رشد جنبشهای اسلام گرا در کشورهایی که اکثریت مردم در آنها باورهای دینی اسلامی دارند، بهویژه منطقه وسیعی که سراسر خاورمیانه، شمال آفریقا و بخشی از شبه قاره هند را در بر میگیرد و استقرار دولتهای دینی یکی از واقعیتهای اوضاع سیاسی جهان در مقطع کنونیست. در اینجا، چنین به نظر میرسد که بشریت به جای پیشرفت تاریخی با نوعی عقبگرد روبه رو شده است و ارتجاعی که دوراناش از مدتها پیش سپری شده بود و به عصر سیاه قرون وسطا تعلق داشت، بار دیگر جان گرفته، تمام نیروی خود را بسیج کرده و از دفاع به حمله رویآورده است.
گرچه پیشرفت و تعالی تاریخی میتواند در بطن خود عقبگردهای منفرد و مقطعی داشته باشد و اصولا سیر بالنده تاریخ در یک خط مستقیم، صاف و ساده بهپیش انجام نمیگیرد، اما پدیدههایی از نمونه بنیادگرائی دینی، تقویت عقاید مذهبی، پناه بردن به خرافات عهد عتیق و احیاء نهادهایی که به گذشته تاریخ بشریت تعلق دارند، چیزی نیست جز انعکاسی از پوسیدگی ، انحطاط و فروپاشی نظم سرمایهداری جهانی که به مانع و رادعی بر سر راه تحول تاریخی تبدیل شده است.
این واقعیتیست اثبات شده که نظامهای اقتصادی – اجتماعی طبقاتی هنگامی که به پایان عمر خود میرسند، با بحرانهای همهجانبه در عرصههای مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و ایدئولوژیک رو بهرو میگردند. اقتصاد کارکرد گذشته خود را از دست میدهد، دیگر پاسخ گوی نیازهای جامعه نیست و زیر فشار تضادهای لاینحل و بحرانهای مزمن، دچار از همگسیختگی میشود.
نهادهای سیاسی مستقر، اعتبار خود را در میان تودهها از دست میدهند و دیگر کارآیی لازم را برای حفظ سلطهی سیاسی طبقه یا طبقات ستمگر ندارند. عقاید و هنجارهای اخلاقی که زمانی برای توجیه سلطه طبقاتی و انقیاد فکری تودههای تحت ستم پاسخگو بودند، بیاعتبار میگردند. نافرمانی، اعتراض و مبارزه علیه نظم حاکم وسعت میگیرد تا حاملین پیشرفت تاریخی، نظم نوینی را جایگزین نظم کهنه سازند و به بحران و از هم گسیختگی اجتماعی پایان دهند.