۱۳۹۱ شهریور ۱۹, یکشنبه

کشتار تابستان ٦٧، نقاب خونین مرگ بر چهره جمهوری اسلامی


در خلوت روشن

با تو گریسته ام به خاطر زندگان

و در گورستان تاریک

با تو خوانده ام

زیباترین سرود بودن را

زیرا که کشتگان آن سال

عاشق ترین زندگان بوده اند

احمد شاملو

از قتل عام زندانیان سیاسی در مرداد و شهریور ٦٧، ٢٤ سال می گذرد. با گذشت ٢٤ سال، هنوز از زخم های این جنایت هولناک در جای جای ایران خون شتک می زند. هنوز دیوارهای اوین و گوهردشت، نجوای آن کشتگان عاشق را پژواک می دهند. هنوز زندان “دریا” بر مدار سرخ فاجعه می گردد. هنوز زندان های گیلان و مازندران، مشهد و اهواز، شیراز و تبریز، کرمانشاه و صدها بازداشتگاه های بی نام و نشان دیگر، مظلومیت زندانیان پرپر شده در تابستان ٦٧ را نجوا می کنند.

با گذشت٢٤ سال از آن فاجعه خونین، هنوز بازتاب فتوای مرگ و جنون خمینی، از دریچه هر سلول و بند به گوش می رسد. هنوز زخم های مانده بر چهره بازماندگان جنایت، عمق فاجعه را باز می تاباند. هنوز جامعه در لهیب آتش آن کشتار می سوزد. و وهم خمینی با نقاب خونین مرگ، همچنان بر فراز کشور نفیر کشان می گوید: “بشکنید این قلم ها را، بکشید منافقین و کفار را”.

با گذشت ٢٤ سال از آن تابستان تفتان، هنوز رهروان پلشت خمینی به تاسی از امام راحل شان، بر طبل مرگ می کوبند. دسته ای فتوای مرگبار خمینی را “فتوای نجات بخش”(۱) می نامند و دسته ای دیگر، از آن سال های آتش و خون به عنوان “دوران طلایی” امام راحل شان یاد می کنند و در حسرت بازگشت آن ایام، اشک تمساح می ریزند. و در این میان اما، جامعه، همچنان روز از پس روز، سال از پس سال، در لهیب تند حادثه می سوزد، مادران و پدران در یادواره های خونبارعزیزانشان قامت شکسته اند، همسران همچنان در سوگ و کودکان، تصویرهای گم شده شان را، در قاب های عکس مانده به دیوار جستجو می کنند. و بدین سان، سال از پس سال می گذرد و زخم های حادثه را التیامی نیست. حتا اگر نقاب خونین مرگ از چهره ها فرو افتد. حتا اگر آمران و عاملان کشتارهای جمهوری اسلامی محاکمه و به دست عدالت سپرده شوند. باز هم این زخم را التیامی نیست. به راستی چرا؟

آیا تفاوتی میان کشتارهای سال های نخست دهه ٦٠ با قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ٦٧ نهفته است ؟ آیا کشتار جمعی زندانیان سیاسی با ماهیتی متفاوت از دیگر کشتارهای رژیم جمهوری اسلامی صورت گرفته است؟ به راستی چرا جمهوری اسلامی پرتو افکنی بر قتل عام تابستان ٦٧ را جزو خطوط قرمز خود می داند؟ و مهمتر اینکه کشتار عمومی زندانیان سیاسی بر بستر کدام شرایط سیاسی، اجتماعی رخ داد و زندانیان سیاسی در آن مقطع تاریجی در کجای تحولات میان جمهوری اسلامی و جنبش های اجتماعی قرار داشتند؟.

بر کسی پوشیده نیست که جمهوری اسلامی یک نظام دینی، غیر دموکراتیک و به غایت ارتجاعی است. و باز بر همگان آشکار است که کشتار و سرکوب سال های حاکمیت جمهوری اسلامی، همواره برخاسته از ماهیت وجودی این رژیم و یکی از الزامات مسلم استمرار آن است. جمهوری اسلامی بقایش را در گسترش لجام گسیخته سرکوب های اجتماعی می داند. بدون زندان، شکنجه، تجاوز، کشتار و گسترش اعدام های بی حساب و کتاب، این رژیم حتی یک روز هم قادر به ادامه حیات نیست. از این رو، هیچ تفاوت ماهوی میان کشتارهای جمهوری اسلامی در دوره های متفاوت حاکمیت این رژیم وجود ندارد.

جنایتی که در تابستان ٦٧ توسط جمهوری اسلامی صورت گرفت، نتیجه سیر منطقی کشتارهای این رژیم در سال های نخست دهه ٦٠ و حتی پیشتر از آن بود. اعدام جمعی تعدادی از زندانیان سیاسی دربند در شامگاه ٣۱ خرداد ٦٠، از جمله محسن فاضل و سعید سلطانپور با همان انگیزه ای صورت گرفت که جنایت فجیع تابستان ٦٧ به وقوع پیوست. تفاوت این دو کشتار جمعی زندانیان سیاسی در دو مقطع زمانی، صرفا در ابعاد و کمیت تعداد اعدام شدگان این دو واقعه بوده است. زندانیان سیاسی در مرداد و شهریور ٦٧ با همان انگیزه ای به مسلخ برده شدند که زندانیان سیاسی در سال های ٦٠ و٦۱ فوج و فوج و بعضا در دسته های ٢٠٠ تا ٣٠٠ نفری به جوخه های مرگ سپرده شدند. قتل عام خونین تابستان ٦٧، تکرار همان جنایات جمهوری اسلامی در کشتار مردم ترکمن صحرا بود. در تداوم ترور ٤ رهبر شورایی ترکمن بود. ادامه روند سرکوب و کشتار مردم بی دفاع کردستان بود.

جنایتکاران جمهوری اسلامی با همان انگیزه ای به کشتار ٦٧ اقدام کردند که پس از آن نیز، “قتل های زنجیره ای” را سازماندهی کردند و سرکوب، تجاوز و کشتار ٨٨ را بر آن افزودند.

آنچه طی ٣٤ سال حاکمیت جمهوری اسلامی بر توده های مردم ایران رفته است، همه و همه ریشه در ماهیت طبقاتی و خصلت دینی و ارتجاعی جمهوری اسلامی دارد. ماهیت سرمایه داری جمهوری اسلامی در تلفیق با روبنای سیاسی دینی و قوانین قرون وسطایی اش، این رژیم را به منتها درجه کشتار و وحشی گری رسانده است. و در این میان، کشتار تابستان ٦٧ بارزترین و خونبارترین جنایت جمهوری اسلامی در پهنه سرکوب و کشتار است. کشتاری که از دل آن “خاوران ها” سر برآورد. کشتاری که کل جامعه را در بهت و ناباوری فرو برد. کشتاری که التیامی بر زخم های بر جای مانده از آن جنایت نیست.

آنچه کشتار تابستان ٦٧ را بر تارک کشتارهای جمهوری اسلامی نشاند، صرفا کشتار هزاران انسان مبارز نبود. آمار کشتار مردم و فعالان سیاسی دستگیر شده در سالهای ٦٠ و ٦۱ به مراتب بیشتر از کشتار تابستان ٦٧ بود. آنچه کشتار جمعی زندانیان را در مرداد و شهریور٦٧ را بر تارک مجموعه جنایات رژیم نشاند، پرپر شدن زندانیانی بود که تماما دوران محکومیت خود را می گذراندند. زندانیانی که با قوانین قرون وسطایی همان رژیم، زیر فشار و شکنجه، کیفرخواست زندان برایشان صادر شد و در دادگاه های چند دقیقه ای همان رژیم به دور از تمام موازین حقوقی محاکمه شدند. از این زندانیان، هزاران تن، در همان سال های نخست دهه ٦٠ به جوخه های مرگ سپرده شدند و ده ها هزار تن دیگر نیز، به حبس های کوتاه مدت و بلند مدت محکوم گردیدند. حال چگونه می توان تصور کرد همان زندانیانی را که توسط قوانین قرون وسطایی رژیم محاکمه شده اند، حبس گرفته اند و دوران محکومیت خود را می گذراندند، به یک باره با یک فرمان خمینی به جوخه های مرگ سپرده شوند؟ قتل حتا یک زندانی محکوم، عین جنایت است، تا چه رسد به آنکه هزاران نفر از زندانیان محکوم را به جوخه های مرگ بسپارند!

کشتاری که توسط جمهوری اسلامی در تابستان ٦٧ به وقوع پیوست، در مقوله‌ای فراتر از “جنایت علیه بشریت” است. جمهوری اسلامی مسئول جان همه آن زندانیان سیاسی جانباخته بود، تا چه رسد به اینکه خود رژیم، آنان را به جوخه های مرگ بسپارد.

بدون شک، جمهوری اسلامی بیش از هر کسی بر ابعاد حقوقی کشتار جمعی زندانیان سیاسی واقف است. جمهوری اسلامی به خوبی می داند که از نظر حقوقی تحت هیچ شرایطی و با هیچ توجیه سیاسی و امنیتی نمی توان زندانیان محکوم و اسرا را اعدام کرد. از این رو است که جمهوری اسلامی در تمام این سال ها، از مسئولیت پذیرش رسمی کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ٦٧ سر باز زده است. و حتا ورود به حوزه این قتل عام را، عملا منطقه ممنوعه خود می داند. تا جاییکه هرگونه اشاره و پرتو افکنی بر این جنایت فجیع در داخل کشور، با واکنش شدید نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی مواجه می شود. کشتار تابستان ٦٧ فقط خط قرمز خامنه ای و نیروهای اصولگرای رژیم نیست، “اصلاح طلبان” و همه آنهایی که دل در گرو بازگشت “دوران طلایی” خمینی بسته اند، نه تنها عملا از ورود به این خط قرمز پرهیز می کنند، بلکه به روی مبارک شان هم نمی آورند که این کشتار در همان “دوران طلایی” خمینی و در حاکمیت بلامنازع همین “اصلاح طلبان” امروزی رخ داده است.

حال سئوال اینجاست اگر جمهوری اسلامی به ابعاد این کشتار فجیح و تبعات حقوقی آن واقف بوده، پس چرا به انجام چنین جنایت هولناکی متوسل شد؟

پاسخ این پرسش، ارتباطی تنگاتنگ به شرایط سیاسی، اقتصادی جمهوری اسلامی در آن برهه زمانی و مهمتر از آن، به جایگاه زندانیان سیاسی در متن جامعه و نیز در تقابل با جمهوری اسلامی دارد.

با پذیرش قطعنامه ٥٩٨ سازمان ملل توسط جمهوری اسلامی مبنی بر پایان دادن به جنگ هشت ساله ایران و عراق، شرایط جدیدی در جامعه ایجاد شد. پایان جنگ و ویرانی های حاصل از جنگ ارتجاعی هشت ساله، سرکشیدن “جام زهر” توسط خمینی، سرباز کردن انبوه مطالبات سیاسی، اقتصادی کارگران و توده های مردم ایران، سرخوردگی شدید نیروهای درون نظام از پذیرش قطعنامه سازمان ملل و نوشیدن جام زهر توسط خمینی، همه و همه موقعیت سیاسی رژیم را به شدت متزلزل کرده بود. جمهوری اسلامی طی هشت سال جنگ ارتجاعی با توسل به سرکوب های عریان، تقریبا توانست تمام سازمان های سیاسی، انقلابی و کمونیست را از فعالیت در متن جامعه دور سازد. بخش وسیعی از اعضاء، کادرها و فعالان سازمان های سیاسی، عمدتا در سال های نخست دهه ٦٠ اعدام و بعضا از کشور خارج و در تبعید بسر می بردند. نیروهای بازمانده سازمان های سیاسی عمدتا در زندان ها بودند. به عبارت دیگر در آن مقطع زمانی، زندانیان سیاسی تقریبا تنها نیروی بازمانده از سال های سرکوب بودند که اگرچه در زندان حضور داشتند اما، به لحاظ سیاسی و اجتماعی، جدی ترین خطر بالقوه برای رژیم محسوب می شدند. بخشی از این زندانیان، دوران محکومیت شان پایان یافته بود، بخش بزرگی نیز محکومیت شان در شرف اتمام بود. سیاست رژیم در سرکوب و به انفعال کشاندن مجموعه زندانیان سیاسی با شکست مواجه شده بود. مقاومت قهرمانانه زندانیان در آن سال های آتش و خون نخست دهه ٦٠، رژیم را به عقب نشینی کشانده بود. حرکت اعتراضی روبه رشد و علنی زندانیان که از سال ٦٥ آغاز شد، پتانسیل جدید مبارزاتی رو به رشدی را در درون زندان ایجاد کرده بود. زندانیان، با پشت سر گذاشتن سال های سرکوب و تواب سازی، سال های دوران تابوت و قیامت، سال های انفرادی های طولانی مدت، دوباره به هویت سیاسی خود باز گشته بودند. اینبار، جبهه مقاومت علنی زندانیان، آنهم با هویت سیاسی در مقابل رژیم شکل گرفته بود. و این زنگ خطری برای رژیم بود. جمهور اسلامی که بر این باور بود از شر سازمان های سیاسی رهایی یافته است، مجددا با خطر دیگری مواجه شده بود.

پایان جنگ که به نوعی شکست جمهوری اسلامی را نیزدر اذهان توده ها تداعی می کرد، به همان نسبت که نیروهای درون نظام را سردرگم و متزلزل کرده بود، وضعیت سیاسی جامعه را به نفع توده ها و طرح مطالبات اقتصادی و اجتماعی شان رقم زنده بود. انبوه زندانیان سیاسی نیز با پشت سر گذاشتن سال های زندان و تجربه حاصل از مبارزات عینی سال های مقاومت، از موقعیت سیاسی خوبی برخوردار بودند. لذا، روحیه مبارزاتی نسبتا بالا و پتانسیل فعالیت های منسجم زندانیان برای جمهوری اسلامی آزار دهنده بود. در چنین وضعیتی، از یک طرف آزادی هزاران زندانی سیاسی در پایان جنگ به نفع رژیم نبود و از طرف دیگر ادامه نگهداری آنان در درون زندان نیز، هزینه های سیاسی، اجتماعی بالایی برای رژیم داشت. جمهوری اسلامی با توجه به تجربه پیشین خود از کشتار سال های نخست دهه ٦٠، چاره کار و برون رفت از بحران موجود را در کشتار جمعی زندانیان سیاسی می دید. بر بستر چنین شرایطی که جمهوری اسلامی در بحران های خود غرق بود، حمله مسلحانه سازمان مجاهدین به غرب کشور بهانه ای برای کشتار جمعی زندانیان شد. و بدین سان به فرمان خمینی فجیع ترین جنایت دوران حاکمیت جمهوری اسلامی رقم زده شد. در حقیقت جمهوری اسلامی با امید به اینکه از این ستون به آن ستون فرجی هست، به کشتار هزاران زندانی سیاسی روی آورد. تبعات بعدی این فاجعه، موضوع ثانوی جمهوری اسلامی بود. از این رو، ایجاد منطقه ممنوعه و کشیدن خط قرمز به دور این جنایت هولناک، همواره استراتژی جمهوری اسلامی تا به امروز بوده است. مسکوت گذاشتن این فاجعه انسانی جهت جلوگیری از تبعات سیاسی و حقوقی آن در سطح داخلی و بین المللی، امری است که جمهوری اسلامی همواره بدان پای فشرده است. از این رو، ضرورت پرتو افکنی بر تاریکخانه کشتارهای جمهوری اسلامی و به طور اخص مفتوح نگه داشتن پرونده قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ٦٧ بخشی جدایی ناپذیر از مبارزات طبقاتی کارگران و توده های زحمتکش ایران است. لذا، تا سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و محاکمه همه آمران و عاملان کشتارهای این رژیم آدم کش، لازم است بیش از پیش علیه فراموشی مبارزه کنیم.

ایثار مادران خاوران، تلاش خانواده های زندانیان جانباخته، مبارزات پیگیر نیروهای انقلابی و کمونیست، پیکار زندانیان سیاسی جان بدربرده و کوشش مداوم نهادهای دموکراتیک جهت پرتو افکنی بر تاریکخانه کشتارهای جمهوری اسلامی، همه و همه کوششی است علیه فراموشی. پیکاری است جهت برافتادن نقاب مرگ از چهره جمهوری اسلامی. و مسلما این امر متحقق نخواهد شد، مگر با سرنگونی انقلابی رژیم آدمکش حاکم بر ایران. تنها با سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و محاکمه همه آدمکشان این رژیم، راز سر به مهر کشتار تابستان ٦٧ گشوده خواهد شد. و آن روز دور نیست.

۱- خبرگزاری فارس در تاریخ ۱۱مرداد ٩١ در مقاله ای تحت عنوان پشت پرده ایران تریبونال چیست؟ برای اولین بار و به طور رسمی بر فتوای خمینی جهت کشتار جمعی زندانیان سیاسی صحه گذاشت و آن را پذیرفت. خبرگزاری سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ضمن پذیرش فتوای خمینی مبنی بر قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ٦٧، از فتوای مرگبار خمینی به عنوان “فتوای نجات بخش” نام برده است.

برگرفته از سایت سازمان فدائیان - اقلیت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر