۱۳۹۰ تیر ۸, چهارشنبه

سال ۶٠؛ حلقه پایانی شکست انقلاب

توکل

عضو وقت کمیته مرکزی سازمان چریک‌های فدایی خلق اقلیت



آنچه که در سال ۶٠ در ایران رخ داد “همچون رعد و برقی ناگهانی در آسمانی صاف” نبود؛ رویدادهای سال ۶٠ نتیجه و برآیند اتفاقات و تحولاتی بود که مقدمات آن از پیش فراهم شده بود.

سرمنشاء رویدادهای سال ۶٠ در سال ۵٧ قرار داشت و از آن پس، آنچه که رخ داد، همچون حلقه های زنجیری به هم پیوسته بود که در سال ۶٠ به نتیجه نهائی خود انجامید. بنابراین هرگز نمی توان چگونگی و چرائی رویدادهای سال ۶٠، کشتار هزاران عضو و هوادار سازمان های سیاسی و به بند کشیدن ده‌ها هزار تن از مردم ایران را در نیمه اول دهه شصت دریافت، بدون این که رابطه آن را با حوادث و تحولات سیاسی پیش از آن بررسی کرد.

بنابراین راهی نیست جز این که، در آغاز ولو مختصر، به این رویدادها اشاره کنیم.

تا سال ۶۰

مردم ایران در شرایطی به انقلاب روی آوردند که از هر گونه تشکل و رهبری انقلابی قدرتمند، محروم بودند. رژیم شاه با اختناق و استبداد هولناکی که بر ایران حاکم کرده بود، توده‌های مردم را در ناآگاهی و اسارت نگاه داشته بود. در همان حال که فعالیت تمام سازمان‌های سیاسی را از چپ و راست ممنوع کرده بود، برای حفظ موجودیت رژیم خود و در ناآگاهی نگاه داشتن مردم، دستگاه مذهبی را تقویت می‌کرد. در درون این نهاد، گروهی از طرفداران خمینی قرار داشتند که با رفرم‌های حکومت در نیمه اول دهه چهل از موضعی ارتجاعی به مخالفت برخاسته بودند.

فعالیت‌های مذهبی آنها پوشش مناسبی برای فعالیت سیاسی بود. آنها در دوران رژیم استبدادی شاه از امکانات مالی و تشکیلاتی قابل ملاحظه‌ای برای سازماندهی و تبلیغات برخوردار بودند. از این رو وقتی که انقلاب رخ داد، به رغم این که بار اصلی جنبش بر دوش کارگران و زحمتکشان، به ویژه کارگران صنعت نفت بود، آنها در شرایط خلاء رهبری انقلابی توانستند سریعا خود را به عنوان تنها آلترناتیو، به جنبش تحمیل کنند.

سازمان چریک‌های فدائی خلق ایران که در واقع، تنها جریان انقلابی و چپ بود که در میان بخشی از مردم ایران نفوذ و اعتبار داشت، زیر ضربات مداوم رژیم پلیسی شاه، بیش از آن تضعیف شده بود که بتواند رهبری این جنبش را در دست بگیرد. طرفداران خمینی، ستادهای حاضر و آماده‌ای در سراسر ایران به نام مساجد در اختیار داشتند. آنها علاوه بر امکان بسیج توده‌ای، شروع به سازماندهی گروه‌های شبه نظامی در گرد مساجد کردند که وظیفه آنها سرکوب و جلوگیری از شکل‌گیری هر گونه حرکتی مستقل از آلترناتیو پیروان خمینی بود.

۱۳۹۰ تیر ۳, جمعه

۲۵ خرداد، فراخوان‌های بی‌پشتوانه و درس‌هایی که مردم آموخته‌اند و باید بیاموزند

در تمام دورانی که جمهوری اسلامی بر ایران حاکم است، مبارزات مردم ایران همواره علیه این رژیم ستم‌گر ادامه داشته و اشکال بس متعددی به خود گرفته است. اما در این سیر بی‌پایان مبارزه و قهرمانی توده‌های مردم، لحظات برجسته‌ای وجود دارد که هیچگاه از حافظه‌ی تاریخی یک ملت محو نمی‌شوند. یکی از این نقاط برجسته تاریخچه‌ی مبارزاتی مردم ایران در دوران جمهوری اسلامی، اعتراضات میلیونی مردم بود که با راه‌پیمایی و تظاهرات ۲۵ خرداد ۸۸ آغازگردید و چندین ماه ادامه یافت.

این هفته، دومین سالگرد ۲۵ خرداد بود. رژیم جمهوری اسلامی که هنوز از هیبت انفجار خشم توده مردم در این روز و تداوم آن بر خود می‌لرزد، از هفته پیش اعلام کرده بود که از ۲۵ خرداد طرح تشدید مبارزه با بدپوششی را در تهران و دو استان شمالی آغاز خواهد کرد. اما چرا درست ۲۵ خرداد و نه مثلا ۲۰ خرداد و یا اول تیر؟ روشن بود که این صرفاً بهانه‌ای برای ریختن گله‌های نیروی سرکوب به خیابان‌ها در ۲۵ خرداد از ترس بروز اعتراضات و شکل‌گیری تظاهرات است. بنابراین از صبح روز چهارشنبه‌ی این هفته به ویژه در مناطق معینی از تهران، نیروهای سرکوب خود را به خیابان‌ها و میادین ریخته بود. اتفاق خاصی هم رخ نداد، چون مردم فعلاً در این روز قصدی برای برپایی اقدامی اعتراضی را نداشتند. در همین حال، گروه‌های موسوم به اصلاح طلب سبز که گویا پس از تمام شکست‌های‌شان هنوز نمی‌خواهند بپذیرند که اعتباری در میان میلیون‌ها تن از مردم ایران ندارند که خواهان برافتادن جمهوری اسلامی از بیخ و بن هستند و به وعده‌های پوشالی برای اصلاح جمهوری اسلامی باور ندارند، مردم را دعوت به راه‌پیمایی و تجمعات در ۲۲ خرداد، ۲۵ خرداد و ۲۶ خرداد کردند. پاسخ مردم منفی بود. این، اما مانع از آن نشد که گزارش‌های جعلی انتشار دهند و اعلام کنند که در راهپیمایی سکوت در پیاده‌روهای خیابان‌های تهران، ده‌ها هزار تن از مردم شرکت کرده‌اند. فراخوان بعدی‌شان برای تجمع مردم در میادین شهرها در ۲۵ خرداد بود.

“شورای هماهنگی راه سبز امید” که حالا رهبری اصلاح‌طلبان سبز را در دست دارد، در این هفته، با صدور بیانیه‌ای اعلام کرد: “شورای هماهنگی راه سبز امید ضمن سپاسگزاری از یکایک شما، از همه مردم حق‌طلب ایران دعوت می‌کند به یاد ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ و روز تولد جنبش سبز، از ساعت ۶ تا ۸ بعد از ظهر چهارشنبه ۲۵ خرداد در میادین شهرها، در قالب تجمعات مسالمت‌آمیز حضور به هم رسانید.” اما از آنجایی که در میادین هم کسی حضور نیافت و مردمی هم که به طور معمول عصرها در میادین شهرها هستند، تعدادشان اندک است، این بار سران جریان موسوم به سبز، خجالت کشیدند که از حضور ده‌ها هزار تن از مردم خبر بدهند و سکوت پیشه کردند. حالا به نظر می‌رسد که حتا گروه محدود طرفداران آن‌ها در شمال شهر تهران هم واکنشی به این فراخوان‌های بی‌پشتوانه نشان نمی‌دهند.

۱۳۹۰ خرداد ۲۷, جمعه

اهمیت مبارزه برای لغو قراردادهای پیمانی و موقت

سه ماه از اعتصاب شکوهمند کارگران پتروشیمی تبریز می‌گذرد. در پی این اعتصاب که از ٧ اسفند آغاز و یازده روز به طول انجامید، مقامات دولتی (کارفرمایی و استانی) ضمن پذیرش خواست‌های کارگران، ٣ ماه برای تحقق خواست اصلی آن‌ها که حذف شرکت‌های پیمانکار و انعقاد قرارداد دسته‌جمعی بود از کارگران وقت گرفتند.

کارگران پتروشیمی کارخانه‌های واقع در منطقه ویژه ماهشهر از جمله مجتمع پتروشیمی بندر امام نیز در ٢٨ اسفند و به دنبال آن از روز ٢٠ فروردین ماه سال جاری، با خواست‌هایی مشابه که نتایجی همانند اعتصاب کارگران پتروشیمی تبریز نیز داشت دست به اعتصاب زدند. اعتصابی که به دلیل فراگیر شدن آن در میان تمامی کارخانه‌های پتروشیمی واقع در منطقه ویژه ماهشهر و حمایت کارگران از یکدیگر در جریان این اعتصاب، از اهمیتی دوچندان برخوردار گردید.

اکنون با گذشت ٣ ماه کارگران در انتظار تحقق خواست‌های‌شان هستند، آیا حکومت اسلامی که در عین حال کارفرمای اصلی در بخش نفت (از جمله پتروشیمی) می‌باشد، به وعده خود عمل خواهد کرد؟ خواستی که در صورت عدم تحقق ممکن است موجب دور جدیدی از اعتصابات کارگری شود. اما در این مقاله، قبل از هر چیز هدف ما بررسی اهمیت مبارزه برای برچیده شدن شرکت‌های پیمانی و فراتر از آن لغو قراردادهای موقت است. برای روشن شدن این موضوع لازم است درک روشن و درستی از سیاست‌های دولت (که یک‌طرف دعوا می‌باشد) در این رابطه داشته باشیم.

در مقطع اعتصاب کارگران، این موضوع مطرح شد که هیات وزیران طی مصوبه‌ای به وزارتخانه‌ها و موسسات و شرکت‌های تابعه، آن‌ها را موظف به حذف شرکت‌های پیمانی و بستن قرارداد مستقیم با کارگران کرده است. اما این موضوع تا چه حد واقعیت دارد؟

۱۳۹۰ خرداد ۲۶, پنجشنبه

پدیده کودکان کار و ضرورت دگرگونی نظم موجود

اول ماه ژوئن (١١ خرداد) به عنوان روز جهانی کودک و ١٢ ژوئن (٢٢ خرداد) به عنوان روز جهانی مبارزه علیه کار کودک نام گذاری شده است. هر ساله در کشورهای جهان، سازمان ها و نهادهای اجتماعی مدافع حقوق کودک، با تشدید مبارزه علیه پدیده های سلب حقوق کودکان از قبیل کودک آزاری و کار کودکان، به استقبال روز جهانی کودک و روز جهانی مبارزه علیه کار کودکان می روند و این روزها را گرامی می دارند.

نام گذاری و اختصاص دادن چنین روزهایی به صدها میلیون کودک جهان وحتا تلاش نهادهای مدافع حقوق کودک، به معنای حل معضل کودکان کار و خیابانی نبوده است چرا که درعمل، بخش وسیعی از کودکان جهان، نه تنها همچنان در بی حقوقی محض زندگی می کنند، بلکه با گذشت هر سال، بر تعداد آمار کودکانی که در معرض انواع خطرهای اجتماعی قرار دارند، افزوده نیز می گردد.

هم اکنون، میلیون ها کودک در شهرهای کوچک و بزرگ کشورهای جهان، با انواع مشکلات اجتماعی، از فقر و بیماری گرفته تا کودک آزاری، از محرومیت از تحصیل گرفته تا بردگی کار کودکان، از خطر افتادن در دام باندهای مواد مخدر گرفته تا گرفتار شدن در دست تبهکاران قاچاق کودک، دست و پنجه نرم می کنند.

بر اساس آمارهای جهانی، هر سال نزدیک به ١٠ میلیون کودک زیر پنج سال، به دلیل ابتلا به انواع بیماری های کاملا قابل پیشگیری و یا به علت عدم دسترسی به امکانات ساده بهداشتی و سوء تغذیه، جان خود را از دست می دهند.

۱۳۹۰ خرداد ۲۰, جمعه

احمدی نژاد می‌گوید: الان وقت تقسیم غنائم نیست، کنار نمی‌روم

داستان دنباله‌دار کشمکش‌های درونی رژیم، همچنان ادامه دارد. در این هفته سالروز مرگ خمینی بود و حضور سران مقامات رژیم بر سر قبر وی. با تشدید اختلافات و درگیری‌های رژیم، اکنون چند سالی‌ست که این مراسم نیز عرصه دیگری برای تسویه حساب‌های درونی شده است. دفتر خامنه‌ای که سرنخِ اُمت حزب الله را در دست خود دارد، وظیفه جدیدی در این مراسم بر عهده این گروه قرار داده است. وظیفه آن‌ها شعار دادن و بر هم زدن و متوقف کردن سخنرانی فرد یا افرادی‌ست که به حسب اوضاع سیاسی هدف قرار گرفته‌اند. امسال قرعه به نام احمدی‌نژاد اصابت کرده بود و این اُمت همیشه در صحنه‌ی حزب‌الله وظیفه داشت با شعار و داد و بیداد، مانع از سخنرانی وی گردد. احمدی‌نژاد که سال گذشته از اجرای این نقش حزب‌الله علیه حسن خمینی بسیار شاد و خرسند بود، امسال شدیدا ناراحت و عصبانی به نظر می‌رسید. او به محض این که خواست سخنرانی کند، دریافت که نوبت او هم رسیده است. بنابراین با هر زحمتی بود، سخنرانی خود را در میان هیاهوی امت حزب‌الله به پایان رساند و نکته قابل ذکر سخنرانی‌اش هم همین بود که او در ظاهر خطاب به رئیس حزب‌اللهِ حاضر در صحنه، اما در واقع خطاب به رقبای خود گفت: نوبت شما هم خواهد رسید.

در ادامه‌ی این درگیری‌ها، احمدی‌نژاد که بر سر تعیین سرپرست برای وزارت نفت مجبور به عقب‌‌نشینی شده بود، فردی را از در‌ون باند خود به عنوان سرپرست این وزارتخانه تعیین نمود. اما این تغییر، آن چیزی نبود که بتواند باندهای رقیب را بر سر وزارتخانه مهمی چون نفت آرام کند.

لاریجانی با ارسال نامه‌ای رسمی به احمدی‌نژاد، اقدام هیئت وزیران در مورد واگذاری حق تصمیم‌گیری در امور نفت به کارگروهی متشکل از نمایندگان ویژه رئیس جمهور را بر خلاف قانون اعلام نمود. در این نامه آمده است به موجب قانون برنامه پنجم عواید حاصل از صادرات نفت به حساب ذخیره ارزی واریز می‌شود، بنابراین مفاد تصمیم‌نامه از حیث عدم تصریح به ضرورت واریز وجوه حاصله به حساب مذکور، مغایر قانون است.

۱۳۹۰ خرداد ۱۴, شنبه

محتمل‌ترین راه‌حل‌های درگیری‌های درونی رژیم

تلاش‌های متعدد خامنه‌ای، مجلس، شورای نگهبان و تهدیدات ارگان‌های نظامی و دستگاه قضایی جمهوری اسلامی، برای واداشتن رئیس قوه اجرائی به تبعیت از قوانین رژیم، نتیجه‌ای در پی نداشته است. احمدی‌نژاد مصوبات مجلس را اجرا نمی‌کند، یا آن‌ها را در مرحله‌ی اجرا آن‌گونه که خود می‌خواهد تغییر می‌دهد. یاری شورای نگهبان به مجلس نیز کارساز نبوده و قدرت این نهاد دست نشانده‌ی خامنه‌ای نیز زیر سئوال رفته است. اتوریته‌ای برای هیچ‌یک از سران و ارگان‌های رژیم باقی نمانده است. افلاس و ورشکستگی سیاسی به مرحله‌ای رسیده است که سران و مقامات رژیم، یکدیگر را نفرین می‌کنند و از خدا تقاضای مجازات می‌نمایند.

در این هفته، مجلسیان سراغ خامنه‌ای رفتند تا شاید رهنمود جدیدی برای برون رفت از هرج و مرج موجود و غلبه بر نافرمانی رئیس هیئت دولت دریافت کنند. اما او حرف جدیدی در چنته نداشته نداشت، جز این که به صحرای کربلا بزند و با اشاره به آنچه که او “فتنه”اش می‌خواند و اختلافات درونی، بی‌آن‌که نامی از احمدی‌نژاد ببرد، او را نفرین کند و بگوید: “هر کاری که باعث حرکت در چارچوب موردنظر دشمن بشود و به کشور و ملت ضربه بزند، جزو گناهان بزرگی‌ست که خداوند از آنها نمی‌گذرد.” خامنه‌ای که می‌داند تا زمانی که تصمیم قطعی برای یک‌سره کردن کار احمدی‌نژاد، اتخاذ نکرده، از خود وی نیز برای غلبه بر هرج و مرج کنونی کاری ساخته نیست، به مجلس توصیه کرد که فعلا به “گرایش‌ها و روش‌های دولت توجه، و به گونه‌ای قانون‌گذاری کرد که اجرای قانون برای دولت آسان و تسهیل شود.” اما گویا در یک لحظه متوجه می‌شود که مجلسیان ناراضی‌اند و لذا می‌افزاید البته قانون فصل الخطاب است.”هنگامی که قانون به تصویب رسید، دولت هم باید با همه توان و بدون بهانه‌گیری، بر اساس آن عمل کند.”

رئیس مجلس نیز که گویا هنوز نمی‌خواهد بپذیرد، اظهارات خامنه‌ای مبنی بر فصل‌الخطاب بودن قانون، فعلا اعتباری برای احمدی‌نژاد ندارد، و اصلا خود خامنه‌ای و دولت دینی سرمنشاء بی‌قانونی‌ست، در پی پایان این اجلاس گفت: “پس از بیان شفاف و صریح ایشان که اتمام حجت و تکلیف بود، دیگر تخطی از قانون هیچ توجیه نداشته، بهانه پذیر پذیر نبوده و قابل اغماض نیست.”

۱۳۹۰ خرداد ۱۲, پنجشنبه

فساد دولتی و گندیدگی نظم حاکم

پس از بروز علنی اختلاف میان خامنه‌ای و احمدی‌نژاد بر سر عزل یا ابقاء مصلحی وزیر اطلاعات که به شکافی عمیق در رأس قدرت حاکم انجامید، باند خامنه‌ای با آغاز یک سلسله اقدامات و یورش‌های فزاینده علیه باند احمدی‌نژاد، فشار علیه شخص وی را نیز تشدید نموده است. احمدی‌نژاد که تا پیش از این رویداد، در نزاع‌ها و دعواهای درون حکومتی حرف اول را می‌زد و برندۀ هر منازعه بود، پس از آن و در موج حملات پی در پی رقیبان و تیرهایی که از هر طرف به سویش پرتاب شده و می‌شود، به شدت و به نحو بی سابقه‌ایی در تنگنا قرار گرفته است. وی که در پرتو حمایت‌های ولی فقیه، در طول شش سال ریاست جمهوری اش، نیمه سلطنتی برای خود برپا ساخته بود، تنها یک اقدام ولی فقیه کافی بود تا سلطنت وی درهم ریخته و پایان بگیرد. رئیس جمهور محبوبِ نظام و مورد حمایت بی چون و چرای رهبر حکومت، اکنون نه فقط “اقتدار” واعتماد به نفس خود را از کف داده است و به نوعی فلج و انزوا دچار گشته، بلکه عملاً به اتخاذ موضعی انفعال آمیز و تسلیم طلبانه دچار گشته است.

در جریان همین حملات فزاینده اصول گرایان طرفدار خامنه‌ای است که باند احمدی‌نژاد امروز به سوء استفاده از “بیت المال” متهم شده و از آن به عنوان جریان “انحرافی”، “فاسد” وقدرت طلب یاد می‌شود. در همین رابطه است که اسناد جدیدی از سوء استفاده‌های کلان مالی عناصر دولتی و نزدیکان احمدی‌نژاد انتشار یافته است. این اسناد اگر چه تنها بخشی از سندهای موجود در مورد دزدی‌ها و سوءاستفاده مقامات دولتی است که انتشار علنی یافته است، با این وجود همین اسناد نیز، عمق فساد دولتی و تبهکاری اقتصادی مقامات و مسئولین دولتی را که با استفاده از موقعیت و نفوذ خود، ده‌ها میلیارد تومان از ثروت‌های جامعه را مفت و مجانی به جیب زده‌اند، برملا می‌سازد.

یکی از شگردهای راهزنانه و شناخته شده مقامات دولتی این است که با ایجاد و ثبت شرکت‌های خصوصی، پروژه‌های بزرگ مالی و اقتصادی را به همین شرکت‌هائی که خود تأسیس نموده‌اند واگذار می‌کنند و این شرکت‌ها نیز در اجرای اینگونه پروژه‌ها از حمایت‌ها و امتیازات گوناگون دولتی از جمله وام‌ها و کمک‌های مالی و امتیازت دیگری نظیر آن بهره‌مند می‌شوند و سودهای بسیار هنگفتی را به جیب می‌زنند. شرکت “سرمایه گذاری میراث فرهنگی و گردشگری ایران” (سمگا) که در سال ۸۸ توسط اطرافیان اسفندیار رحیم مشائی تاسیس گردید و به ثبت رسید، یکی از همین شرکت‌هاست که از حمایت‌های ویژه دولت برخوردار بوده و توانسته است قراردادهای بسیار بزرگی را نصیب خود سازد. روال شکل‌گیری و تأسیس این شرکت نیز بدین گونه بوده است که یک مقام دولتی (جهان گیری) از یک سازمان دولتی (سازمان میراث فرهنگی و گردشگری) جدا می‌شود و شرکت خصوصی “سمگا” را تأسیس می‌کند.

۱۳۹۰ خرداد ۱۱, چهارشنبه

سیاست های امپریالیستی ومواضع باراک اوباما

باراک اوباما، رئیس جمهور ایالات متحده ی آمریکا روز ۲۹ اردیبهشت (۱۹ مه) سخنانی را در رابطه با خاورمیانه و آفریقای شمالی و تحولات این مناطق از جهان ایراد کرد. وی در این سخنان به ایران هم اشاره نمود و گفت که آن چه در تونس و مصر و برخی دیگر از کشورهای عرب خاورمیانه اتفاق افتاد با تظاهرات مسالمت آمیز مردم ایران آغاز شد. در پایان وی به مسئله فلسطین و صلح با اسرائیل نیز پرداخت.

باراک اوباما و جناحی از بورژوازی امپریالیستی که وی نمایندگی اش را اکنون در رأس ایالات متحده بر عهده دارد زمانی موفق شدند جناح دیگر را در انتخابات اخیر ریاست جمهوری آمریکا کنار بزنند که سیاست های آن به رهبری جرج بوش به ویژه در صحنه ی بین المللی، از جنگ در افغانستان و عراق گرفته تا کودتا در ونزوئلا یا حمایت بی چون و چرا از اسرائیل با شکست مواجه شده بودند. اوباما و جناحش بر چنین زمینه ای قدرت را به دست گرفتند. آنان دیگر نمی توانستند مانند جناح شکست خورده سخن بگویند و هر روز چهره ی امپریالیسم را در کریه ترین شکل و شمایلش به جهانیان نشان دهند. چنین بود که اوباما که شعار انتخاباتی اش “بله ما می توانیم” (تغییر ایجاد کنیم) بود، توانست با تغییر تاکتیک ها و لحن حتا جایزه ی صلح نوبل را نیز دریافت کند. گویی او که هنوز بر حضور نیروهای نظامی آمریکایی در افغانستان پای می فشارد و خروج از باتلاق عراق را زمان بندی کرده است بیش از دیگران مستحق چنین جایزه ای بود!

به هر حال اکنون با توجه به بالا رفتن سطح آگاهی مردم در اکثر نقاط گیتی، امپریالیست ها و نمایندگانشان نمی توانند مانند صد یا پنجاه سال پیش سخن بگویند. زمانی که انگلستان مهار مصر را در سال ۱۹۵۶ از کف داد، نخست وزیر وقت آن که آنتونی ادن نام داشت در مورد جمال عبدالناصر، رهبر آن تحولات چنین گفت:”امیدوارم که وی نابود شود یا به قتل برسد. برای من اصلاً مهم نیست که پس از مرگ وی هرج و مرج بر مصر حاکم گردد.” ادن جای وینستون چرچیل را گرفت که پیش از وی نخست وزیر انگلستان بود. چرچیل نیز در رابطه با بیداری مصریان و مردم کشورهای عربی در سال ۱۹۵۱ چنین گفته بود:”این عرب های بی شرم باید دوباره به جوی های کنار خیابان انداخته شوند.”