۳۴ سال پس از استقرار جمهوری اسلامی در ایران، طبقه حاکم همچنان درگیر حادترین تضادها و اختلافاتیست که در سراسر این دوران، لحظهای آن را آرام نگذاشتهاند.
در آخرین روزهایی که به پایان دوره ریاست جمهوری احمدینژاد باقی مانده است، نزاع درونی گروههای رقیب در هیئت حاکمه به نهایت خود رسیده است. باندهای رقیب، حمله به یکدیگر را تشدید کردهاند. کمتر روزی بدون کشمکش و نزاع میان آنها میگذرد. بحران حکومتی به درجهای رشد یافته که هر اختلاف کوچک نیز سریعاً به نزاعی بزرگ تبدیل میگردد. اختلافات، عرصه سیاسی را پشت سر نهاده و به افشاگری سوء استفادهها و فساد مالی کشیده است. از هم گسیختگی درونی دستگاه دولتی به نقطهای رسیده است که ارگانها و نهادهای رژیم به تقابل و رودررویی آشکار علیه یکدیگر برخاستهاند. تحت یک چنین شرایطی، اتوریته و اقتداری نیز برای رأس هرم رژیم استبدادی باقی نمانده است. خامنهای، درمانده و ناتوان از مهار این اختلافات، پی در پی نفرین، نصیحت و تهدید میکند، اما چارهساز نیست. حتا تهدید به خیانت هم نتوانست مانع از تشدید اختلافات و بروز علنی آنها گردد. علت آن نیز اکنون دیگر نباید بر کسی پوشیده باشد.
بازتولید مداوم این تضادها و اختلافات ریشه در بحرانهای عمیق و لاینحل جامعه ایران دارد. وقتی که یک طبقه، یک رژیم سیاسی نتواند بحرانهای جامعه را حل و یا تعدیل کند، از درون نیز با بحران روبرو میگردد. اختلاف بر سر سیاستها و شکستها به یک امر دائمی تبدیل میگردد. هر گروه و دستهای از هیئت حاکمه میکوشد دیگری را باعث و بانی شکست و نابسامانی اوضاع معرفی نماید. لذا هر چه بحرانهای جامعه ژرفتر و همه جانبهتر شدهاند، انعکاس وسیعتری در درون طبقه حاکم و تشدید اختلافات آنها یافتهاند. نظمی که تمام ارکان آن را بحران، فساد و گندیدگی فرا گرفته است، الزاماَ درگیر حادترین تضادها و اختلافات در درون هیئت حاکمه نیز خواهد بود.
در آخرین روزهایی که به پایان دوره ریاست جمهوری احمدینژاد باقی مانده است، نزاع درونی گروههای رقیب در هیئت حاکمه به نهایت خود رسیده است. باندهای رقیب، حمله به یکدیگر را تشدید کردهاند. کمتر روزی بدون کشمکش و نزاع میان آنها میگذرد. بحران حکومتی به درجهای رشد یافته که هر اختلاف کوچک نیز سریعاً به نزاعی بزرگ تبدیل میگردد. اختلافات، عرصه سیاسی را پشت سر نهاده و به افشاگری سوء استفادهها و فساد مالی کشیده است. از هم گسیختگی درونی دستگاه دولتی به نقطهای رسیده است که ارگانها و نهادهای رژیم به تقابل و رودررویی آشکار علیه یکدیگر برخاستهاند. تحت یک چنین شرایطی، اتوریته و اقتداری نیز برای رأس هرم رژیم استبدادی باقی نمانده است. خامنهای، درمانده و ناتوان از مهار این اختلافات، پی در پی نفرین، نصیحت و تهدید میکند، اما چارهساز نیست. حتا تهدید به خیانت هم نتوانست مانع از تشدید اختلافات و بروز علنی آنها گردد. علت آن نیز اکنون دیگر نباید بر کسی پوشیده باشد.
بازتولید مداوم این تضادها و اختلافات ریشه در بحرانهای عمیق و لاینحل جامعه ایران دارد. وقتی که یک طبقه، یک رژیم سیاسی نتواند بحرانهای جامعه را حل و یا تعدیل کند، از درون نیز با بحران روبرو میگردد. اختلاف بر سر سیاستها و شکستها به یک امر دائمی تبدیل میگردد. هر گروه و دستهای از هیئت حاکمه میکوشد دیگری را باعث و بانی شکست و نابسامانی اوضاع معرفی نماید. لذا هر چه بحرانهای جامعه ژرفتر و همه جانبهتر شدهاند، انعکاس وسیعتری در درون طبقه حاکم و تشدید اختلافات آنها یافتهاند. نظمی که تمام ارکان آن را بحران، فساد و گندیدگی فرا گرفته است، الزاماَ درگیر حادترین تضادها و اختلافات در درون هیئت حاکمه نیز خواهد بود.