کردند، ناگزیر است، به تحریف متوسل گردد. دو دوره در تاریخ موجودیت جمهوری اسلامی ترسیم کند. دورهای که عصر طلایی مردم ایران بود و از جنایات و ستمگریهای حکومت اثری نبود، و دورهای که مملو از جنایت و فجایع حکومت اسلامی میگردد. داستانسرایی کروبی در پیدایش گروههای چماقدار در خدمت همین تحریف تاریخ است. اما اینان باید مطمئن باشند که تودههای مردم ایران، دو بار از یک سوراخ گزیده نمیشوند. تراژدی استقرار جمهوری اسلامی تکرار نخواهد شد. مردم ایران دریافتهاند که ریشه سیاسی تمام فجایعی که در دوران جمهوری اسلامی رخ داد، در خودِ حکومت اسلامی، در تلفیق دین و دولت است. حکومت مذهبی خوب و بد، هرگز وجود نداشته و نخواهد داشت. هر دولت مذهبی، شر مطلق است. یکی از مطالبات مهم مردم ایران در جریان مبارزاتی که هم اکنون در جریان است، جدایی کامل دین از دولت است. دولتی در ایران باید بر سر کار آید، که هر گونه رابطه در آن میان دین و دولت، دستگاه روحانیت و حکومت گسسته شده باشد و هیچ مذهبی به عنوان مذهب رسمی کشور پذیرفته نشود. هر گونه دخالت روحانیت در مدارس و هر گونه کمکی به این دستگاه ممنوع گردد. روحانیون باید پی زندگی خصوصیشان بروند و از طریق صدقههای مؤمنین ارتزاق کنند. دولت مذهبی باید به رادیکالترین شکل ممکن، از ایران جاروب شود و این الگویی شود برای تمام مردم خاورمیانه که هر یک به شکلی در چنگال دولتهای مذهبی پوشیده و آشکار گرفتارند.
http://96.0.88.12/?p=17376
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر