۱۳۹۸ خرداد ۶, دوشنبه

جنگ یا مذاکره دو سیاست در خدمت بورژوازی حاکم

دونالد ترامپ، در ۳ خرداد ۹۸، از اعزام ۱۵۰۰ نیروی نظامی به منطقه خبر داد. پیش از آن نیز، ایالات متحده دو ناو و تعدادی هواپیمای بمب‌افکن و موشک، راهی منطقه کرده بود. بهانه اعزام این نیروی نظامی در پی حمله به ۴ نفتکش در بندر فجیره، حمله به تأسیسات نفتی عربستان و اصابت موشک به منطقه سبز واقع در بغداد، “تقویت نیروها در برابر تهدید مداوم نیروهای ایرانی از جمله سپاه پاسداران و وابستگانش” اعلام شده است. با آن که عامل یا عاملین اصلی حملات اخیر هنوز رسما اعلام نشده اند، اما مقامات مختلف نظامی و امنیتی ایالات متحده و برخی کشورها، انگشت اتهام را به سوی جمهوری اسلامی نشانه رفته‌اند. به این ترتیب به نظر می‌آید تنش‌های بین رژیم جمهوری اسلامی و دولت آمریکا در حال افزایش است.
با آن که سران رژیم از یک‌سو و ترامپ و مقامات سیاسی ایالات متحده از سوی دیگر، مدعی‌اند که خواهان جنگ نیستند، اما در روزهای اخیر، بازار رجزخوانی‌ در مورد آمادگی برای هر گونه اقدام نظامی “تلافی‌جویانه” از هر دو سو داغ است.
 ایالات متحده تهدید می‌کند که در صورت هر اقدامی علیه “منافع آمریکا” از سوی جمهوری اسلامی، “ایران را نابود” خواهد کرد و مقامات رژیم از جمله سران نظامی آن، وعده “شکست” و “پاسخی پشیمان‌کننده” به آمریکا می‌دهند. گذشته از ادعاهای رسمی حکومت‌های دو کشور و سرانجام این رجزخوانی‌های دوجانبه و تحرکات نظامی، در هر دو کشور نیروهایی هستند که بر طبل جنگ یا دست‌کم برخورد نظامی هر چند محدود، می‌کوبند.
در ایران، خامنه‌ای مدعی است “جنگ نخواهد شد، مذاکره هم نخواهیم کرد”، با وجود این، با لاف‌هایی چون “نابودی اسرائیل و تمدن آمریکایی” کمکی به کاهش تنش‌ها و پیشگیری از احتمال برخورد نظامی نمی‌کند. مقامات تحت امر او، به ویژه سران نیروهای نظامی مانند سپاه و ارتش، لاف و گزاف های وی را تکرار می‌کنند و از “آمادگی” و “کنترل کامل بر خلیج فارس” و “فرستادن ناوهای آمریکایی به قعر دریا” سخن می‌گویند. به رغم این جدال‌های لفظی، برخی گزارش‌ها حاکی است که رژیم در خفا در حال مذاکره است و کشورهای چندی نیز نقش واسطه و پیام‌رسان را ایفا می‌کنند. امری که با توجه به تجربه‌های قبلی در مورد رژیم جمهوری اسلامی و وقوف سران آن به توان اقتصادی – نظامی ایران در برابر آمریکا بعید به نظر نمی‌رسد. در برابر، اصلاح‌طلبان پشت روحانی به صف شده‌اند و با طرح دوراهی “جنگ یا مذاکره” خواهان مذاکره با آمریکا هستند. با آن که این “دوراهی”، فرضی یا واقعی، بر اختلافات درونی جناح‌های رژیم افزوده است، اما، مانند تمامی اختلافات پیشین، هر دو هدف واحدی را دنبال می‌کنند و آن حفظ نظام جمهوری اسلامی است.
در این میان، “اپوزیسیون” بورژوایی رژیم، نیز در این معرکه هر یک سمت و سویی را گرفته و بنا به منافع خود از رویکرد “جنگ” یا “مذاکره” پشتیبانی می‌کنند. عده‌ای با نامه‌نگاری، دیدار با سران سیاسی آمریکایی یا از طریق لابی‌‌گری با سیاستمداران و نهادهای آمریکایی می‌کوشند آمریکا را به جنگ یا حمله نظامی به ایران تشویق کنند. در میان این طیف گرایشات گوناگونی یافت می‌شوند از نیروهای بورژوا – ناسیونالیست گرفته تا “دمکراسی‌طلبان” و “جمهوری‌خواهان”. آنان چنان شیفته‌ی “رژیم چنج” در ایران هستند که اصولا ماهیت امپریالیستی و اهداف آمریکا از جنگ‌افروزی و تجاوز نظامی برای‌شان اهمیتی ندارد و حتا چشم بر نتایج “صدور دمکراسی آمریکایی” از طریق جنگ و اشغال نظامی در سال‌های اخیر در کشورهایی مانند عراق و افغانستان می‌بندند. نتایجی که گرچه برای توده‌های مردم فاجعه‌ به بار خواهد آورد، اما آنان را بر مسند قدرت خواهد نشاند. آنان خود را در هیبت “طالبانی‌ها” و “کرزای‌ها” و “چلبی‌های” دیگری تصور می‌کنند که با تکیه بر آمریکا، حکومتی فاسد، تبهکار و سرکوب‌گر همچون حکومت‌های کنونی عراق و افغانستان و اقلیم کردستان برپا می‌کنند و به قدرت و ثروت دست خواهند یافت. ناگفته پیداست که آنان هدف اصلی خود را پوشیده می‌دارند و آن را در زرورق “دمکراسی” “دفاع از حقوق بشر” و “حق ملی” می‌پیچند، و بی‌شرمانه از کنار حمایت آمریکا از مرتجع‌ترین و سرکوب‌گرانه‌ترین رژیم‌های منطقه می‌گذرند.
بخشی دیگر از این “اپوزیسیون” راست، در داخل و خارج از ایران، با وقوف کامل به اهداف مذاکره میان دولت ترامپ و سران جمهوری اسلامی مبنی بر رد و بدل امتیازات و کسب توافقاتی در زمینه تنظیم روابط و سیاست‌های توسعه‌طلبانه و مداخله‌گرایانه این دو دولت، و بی‌ربطی اهداف مذاکره به منافع توده‌های مردم، پرهیز از جنگ و رفتن پای میز مذاکره را تبلیغ می‌کنند. آنان نفرت و بیزاری توده‌های مردم از رژیم جمهوری اسلامی و تمامی جناح‌هایش را “فاجعه ملی ناامیدی” می‌نامند و هراسناک از سرنگونی جمهوری اسلامی، می‌کوشند سران رژیم را با اندرزهای خیرخواهانه “بر سر عقل” آورند تا شاید پیش از آن که دیر شود به مذاکره تن دهد. هرچند در این طیف گروه‌هایی هم با داعیه “سرنگونی از راه‌های مسالمت‌آمیز” و “برگزاری رفراندوم” یا راه‌کارهایی از این قبیل یافت می‌شوند که “احساسات ناسیونالیستی” و “میهن‌پرستانه”‌شان مانع از آن نمی‌شود که “با چشمی خندان و چشمی گریان”، خود را آماده‌ی پر کردن خلاء قدرت در صورت احتمال بروز جنگ و سرنگونی جمهوری اسلامی نسازند.
این “اپوزیسیون”‌های بورژوایی به رغم تمام اختلافات و رویکردهای متفاوت درباره جنگ یا مذاکره، در یک نکته متفق‌القول‌اند و آن لزوم اجتناب از سرنگونی انقلابی رژیم جمهوری اسلامی به دست توده‌های کارگر و زحمتکش است. چرا که به خوبی می‌دانند در صورت وقوع انقلابی اجتماعی نه تنها رژیم جمهوری اسلامی، بلکه سیستم سرمایه‌داری نیز برخواهد افتاد و دست آنان از قدرت و ثروت کوتاه خواهد گشت.
مسلم است به جز این دو گروه مستقیماً جنگ‌طللب و مذاکره‌جو، طیف‌های دیگری نیز وجود دارند که تحت عنوان “چپ” به سایر بازیگران این عرصه پیوسته و با توجیه‌های گوناگون از قبیل “امپریالیسم‌ستیزی”، “نوک تیز حمله” یا “همبستگی ملی علیه سیاست های تنش افزا و تشنج زای جنگ‌افروزانه‌” به ورطه دفاع از جمهوری اسلامی غلتیده‌اند.
منازعه‌ای که بازیگران اصلی آن منافع خاص خود را تعقیب می‌کنند و این سیاهی لشگر به دنبال تکه استخوانی در صورت پیروزی جناح مطلوب خود. در یک سوی این منازعه امپریالیسم آمریکا قرار دارد که در پی تثبیت هژمونی بر منطقه است و جهت تأمین و تضمین منافع اقتصادی و سیاسی خود از هیچ اقدامی حتا در صورت لزوم، جنگ و رویارویی نظامی هم دریغ نمی‌کند؛ در سوی دیگر، یک رژیم ارتجاعی سرمایه‌داری که به رغم ناتوانی در مقابله نظامی مستقیم، هم‌چنان بر پیگیری سیاست‌های توسعه‌طلبانه خود اصرار دارد، به ویژه در دورانی که اعتراضات و نارضایتی توده‌های کارگر و زحمتکش اعتلا یافته و خطر سرنگونی انقلابی تهدیدش می‌کند. رژیمی که به‌رغم وقوف به عواقب بروز جنگ، اما، از گسترش سایه‌ی آن ابایی ندارد و آن را “نعمتی الهی” و فرصتی مغتنم برای سرکوب هر چه بیش‌تر این اعتراضات تلقی می‌کند.
هر چه هست، مسلم است که منازعه و اختلاف این دو نیروی ارتجاعی نه تنها هیچ ربطی به منافع توده مردم ایران ندارد، بلکه همواره آنان هستند که عواقب هولناک جنگ‌ها یا درگیری‌های نظامی را با جان و مال و هزینه آن را با حاصل دسترنج خود می‌پردازند. دستاورد تجاوز نظامی آمریکا به عراق، تاکنون به جز ویرانی زیرساخت‌ها و آوارگی میلیون‌ها نفر، یک میلیون کشته و صدها هزار معلول است. با وجود این، هنوز نه آسایش و امنیت به این کشور بازگشته و نه رفاه و آزادی مردم تأمین شده است.
از این‌روست که در شرایط کنونی، تشدید مبارزات و اعتصابات کارگران و زحمتکشان و سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی از هر زمان دیگری مبرم‌تر و ضروری‌تر گشته است. چرا که تنها یک انقلاب اجتماعی است که مردم را از هراس جنگ و فقر و فلاکت و سرکوب می‌رهاند و سدی محکم در برابر اقدامات تجاوزکارانه امپریالیسم آمریکا و هر کشور مرتجع دیگری برپا می‌دارد.
برگرفته از سایت سازمان فدائیان(اقلیت)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر