خمینی وقتی که در ایران به قدرت رسید، به پیروان خود فرمان داد، قلمها را بشکنید و دهانها را ببندید. وی بیپرده حقیقتی را برملا کرد. او میخواست بگوید که میان دولت مذ هبی و آزادی، ناآگاهی برخاسته از خرافات مذهبی و آگاهی تهی از خرافات، چنان ستیز و تضاد آشتیناپذیری وجود دارد که ارتجاع مذهبی جز از طریق شکستن قلمها، بستن دهانها و بریدن سرها که خمینی ناگفته به آن عمل کرد، نمیتواند با آن مقابله کند. روزنامهها تعطیل شد، کتابها به آتش کشیده شد. فعالیت احزاب و سازمانهای سیاسی، تشکلهای دمکراتیک و صنفی، اجتماع، راهپیمایی و تظاهرات ممنوع اعلام گردید. دانشگاهها به خاک و خون کشیده شد و تعطیل گردید. هزاران تن اعدام و دهها هزار تن از مردم ایران به بند کشیده شدند تا بر تضاد آزادی و آگاهی با دولت مذهبی و خرافات مذهبی غلبه شود. این تضاد اما حل شدنی نیست. به جای خود باقیست و پیوسته خود را در زمینههای مختلف نشان میدهد.
دانشگاه یکی از عرصههای مهمیست که این تضاد پیوسته خود را به شکلی محسوس و برجسته در آن نشان میدهد. بی جهت نیست که دانشگاه همواره به یکی از کانونهای درگیری حاد با جمهوری اسلامی تبدیل شده است. حضور گسترده دانشجویان در اعتراضات و تظاهرات سال گذشته، چنان هراسی در دل سران جمهوری اسلامی ایجاد نمود که خامنهای خواهان برچیده شدن برخی از رشتههای دانشگاهی به ویژه رشتههای مرتبط با علوم اجتماعی گردید.
سرانجام در این هفته، مدیر کل دفتر گسترش آموزش عالی اعلام کرد پذیرش و توسعه ۱۲ رشته علوم انسانی، متوقف گردید. وی گفت: “این رشتهها باید با اولویتهای بومی و دینمحوری بازنگری شوند. به طوری که محتوای آنها که بیشتر غربی است با محورهای دینی و اسلامی هماهنگ شود. محتوای این ۱۲ رشته تا ۷۰ درصد بازنگری میشوند.” رشتههایی که قرار است مشمول بازنگری شوند، از جمله شامل حقوق، علوم سیاسی، جامعهشناسی، مطالعات زنان، حقوق بشر، فلسفه و روانشناسی است. از اظهار نظر نامبرده چنین برمیآید که برخی از این رشتهها ممکن است برای همیشه تعطیل یا کاملاً محدود گردند.
همانگونه که پیش از این اشاره شد، واقعیت این است که میان علم و خرافات مذهبی تضادی آشتیناپذیر وجود دارد و هیچ رشته علمی در دانشگاهها با باورهای خرافی و مذهبی جمهوری اسلامی سازگار نیست. اما رژیم جمهوری اسلامی در شرایطی که نظام سرمایهداری حاکم بدون وجود برخی رشتههای مرتبط با علوم طبیعی و تجربی، نمیتواند ادامه حیات داشته باشد، از سر ناگزیری این رشتهها را که مستقیماً نیز با مسایل سیاسی و اجتماعی جامعه ایران ارتباطی ندارند، تحمل میکند. گاه حتا برخی رشتههای علمی را تا جایی که به اهداف نظامی خدمت میکنند، تقویت مینماید.
مشکل رژیم به ویژه در آن رشتههایی بروز میکند که به نحوی مرتبط با عرصهی آگاهی اجتماعیاند و از آنجایی که این رشتهها تکاملشان همراه با شیوهی تولید سرمایهداری به ویژه در اروپا و آمریکا بوده است، با باورهای مذهبی جمهوری اسلامی ناسازگار درمیآیند. دانشجویان این رشتهها که عموماً قرار است تبدیل به کادرهای دستگاه دولتی جمهوری اسلامی شوند، مواد درسیشان منطبق با تربیت کادرهای سیستم سرمایهداری در تمام کشورهای جهان است. در این حدود از باورهای مذهبی فاصله میگیرند و از آنها کادر مطلوب جمهوری اسلامی که یک آدم سر تا پا خرافاتی و احمق است، درنمیآید. نه تنها چینین کادری در نمیآید، بلکه دانشجویان رشتههای علوم اجتماعی با همان محدودهی آگاهی کسب شده در دانشگاهها به ستیز و مخالفت با ایدئولوژی دولت مذهبی برمیخیزند و تبدیل به مخالف جمهوری اسلامی میگردند. معضل جمهوری اسلامی با رشتههای علوم اجتماعی در اینجاست که از یکسو به کادرسازی برای دستگاه دولتی در این رشتهها نیاز دارد و از سوی دیگر عموماً کادرهایی که ساخته میشوند، کادر مطلوب جمهوری اسلامی نیست. این تناقض هم با بازنگری مواد درسی و اسلامی کردن بیشتر دروس قابل حل نیست. اگر جز این میبود، حوزههای علمیه و آخوندها و طلبهها مشکل را حل کرده بودند. جمهوری اسلامی هم به متخصص و کادر جامعهشناس نیاز دارد و هم از این متخصص و کادر وحشت دارد. چرا که او به هر حال باید با این باور تسویه حساب کرده باشد که دست خدا در تکامل جامعه، و مسایل و معضلات اجتماعی در کار است. جمهوری اسلامی میخواهد رشته علوم سیاسی دانشگاهها، کادرهای سیاسیاش را تربیت کنند. اما از همان آغاز دانشجوی این رشته باید با متفکرین و اندیشههای سیاسی آشنا شود که رو در روی کلیسا و مذهب قرار گرفتند. جمهوری اسلامی میخواهد رشته فلسفهای داشته باشد که دانشجویان آن چیزی فراتر از متافیزیک ارسطو و ایدهآلیسم افلاطون و نوافلاطونیان و فلاسفه مسیحی و اسلامی قرون وسطا یاد نگیرند. اما این دانشجویان باید تاریخ فلسفه بخوانند. نظرات فیلسوفان مختلف را بشناسند و به ناگزیر با ماتریالیسم و دیالکتیک روبرو میشوند. لذا شعورشان بسط مییابد و به معضلی برای جمهوری اسلامی تبدیل میشوند. جمهوری اسلامی رشته حقوقی در دانشگاهها میخواهد که سطح شعور و دانش دانشجویان آن، از محدودهی احکام و مجازاتهای قرون وسطایی و دوران بردهداری فراتر نرود. اما آنچه که این دانشجو میآموزد، بیشتر منطبق است با حقوق و قانون جامعه بورژوایی. از این روست که اغلب آنها به کادرهای مطلوب جمهوری اسلامی تبدیل نمیشوند. اکنون حدود سه دهه است که جمهوری اسلامی سیستم قضایی اسلامی را برپا کرده است. اما گویا معضلاش حل نشده و نخواهد شد. جمهوری اسلامی مدافع نابرابری زن و مرد است و نمیتواند رشتههای مطالعات زنان و حقوق بشر را تحمل کند. چرا که به ناگزیر پایه کارشان بر برابری حقوق قرار میگیرد و با جمهوری اسلامی در تضاد میافتند. بنابراین، احتمال آن هست که این رشتهها حتا به کلی تعطیل شوند.
معضل جمهوری اسلامی، چیزی فراتر از دانشگاه و رشتههای علوم اجتماعی و انسانیست. آگاهی تودههای مردم ایران و مقابله آنها با جمهوری اسلامی، چیزی تزریق شده از دانشگاهها به جامعه نیست که با تعطیل برخی رشتههای دانشگاه و یا اسلامی کردن بیشتر دروس آنها برطرف گردد. این آگاهی در اساس برآمده از مبارزه طبقاتیست که در جامعه جریان دارد. تودههای کارگر و زحمتکش مردم ایران در جریان مبارزه برای تحقق مطالبات و اهداف خود آگاه شده و به نبرد برای سرنگونی دولت مذهبی جمهوری اسلامی برخاستهاند. دانشجویان جزئی از این مردم و آگاهی آنها هستند. بازنگری مواد درسی رشتههای دانشگاهی کمکی به نجات رژیم نخواهد کرد. اسلام و دولت مذهبی حرفی برای گفتن و پاسخی به مطالبات مردم نداشته و ندارند. از همین روست که جمهوری اسلامیاز همان آغاز با شکستن قلمها، بستن دهانها و بریدن سرها موجودیتاش را در ایران اعلام نمود و اکنون نیز تمام موجودیتاش بر سرنیزه نیروهای مسلح، پاسداران و بسیجیان مزدور متکیست. تضاد خرافات مذهبی و علم حل ناشدنیست.
بنقل از سایت سازمان فدائیان(اقلیت)،
دانشگاه یکی از عرصههای مهمیست که این تضاد پیوسته خود را به شکلی محسوس و برجسته در آن نشان میدهد. بی جهت نیست که دانشگاه همواره به یکی از کانونهای درگیری حاد با جمهوری اسلامی تبدیل شده است. حضور گسترده دانشجویان در اعتراضات و تظاهرات سال گذشته، چنان هراسی در دل سران جمهوری اسلامی ایجاد نمود که خامنهای خواهان برچیده شدن برخی از رشتههای دانشگاهی به ویژه رشتههای مرتبط با علوم اجتماعی گردید.
سرانجام در این هفته، مدیر کل دفتر گسترش آموزش عالی اعلام کرد پذیرش و توسعه ۱۲ رشته علوم انسانی، متوقف گردید. وی گفت: “این رشتهها باید با اولویتهای بومی و دینمحوری بازنگری شوند. به طوری که محتوای آنها که بیشتر غربی است با محورهای دینی و اسلامی هماهنگ شود. محتوای این ۱۲ رشته تا ۷۰ درصد بازنگری میشوند.” رشتههایی که قرار است مشمول بازنگری شوند، از جمله شامل حقوق، علوم سیاسی، جامعهشناسی، مطالعات زنان، حقوق بشر، فلسفه و روانشناسی است. از اظهار نظر نامبرده چنین برمیآید که برخی از این رشتهها ممکن است برای همیشه تعطیل یا کاملاً محدود گردند.
همانگونه که پیش از این اشاره شد، واقعیت این است که میان علم و خرافات مذهبی تضادی آشتیناپذیر وجود دارد و هیچ رشته علمی در دانشگاهها با باورهای خرافی و مذهبی جمهوری اسلامی سازگار نیست. اما رژیم جمهوری اسلامی در شرایطی که نظام سرمایهداری حاکم بدون وجود برخی رشتههای مرتبط با علوم طبیعی و تجربی، نمیتواند ادامه حیات داشته باشد، از سر ناگزیری این رشتهها را که مستقیماً نیز با مسایل سیاسی و اجتماعی جامعه ایران ارتباطی ندارند، تحمل میکند. گاه حتا برخی رشتههای علمی را تا جایی که به اهداف نظامی خدمت میکنند، تقویت مینماید.
مشکل رژیم به ویژه در آن رشتههایی بروز میکند که به نحوی مرتبط با عرصهی آگاهی اجتماعیاند و از آنجایی که این رشتهها تکاملشان همراه با شیوهی تولید سرمایهداری به ویژه در اروپا و آمریکا بوده است، با باورهای مذهبی جمهوری اسلامی ناسازگار درمیآیند. دانشجویان این رشتهها که عموماً قرار است تبدیل به کادرهای دستگاه دولتی جمهوری اسلامی شوند، مواد درسیشان منطبق با تربیت کادرهای سیستم سرمایهداری در تمام کشورهای جهان است. در این حدود از باورهای مذهبی فاصله میگیرند و از آنها کادر مطلوب جمهوری اسلامی که یک آدم سر تا پا خرافاتی و احمق است، درنمیآید. نه تنها چینین کادری در نمیآید، بلکه دانشجویان رشتههای علوم اجتماعی با همان محدودهی آگاهی کسب شده در دانشگاهها به ستیز و مخالفت با ایدئولوژی دولت مذهبی برمیخیزند و تبدیل به مخالف جمهوری اسلامی میگردند. معضل جمهوری اسلامی با رشتههای علوم اجتماعی در اینجاست که از یکسو به کادرسازی برای دستگاه دولتی در این رشتهها نیاز دارد و از سوی دیگر عموماً کادرهایی که ساخته میشوند، کادر مطلوب جمهوری اسلامی نیست. این تناقض هم با بازنگری مواد درسی و اسلامی کردن بیشتر دروس قابل حل نیست. اگر جز این میبود، حوزههای علمیه و آخوندها و طلبهها مشکل را حل کرده بودند. جمهوری اسلامی هم به متخصص و کادر جامعهشناس نیاز دارد و هم از این متخصص و کادر وحشت دارد. چرا که او به هر حال باید با این باور تسویه حساب کرده باشد که دست خدا در تکامل جامعه، و مسایل و معضلات اجتماعی در کار است. جمهوری اسلامی میخواهد رشته علوم سیاسی دانشگاهها، کادرهای سیاسیاش را تربیت کنند. اما از همان آغاز دانشجوی این رشته باید با متفکرین و اندیشههای سیاسی آشنا شود که رو در روی کلیسا و مذهب قرار گرفتند. جمهوری اسلامی میخواهد رشته فلسفهای داشته باشد که دانشجویان آن چیزی فراتر از متافیزیک ارسطو و ایدهآلیسم افلاطون و نوافلاطونیان و فلاسفه مسیحی و اسلامی قرون وسطا یاد نگیرند. اما این دانشجویان باید تاریخ فلسفه بخوانند. نظرات فیلسوفان مختلف را بشناسند و به ناگزیر با ماتریالیسم و دیالکتیک روبرو میشوند. لذا شعورشان بسط مییابد و به معضلی برای جمهوری اسلامی تبدیل میشوند. جمهوری اسلامی رشته حقوقی در دانشگاهها میخواهد که سطح شعور و دانش دانشجویان آن، از محدودهی احکام و مجازاتهای قرون وسطایی و دوران بردهداری فراتر نرود. اما آنچه که این دانشجو میآموزد، بیشتر منطبق است با حقوق و قانون جامعه بورژوایی. از این روست که اغلب آنها به کادرهای مطلوب جمهوری اسلامی تبدیل نمیشوند. اکنون حدود سه دهه است که جمهوری اسلامی سیستم قضایی اسلامی را برپا کرده است. اما گویا معضلاش حل نشده و نخواهد شد. جمهوری اسلامی مدافع نابرابری زن و مرد است و نمیتواند رشتههای مطالعات زنان و حقوق بشر را تحمل کند. چرا که به ناگزیر پایه کارشان بر برابری حقوق قرار میگیرد و با جمهوری اسلامی در تضاد میافتند. بنابراین، احتمال آن هست که این رشتهها حتا به کلی تعطیل شوند.
معضل جمهوری اسلامی، چیزی فراتر از دانشگاه و رشتههای علوم اجتماعی و انسانیست. آگاهی تودههای مردم ایران و مقابله آنها با جمهوری اسلامی، چیزی تزریق شده از دانشگاهها به جامعه نیست که با تعطیل برخی رشتههای دانشگاه و یا اسلامی کردن بیشتر دروس آنها برطرف گردد. این آگاهی در اساس برآمده از مبارزه طبقاتیست که در جامعه جریان دارد. تودههای کارگر و زحمتکش مردم ایران در جریان مبارزه برای تحقق مطالبات و اهداف خود آگاه شده و به نبرد برای سرنگونی دولت مذهبی جمهوری اسلامی برخاستهاند. دانشجویان جزئی از این مردم و آگاهی آنها هستند. بازنگری مواد درسی رشتههای دانشگاهی کمکی به نجات رژیم نخواهد کرد. اسلام و دولت مذهبی حرفی برای گفتن و پاسخی به مطالبات مردم نداشته و ندارند. از همین روست که جمهوری اسلامیاز همان آغاز با شکستن قلمها، بستن دهانها و بریدن سرها موجودیتاش را در ایران اعلام نمود و اکنون نیز تمام موجودیتاش بر سرنیزه نیروهای مسلح، پاسداران و بسیجیان مزدور متکیست. تضاد خرافات مذهبی و علم حل ناشدنیست.
بنقل از سایت سازمان فدائیان(اقلیت)،
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر