۱۳۸۹ مرداد ۹, شنبه
تحریمهای اروپائی، یک معضل جدی برای جمهوری اسلامی
مهمترین رویداد سیاسی این هفته که واکنش وسیعی را از سوی مقامات دولتی در پی داشت، تحریمهای اتحادیه اروپا بود.
روز دوشنبه، ۴ مرداد ماه، اتحادیه اروپا، یک رشته تحریمها را علیه جمهوری اسلامی تصویب کرد که تاکنون تحریمی در این ابعاد علیه کشور دیگری اعمال نکرده است. بر طبق این تصمیمی جدید اتحادیه اروپا، ۴۱ تن از مقامات رژیم، متجاوز از ۳۵ موسسه مالی، صنعتی و خدماتی به همراه شعبات و شرکتهای وابسته به آنها در مجموع حدود ۷۰ شرکت، در لیست سیاه قرار گرفتند. سرمایهگذاری در رشتههای نفت و گاز ممنوع گردید، شرکتهای حمل بار دریایی و هوایی که مقصد آنها ایران است، مشمول کنترل و بازرسی قرار گرفتند و بر نقل و انتقال بانکی نیز محدودیتهای شدیدتری نسبت به گذشته اعمال میگردد. مقامات اتحادیه اروپا ابزار اطمینان نمودند که در پی تحریمهای جدید شورای امنیت، تحریمهای یک جانبهی دولت آمریکا در مورد فروش بنزین، این مجموعه تحریمهای اروپائی، این بار تاثیرگذار خواهد بود. گرچه در اظهار نظر سران و مقامات جمهوری اسلامی پیرامون این تحریمها، نگرانی وجود داشت. با این وجود، آنها هر یک به نحوی بر همان مواضع گذشته رژیم تاکید کردند. واکنش وزارت امور خارجه، شکلی دیپلماتیک داشت. منوچهر متکی، پس از پایان اجلاس سه جانبه وزرای خارجه برزیل، ترکیه و جمهوری اسلامی، اعلام کرد: ایران، آماده است فورا مذاکرات با گروه ۱ + ۵ را از سر بگیرد. اما مذاکره بر سر چیست؟ پاسخ این سئوال را نماینده جمهوری اسلامی در آژانس بینالمللی انرژی میدهد که چند ساعتی پس از اعلام تحریمهای اتحادیهی اروپا نامهای را به مدیر آژانس تحویل داد. وی در مصاحبه با خبرگزاری فارس در مورد مفاد این نامه اعلام کرد: ایران آماده است، بدون هیچ شرطی مذاکرات پیرامون سوخت رآکتور تهران را آغاز کند. اما اگر قرار بود مذاکره بر سر این مسئله آغاز شود، از مدتها پیش نه فقط آغاز، بلکه به نتیجه نیز رسیده بود. بنابر این، اقدام به ارسال نامه، یک حرکت دیپلماتیک، اما مسخره است. چون پیشاپیش هر دو طرف اعلام کردهاند که این یک بحث فرعیست، اصل مسئله چیز دیگریست.
احمدینژاد در یک گفتگوی تلویزیونی با پرس تی وی (Press TV)، به اصل این نزاع اشاره کرد و مواضع واقعی جمهوری اسلامی را بار دیگر اعلام نمود. وی برخلاف اظهارات نماینده جمهوری اسلامی در آژانس، برای این مذاکرات، شرط و شروطی گذاشت که پیش از این نیز به آنها اشاره کرده بود. وی آغاز مذاکرات را مشروط به حضور برزیل و ترکیه در این مذاکرات نمود و علاوه بر این خواهان موضعگیری رسمی طرفهای مذاکره، بر سر بمبهای اتمی اسرائیل شد. احمدینژاد از آن رو برای این مذاکرات شرط و شروط قایل میشود که میداند مسائل مورد اختلاف، چنان جدیست که با مذاکرات دیپلماتیک حل نمیشود. شورای امنیت بهویژه قدرتهای اروپائی و آمریکا خواهان توقف غنیسازی اورانیوم هستند، جمهوری اسلامی اما آن را نپذیرفته و نمیتواند بپذیرد. چرا که در پشت سر مسئله غنیسازی نزاع بر سر توسعه طلبی دو گروه، در منطقه خاورمیانه قرار دارد. بنابر این، احمدی نژاد در همین گفتگوی تلویزیونی بار دیگر اعلام کرد که بحث توقف غنیسازی مختومه است، و مذاکره میتواند بر سر دغدغههای بینالمللی طرفین صورت بگیرد. اصل مسئله نیز در همین جاست و دقیقا به همین علت است که به یک نزاع لاینحل تبدیل شده است. یعنی از طریق دیپلماسی نمیتواند حل شود، بلکه فقط از طریق اعمال زور و قدرت میتواند حل شود. تحریمها نیز یکی از اشکال اعمال زور و قدرت برای وا داشتن جمهوری اسلامی به تبعیت است. بنابر این بی دلیل نیست که سران و مقامات جمهوری اسلامی همواره گفتهاند که تحریمها هیچ تاثیری بر مواضع آنها نخواهد داشت. احمدینژاد در همین مصاحبه نیز میگوید: اگر ۴ هزار بار دیگر هم تحریم کنند، فایدهای برای آنها نخواهد داشت. آنها خودشان را تحریم میکنند. وی میافزاید، بالعکس، این تحریمها برای مردم ایران فایدههای بسیار دارد. تاثیر آن در حدیست که “سرعت پیشرفت ملت ایران را چند برابر میکند.” البته این دیگر از نوع تبلیغات مختص و ویژهی احمدینژاد است. والا هر آدم کم اطلاعی هم میداند که تحریمهای بینالمللی سرعت پیشرفت یک ملت را به چند برابر افزایش نمیدهد، بلکه شدیدا کاهش میدهند و یا لااقل آن را کند میکنند. آنهم کشوری سرمایهداری از نمونه ایران که تمام موجودیت اقتصادیاش وابسته به بازار جهانی سرمایه و تقسیم کار بینالمللی در این بازار است. احمدینژاد، خودش نگرانی ندارد، چون رئیس جمهور است، با درآمد هنگفت، نه بیکار میشود که بداند زندگی میلیونها بیکار در ایران چگونه زندگی میکنند، نه افزایش روزافزون بهای کالاها بر زندگی او تاثیر دارد و نه نگران عواقب حادتر درگیریهاست. تحریمها هر شکلی که به خود بگیرد، سرانجام بار آن بر دوش تودههای کارگر و زحمتکش خواهد بود. حتا در آنجایی که مستقیما منابع مالی دولت هدف قرار میگیرد، دولت تلاش میکند، مخارج خود را به اشکال مختلف از توده مردم تامین کند. مادام که درآمدهای رژیم از طریق فروش نفت و گاز کاهش قابل ملاحضهای نداشته باشد، رژیم در محدودهای هنوز میتواند ادعا کند که تحریمها تاثیری نخواهد داشت. اما با گسترش روزافزون دامنهی این تحریمها، همین منابع نیز محدودتری گردد. تحریمهای اتحادیه اروپا به ویژه در آن بخش که سرمایهگذاری در رستههای نفت و گاز را ممنوع یا محدود میسازد، البته عواقب دراز مدت جدی برای رژیم در پی خواهد داشت. محدودیت نقل و انتقالات پولی و مالی، به حالت تعلیق درآوردن ضمانتهای دراز مدت برای صادرات، افزایش بیمه کالاها، تاثیرات فوریتری در پی خواهد داشت. علاوه بر این، تعداد زیادی از موسسات تولیدی مشمول تحریم، برای ادامه فعالیت خود به مواد خام، کالاهای واسطهای و قطعات پیش ساخته نیاز دارند که خرید آنها از کشورهای دیگر مستلزم افزایش هزینههاست. علاوه بر این، بسیاری از کشورهای دیگر جهان نیز ناگزیرند مستقیم یا غیر مستقیم در این تحریم مشارکت داشته باشند. چرا که فقط مسئله تحریمهای شورای امنیت در میان نیست. مهمترین انحصارات صنعتی و مالی جهان در دست قدرتهای اروپائی و آمریکا و متحدین آنهاست. و کشورهای دیگر به ناگزیر وارد این ماجرا میشوند. بنابر این از آنجایی که مناسبات اقتصادی و مالی جمهوری اسلامی با اروپا، همواره در سطحی گسترده قرار داشته است، کارآئی تحریمهای اتحادیه اروپا بسیار جدیتر از تحریمهای یک جانبه آمریکا خواهد بود. سران و مقامات جمهوری اسلامی به رغم موضعگیری علنیشان مبنی بر این که تحریمها تاثیری نخواهد داشت، اکنون جدا نگران عواقب این تحریمها هستند. وزرای اقتصادی کابینه احمدینژاد به مردم اطمینان میدهند که تدارک لازم برای مقابله با تحریمها انجام گرفته است. معاون ارزی بانک مرکزی اعلام کرد، متناسب با تحلیل شرایط دارائیهای خارجی را منتقل میکنیم. وی افزود: “بانک مرکزی باید به دنبال راهکارها و شیوههایی باشند که این دارائیها را مصون نگه دارد و هر زمانی که نخواهد قابلیت استفاده و نقدینگی داشته باشد. معاون ارزی بانک مرکزی در مورد بلوکه شدن دارایی شرکتهای وابسته به نیروهای مسلح رژیم در دوبی نیز گفت چنانچه این شرکتها تحت سازمان ملل باشند، احتمالا به امارات نیز تحریم این شرکتها ابلاغ شده است. وی وعده داد که از طریق دارائیهای خارجی میتوان شرایط بحران را پشت سر گذاشت.
یک عضو هیئت رئیسه مجلس نیز در مورد تاثیرات این تحریمها در گفتگو با خبرگزاری مهر گفت: “البته تحریمها مشکلات و زحماتی را برای برخی بخشهای اقتصادی کشورمان ایجاد خواهد کرد.” اما “اروپا در اتخاذ سیاستهای خود چندان پایدار نیست. با گذشت زمان آنها متوجه اقدام اشتباه خود میشوند، اما وظیفه دولت و ملت است که با رصد این گونه اقدامات اروپائیان سیاست آینده خود در طراحی کنند.”
واقعیت اما این است که نه دارائیهای خارجی در آن حد است که به ادعای معاون بانگ مرکزی جمهوری اسلامی بتواند با تحریمهای گسترده مقابله کند و نه دولت میتواند کار خارقالعادهای برای خنثا کردن اثرات آنها انجام دهد. تا جایی که مسئله به تحریمهای اقتصادی مربوط میشود، اوضاع اقتصادی و مالی رژیم در نتیجه این تحریمها وخیمتر خواهد شد.
http://96.0.88.12/?p=18300
۱۳۸۹ مرداد ۵, سهشنبه
سرودِ سپیده - با هر سپیده بانگ گلوله - در هر گلوله مرگ کبوتر
تا کی ستیز داس و شقایق - اعدام برگ و قتل صنوبر
تا کی مصاف سرب و شقیقه - تا کی ستیز سینه و خنجر
با هر سپیده بانگ گلوله - در هر گلوله مرگ کبوتر
با هر کبوتری گلی از خون - در هر گلی ستاره ی پرپر
از نو قسم به گل به ستاره - از نو قسم به خلق دلاور
ای جوخه جوخه های جنایت - ای چکمه های به خون شناور
با طبل گام شب شکنان و - با ضجه های اینهمه مادر
تصنیف سرخ مرگ هیولا - آواز ناب خشم برادر
هر مشت بسته غنچه ی کینه - تا خون بهای لاله ی بی سر
تا فصل فسخ حصار و زنجير - تا نسل همصدا و برابر
با پرچمی به رنگ ترانه - بر شانه ی شهامت خواهر
یک نعره مانده تا خودِ خورشید - تا مرگ دیو خفته به بستر
ای در ستیز این شب خون ریز - ای دست تو مسلسل و سنگر
با من بیا به فتح رهایی - تا مرگ سایه،تا شب آخر
امروز ما شکستن هر مرز - فردای ما تبلور باور
با هر سپیده عطر ترانه - در هر ترانه سپیده ی دیگر
( یغما گلرویی )
۱۳۸۹ مرداد ۲, شنبه
خود گویی و خود خندی، اصل ماجرای این هفتهی خامنهای
در دوران باستان و عصر بردهداری، پادشاهانی که در پی کشورگشایی و اسارت مردم کشورها و مناطق دیگر، امپراتوریهای باستانی را ایجاد نمودند، فرمانهایی صادر میکردند به این مضمون، که من شاه شاهان، فرمانروای امپراتوری فلان هستم و همه را به فرمانبرداری از خود فرا میخوانم.
این فراخوانها در آن ایام که دوران بردهداری و برده سازی بود، البته میتوانست توجیه تاریخی داشته باشد و پشتوانه آن هم مناطق وسیعی بود که به ضرب شمشیر به تصرف امپراتور، شاه شاهان درآمده بود.
اتفاقی که در این هفته در ایران رخ داد و شاهدش بودیم، انسان را به یاد دوران باستان و تداعی فرامین امپراتوران باستانی میاندازد. مبتکر این رویداد هم کس دیگری نبود جز علی خامنهای که در نقش کاریکاتور شاه شاهان ظاهر شد و طی فرمانی خطاب به مسلمین سراسر جهان اعلام نمود: من علی خامنهای، “ولی امر مسلمین” و “جانشین بر حق آقا امام زمان”، به اطلاع همگان میرسانم که “ولایت فقیه به معنای حاکمیت مجتهد جامعالشرایط در عصر غیبت است و شعبهای است از ولایت ائمه اطهار که همان ولایت رسولالله میباشد.” لذا التزام به ولایت فقیه و عمل به آن به این معناست که از دستورات حکومتی ولی امر مسلمین اطاعت کنید.” خطاب خامنهای به مردم ایران نیست، شیعیان هم مورد خطاب او هستند. او مجتهد جامعاالشرایط و جانشین پیامبر و امامان، و چون ولی امر مسلمین است، همه مسلمین باید از او اطاعت کنند و نسبت به ولایت فقیه التزام خود را اعلام کنند. مهم نیست که نود درصد مسلمانان سنیاند و اصلا شیعهها را به رسمیت نمیشناسند و این هم اهمیتی ندارد که حتا در ایران، مردم علنا در خیابانها شعار مرگ بر ولایت فقیه و مرگ بر خامنهای را سر میدهند. خامنهای خود را موظف میداند به عنوان ولی فقیه، به عنوان مجتهد جامعالشرایط، به عنوان جانشین امام و پیغمبر و خدا بر روی زمین، همه مسلمین را به اطاعت و فرمانبرداری از خود فرا بخواند. اما بالاخره این سوال مطرح میشود که خامنهای آنقدرها هم احمق نیست که نداند حتا مردم ایران هم برای حرفهای او تره خرد نمیکنند تا چه رسد به مسلمانان کشورهای دیگر. پس هدف او چیست و چه اتفاقی رخ داده که او اکنون ناگزیر شده است بنابه ضرب المثل خود گویی و خود خندی به تعریف و تمجید از خود بپردازد. خود را مجتهد جامعالشرایط اعلام کند و همه را به اطاعت از خود فرا بخواند.
پاسخ این است که دلیل آن در خراب بودن وضعیت جمهوری اسلامی و شخص خامنهای قرار دارد. اکنون درهم ریختگی درونی رژیم به حدی رسیده است که حتا گروهبندیها و جناحهای سیاسی درونی رژیم هم گوش شنوایی نسبت به فرامین ولی فقیهشان ندارند و آنقدر ناهماهنگیست که هر گروهی ساز خود را مینوازد. خامنهای با انتشار فتوانامهی خود در این هفته خواست به همه آنها اعلام کند که هر کس طالب جمهوری اسلامیست، باید از من که جامع جمیع شرایط رهبری شما هستم اطاعت کند. مدتی قبل، احمدینژاد اعلام کرد که جمهوری اسلامی تنها میتواند یک حزب داشته باشد و آن حزب ولایت است و باید همه اختلافات و جناح بندیها برچیده شود. خامنهای اکنون حرف احمدینژاد را به زبان دیگری بیان میکند و میگوید: حزب ولایت من هستم و عضو حزب ولایت بودن یعنی اطاعت و فرمانبرداری از ولی فقیه، از خامنهای.
رسوایی رژیم بیش از آن است که بخواهد پردهپوشی کند. خامنهای راه دیگری ندارد جز این که علنا جار بزند؛ جمهوری اسلامی یعنی اطاعت از من و همه جناحها و مقامات باید فرمانبردار ولی فقیه باشند.
http://96.0.88.12/?p=18091
۱۳۸۹ تیر ۲۵, جمعه
ماهی سیاه کوچولو - صمد بهرنگی
۱۳۸۹ تیر ۲۲, سهشنبه
٢٤ ساعت در خواب و بيداری اثر صمد بهرنگی
۱۳۸۹ تیر ۱۹, شنبه
منازعهای که از سرشتی دیگر است
در این هفته، جمهوری اسلامی با معضلی جدید روبرو گردید که جنس آن متفاوت از آن چیزیست که لااقل در طول یک سال گذشته با آن درگیر بوده است.
بازار سنتی ایران به طور کلی و بازار تهران در وجه خاص، به عنوان مرکز تجمع بازرگانان و کاسبکاران خردهپا، همواره یکی از پایگاههای ارتجاع اسلامی و حامیان جمهوری اسلامی بوده است. نقش بازار در جریان به قدرت رسیدن خمینی و استقرار جمهوری اسلامی در آن حد بود که خمینی بازار و بازاریان را ستونِ ستبرِ به اصطلاح انقلاب اسلامی خود نامید و پیوسته از خدمات اقتصادی و سیاسی آنها به جمهوری اسلامی تمجید کرد. نقش سیاسی آنها در قدرت سیاسی حاکم به ویژه در مراحل اولیه جمهوری اسلامی عمده و تعیینکننده بود. اگر چه بعدها از نقش آنها در قدرت سیاسی کاسته شد و بورژوازی صنعتی، نقش برتر و روزافزونتری نسبت به بورژوازی تجاری کسب نمود، اما تا به امروز نیز در محدودهای نفوذ سیاسی خود را در جمهوری اسلامی حفظ کردهاند. امروز شاخصترین نماینده سیاسی آنها در جمهوری اسلامی، حزب مؤتلفه اسلامیست. به رغم این که در سالهای اخیر از دامنه نفوذ آن در میان بازاریان کاسته شده است، اما همچنان بیشترین تأثیرگذاری را در میان آنها داراست.
در سراسر دوران جمهوری اسلامی، هم بنا به ماهیت و خصلت رژیم سیاسی حاکم و هم بحران اقتصادی و گاه از هم گسیختگی صنایع، بازاریان به ویژه تجار، سودهای کلانی به جیب زدهاند و ثروتهای هنگفتی اندوختهاند. آنها حتا از پرداخت مالیاتی که ظاهراً قرار است بپردازند، همواره سر باز زده و در واقع خودشان یعنی تشکلهای صنفیشان تعیینکننده بوده است که چه مقدار مالیات بدهند یا ندهند. از دوران خاتمی اقدامی برای گرفتن مالیات بیشتر از آنها و تعیین ضوابط پرداخت مالیات توسط دولت آغاز گردید و در دورهی احمدینژاد ادامه یافت که منجر به کشمکشهای دو طرف و حتا اعتصاب در بازار گردید. حدوداً دو سال پیش وقتی که دولت تصمیم به اجرای قانون مالیات بر ارزش افزوده را گرفت، در تعدادی از شهرها از جمله اصفهان، تبریز، مشهد، تهران، طلافروشان و پارچهفروشان مغازهها را بستند و اعلام اعتصاب کردند. احمدینژاد به سرعت عقبنشینی کرد و اجرای قانون را متوقف ساخت.
اکنون بار دیگر اختلاف و درگیری میان دولت و بازاریان بر سر افزایش مالیات بالا گرفته است. از روز سهشنبه این هفته، طلافروشان، پارچهفروشان، قالیفروشان و برخی صنوف دیگر در بازار تهران، مغازههای خود را بستند و اعلام اعتصاب کردند. اعتراض آنها به افزایش مالیات سال ۸۸ است که گویا تا میزان ۷۰ درصد افزایش یافته است. این بار نیز وزارت بازرگانی جمهوری اسلامی سریعاً دست به کار شد و با برگزاری جلسهای با نمایندگان بازاریان به توافقاتی برای کاهش درصد افزایش مالیات دست یافتند. اما اصناف این توافق را نپذیرفتند و از جمله خواهان حذف ماده چهارم تفاهمنامه با جدول آن شدند که در آن تعیین مالیاتها به کارگروه سپرده شده بود و نه توسط انجمنهای صنفی. بازاریان تهدید کردهاند که تا وقتی دولت به خواست آنها تن ندهد به اعتصاب خود ادامه میدهند. در این چند روز نیروهای پلیس و امنیتی رژیم نیز تلاش کردند گاه با ترغیب و گاه تهدید، بازاریان را به باز کردن مغازههایشان وادارند، اما توفیق نیافتند. بنابراین اختلاف و درگیری میان بازاریان تهران و دولت ادامه دارد و در عین حال دو طرف در تلاشاند که تا فردا به توافقات جدیدی دست یابند. اشاره شد که نزاع و اختلاف میان دولت و بازار تهران، از سرشتی دیگر است و متفاوت با مبارزات و درگیریهای مردم ایران با جمهوری اسلامی. مبارزات تودههای کارگر و زحمتکش از طریق اعتصاب، تجمع و تظاهرات بر سر افزایش دستمزد و حقوق یا بهبود وضعیت معیشتی خود، در واقع مبارزهایست برای بازپس گرفتن بخشی از حاصل دسترنج خود از سرمایهداران و دولت آنها. مبارزه عمومی تودههای مردم برای کسب آزادیهای سیاسی و حقوق دمکراتیک خود نیز، مبارزهایست علیه استبداد و ارتجاع سیاسی برای باز پس گرفتن حقوق سیاسی و مدنی لگدمال شده خود. اما نزاع و مبارزه میان دولت و بازاریان، نزاعیست بر سر این که چه کسی سهم بیشتر یا کمتری از سود که خود حاصل سرقت زمان کار کارگر است، به خود اختصاص دهد. سود بازرگانی، بخشی از ارزش اضافی یا سود کل است که نصیب بازرگانان و کاسبکاران میشود. دعوای دولت و بازاریان بر سر این مسئله است که چه میزان از این سود بازرگانی، مستقیماً نصیب تاجر و کاسبکار شود و چه مقدار از آن به عنوان مالیات نصیب دولت گردد. بنابراین محتوای این نزاع نشان میدهد که این اختلاف و نزاع چیزیست کاملاً متمایز از نزاع و مبارزه تودههای مردم ایران با جمهوری اسلامی. نه فقط در این جا دعوا بر سر سهمبری از سود است، بلکه همانگونه که پیش از این اشاره شد، بازار همواره یکی از حامیان و پشتیبانان جمهوری اسلامی بوده و هست و جمهوری اسلامی حامی و حافظ منافع آنها. اگر اکنون نیز کار آنها در محدودهای به رو در رویی کشیده است، به علت بحرانهای اقتصادی و مالیست که جمهوری اسلامی درگیر آن است. تشدید بحران اقتصادی و کاهش شدید قدرت خرید مردم ایران، قاعدتاً بر حجم و میزان سود سرمایهداران تأثیر منفی دارد، از این جهت، بازرگانان و کاسبکاران کوچکتر ناراضیاند و نگران. اما در تحت همین شرایط، به علت افزایش روزافزون هزینههای دستگاه بوروکراتیک – نظامی ماشین دولتی و سیاستهای میلیتاریستی و توسعهطلبانه رژیم، درآمدهای حاصل از نفت کفاف مخارج دولتی را نمیدهد، دولت با کمبود منابع تأمین هزینههای خود رو به روست و دچار بحران مالی. بنابراین میکوشد از طریق افزایش مالیاتهای مستقیم و غیرمستقیم، مشکلات مالی خود را حل کند. اگر اوضاع اقتصادی تا به این حد وخیم و بحرانی نبود، سرمایهداران صنعتی و بازرگانی با مشکل چندانی روبرو نمیشدند، چون، همین افزایش مالیات را بر بهای کالاها میافزودند و آن را مستقیماً بر دوش تودههای زحمتکش مردم میانداختند. اما در اوضاع وخیم بحرانی موجود که قدرت خرید تودهی مردم در پایینترین سطح آن قرار دارد، این افزایش بها میتواند بر حجم سود آنها نیز تأثیر منفی بگذارد و آن را کاهش دهد، چون مردم دیگر قادر به خرید کالاهای آنها نیستند. اینجاست که آنها مقاومت میکنند و خواهان لغو افزایش مالیاتهای مستقیم بر درآمد و سود خود میشوند و حتا به اعتصاب روی میآورند. سرانجام هم چون دولت از خود آنهاست و پاسدار منافعشان، کوتاه خواهد آمد و آن را به شکلی دیگر به ویژه از طریق مالیاتهای غیر مستقیم و افزایش بهای کالاهای انحصاری دولت، بر دوش تودههای کارگر و زحمتکش خواهد انداخت.
http://96.0.88.12/?p=17609
۱۳۸۹ تیر ۱۳, یکشنبه
اختراع یک تاریخ جعلی برای پیدایش چماقداران حزباللهی در جمهوری اسلامی
از دیدگاه گروههای موسوم به اصلاحطلب جمهوری اسلامی، تاریخ موجودیت جمهوری اسلامی در ایران به دو دورهی متمایز تقسیم میگردد. دورهای که از سرنگونی رژیم شاه آغاز و به مرگ خمینی خاتمه مییابد، دوران طلایی حاکمیت الله بر روی زمین است که جز نیکی، عدالت، آزادی، برابری، رفاه و پرهیز از خشونت، چیزی وجود نداشت. تنها در دورهی پس از مرگ خمینی تا به امروز است که هر آنچه زشتی، بیعدالتی، استبداد و نابرابری، خشونت و فقر است، بر مردم ایران نازل میشود و حکومت الله، آنها را به عذابی الیم گرفتار میسازد. بنابراین آنها اکنون رسالت خود را بازگشت به صدر حاکمیت جمهوری اسلامی اعلام میکنند و به پیروان خود بشارت میدهند با گرد آمدن در زیر پرچم سبز محمدی، عصر طلایی را احیا کنند.
اما این به اصطلاح عصر طلایی، چیزی جز دورانی از فجایع و جنایات بیشمار نبود. به جرأت میتوان گفت که در تاریخ لااقل یک صد سال اخیر، از انقلاب مشروطیت تا به امروز، هرگز دورهای را نمیتوان یافت که جنایات و وحشیگریهای طبقات حاکم، علیه مردم ایران، در ابعاد دوران خمینی باشد. چگونه میتوان بر این دوران سراسر جنایت و بیدادگری که عصر حاکمیت گروههای خط امام دیروز و اصلاحطلبان و سبزهای امروز است، سرپوش نهاد؟ به همان شکلی که از جبارترین و ستمکارترین فرمانروایان، انوشیروانهای عادل ساختهاند و به زور تکرار، به مردم ناآگاه تحمیل کردهاند. بخش بزرگی از مردم ایران یا در آن ایام هنوز متولد نشده بودند و یا کودکان کم سن و سالی بیش نبودند. استبداد هولناک حاکم بر ایران نیز مانع از آن بود که نسل جدید در ابعادی تودهای بتواند به تمام ابعاد فجایع بیانتهای دوران خمینی آگاهی یابد. وقتی که هنوز پس از گذشت بیش از دو دهه از کشتار دستهجمعی زندانیان سیاسی، میلیونها تن از تودههای مردم خبر این جنایت هولناک را هم نشنیدهاند، برای گروههای رقیب باند خامنهای – احمدینژاد، دشوار نخواهد بود که مبدأ جدیدی برای فجایع و جنایات بیشمار دوران جمهوری اسلامی قرار دهند. جنایت زندان کهریزک، بیسابقه اعلام میشود که برای نخستین بار در ایران رخ داده است. شکنجه، تجاوز و کشتار پدیده جدیدیست که در سال ۸۸ معمول میگردد.
دادگاههای نمایشی و محاکمه مخالفین سیاسی در دادگاههای دربسته چند دقیقهای، اتفاق تازهایست که اخیراً رخ داده و مسبوق به سابقه نیست. در دوران خمینی، دوران حاکمیت امثال رفسنجانی، موسوی و کروبی مطلقاً از این فجایع خبری نبود! نه در سالهای ۵۸ و ۵۹، نه در سال ۶۰ و سالهای پس از آن تا ۶۷. اکنون وقت آن رسیده است که برای گروههای چماقدار حزباللهی و بسیجی هم مبدأ جدیدی اختراع شود که آن هم به دوران پس از خمینی بازمیگردد.
در این هفته چماقداران حزباللهی و بسیجی بار دیگر به کروبی در دانشگاه صنعتی یورش بردند که برای شرکت در مراسم ختم پدر معاون خاتمی در مسجد این دانشگاه حضور یافته بود. چماقداران حکومت اسلامی با فحاشی و تهدید وی را به خروج از دانشگاه واداشتند. اتفاق جدیدی نیست، از این صحنهها در جمهوری اسلامی فراوان بوده و هست و اکنون مدتیست که گروههای اسلامگرای رقیب باند خامنهای – احمدینژاد نیز مشمول حملات این اوباش شدهاند. اما آنچه که جدید است مصاحبهای از کروبی پس از این اتفاق است. وی در این مصاحبه با سایت سبزها، تلاش میکند یک تاریخ جعلی برای منشأ و پیدایش چماقداران حزباللهی حکومت اسلامی، اختراع کند و پیدایش این گروهها را به دوران پس از مرگ خمینی ارتباط دهد.
وی در این مصاحبه از جمله میگوید: “اما موضوع حملهها و توهینهای سریالی گروهی جیرهخوار و حقوق بگیر که گاه لباس مقدس بسیج را به تن میکنند. یک سال پس از رحلت امام، فرمانده بسیج وقت پیش من آمد و گفت که قصد داریم تشکیلات و گردانهایی را در شهرهای کشور ایجاد کنیم. من ضمن مخالفت، علت تشکیل چنین تشکیلاتی را جویا شدم که وی هدف از تشکیل گردانهای بسیج را مقابله با شورشها و تظاهراتهای مردمی اعلام نمود و گفت که با نیروی بسیج میتوانیم این تظاهراتها را سرکوب کنیم. که مجدداً با مخالفت من روبرو گردید.” من بسیار متأسفم که اینها کارشان به جایی رسیده که با دانشگاهیان برخورد میکنند، در مساجد مردم را کتک میزنند، در رأیگیریها تقلب میکنند، در خیابانها به کشتار مردم میپردازند و نام و یاد بسیج را لکهدار کرده و عملکرد این افراد بدانجا رسیده که میراث امام که همان جمهوریت و اسلامیت بود، اکنون رنجور و ناتوان گشته است.
“بنده میگویم، اگر زمان شاه یک شعبان بیمخ بود، اکنون این حاکمیت، صدها شعبان بیمخ تربیت کرده است.” اشتباه میفرمایید آقای کروبی، بحث از صدها شعبان بیمخ در جمهوری اسلامی نیست. بنای حکومت اسلامی از همان آغاز بر شعبان بیمخها قرار گرفت. خمینی خود در رأس شعبان بیمخها قرار داشت. او بود که از همان آغاز به نوچههای خود دستور داد، چوبههای دار را برپا کنید، قلمها را بشکنید، به تجمعات سازمانهای سیاسی یورش برید. دفاترشان را تعطیل کنید. مخالفین را بیرحمانه کشتار کنید. زندانیان سیاسی را قتل عام کنید. کروبی نباید فراموش کرد باشد که گروههای چماقدار حزباللهی، حتا پیش از آن که رژیم شاه سرنگون شود، متشکل از لاتها و چاقوکشهای محلات، به دور مساجد سازماندهی شدند. آنها گروههای سیاهپوشی بودند که وظیفه داشتند با چماق و چاقو به هر تجمع و تظاهرات دیگری به جز طرفداران خمینی یورش برند و آن را بر هم بزنند. آنها وظیفه داشتند، فعالین این تجمعات را شناسایی کنند و به قتل برسانند. فعالترین بخش دستگاه روحانیت که در سازماندهی این اوباش نقش داشت، همان جریانی بود که پس از سرنگونی رژیم شاه، خود را پیرو خط امام میدانست و قدرتمندترین بخش دستگاه روحانیت در حاکمیت بود. یعنی همانهایی که بعداً مجمع روحانیون را تشکیل دادند. نخستوزیرشان موسوی، قاضی مورد اعتمادشان خلخالی، قاضیالقضاتشان بهشتی و موسوی اردبیلی، دادستانشان صانعی و فرمانده چماقدارانشان غفاری و رهبرشان خمینی جلاد. و چه جنایاتی که در این دوران رخ نداد!
کروبی گویا اصلاً به یاد نمیآورد، شکلگیری گروههای چماقدار حزباللهی در دوران قبل از قیام که با شعار “حزب فقط حزبالله، رهبر فقط روحالله” به تجمعات سازمانها یورش میبردند. به یاد نمیآورد سردستههای این باندهای تبهکار، امثال غفاری و دیگر پیروان خط امام را در بر هم زدن تجمعات سیاسی، ترور مخالفان رژیم، پرتاب نارنجک به درون گردهماییها، پاشیدن اسید به صورت زنان و تیغکش کردن آنها، حمله به دانشگاهها و قتل عام دانشجویان و تعطیل دانشگاهها، کشتار علنی مردم در خیابانها پس از ۳۰ خرداد سال ۶۰. همینها هستند که به فرمان خمینی در نقش بسیج ظاهر میگردند و وظیفه خود را در حفظ رژیم بر عهده میگیرند. کروبی اما بهتر از هر کس دیگر از تمام این جنایات و سرمنشأ پیدایش حزباللهی و بسیج آگاه است. معهذا چون او و دیگر گروههای رقیب خامنهای – احمدینژاد، خود از پایهگذاران و مجریان رژیمی در ایران هستند که تمام دوران موجودیتاش با جنایات بیانتها عجین است، برای تبرئه خود و یاراناش که حکومت الله را بر روی زمین برپا کردند، ناگزیر است، به تحریف متوسل گردد. دو دوره در تاریخ موجودیت جمهوری اسلامی ترسیم کند. دورهای که عصر طلایی مردم ایران بود و از جنایات و ستمگریهای حکومت اثری نبود، و دورهای که مملو از جنایت و فجایع حکومت اسلامی میگردد. داستانسرایی کروبی در پیدایش گروههای چماقدار در خدمت همین تحریف تاریخ است. اما اینان باید مطمئن باشند که تودههای مردم ایران، دو بار از یک سوراخ گزیده نمیشوند. تراژدی استقرار جمهوری اسلامی تکرار نخواهد شد. مردم ایران دریافتهاند که ریشه سیاسی تمام فجایعی که در دوران جمهوری اسلامی رخ داد، در خودِ حکومت اسلامی، در تلفیق دین و دولت است. حکومت مذهبی خوب و بد، هرگز وجود نداشته و نخواهد داشت. هر دولت مذهبی، شر مطلق است. یکی از مطالبات مهم مردم ایران در جریان مبارزاتی که هم اکنون در جریان است، جدایی کامل دین از دولت است. دولتی در ایران باید بر سر کار آید، که هر گونه رابطه در آن میان دین و دولت، دستگاه روحانیت و حکومت گسسته شده باشد و هیچ مذهبی به عنوان مذهب رسمی کشور پذیرفته نشود. هر گونه دخالت روحانیت در مدارس و هر گونه کمکی به این دستگاه ممنوع گردد. روحانیون باید پی زندگی خصوصیشان بروند و از طریق صدقههای مؤمنین ارتزاق کنند. دولت مذهبی باید به رادیکالترین شکل ممکن، از ایران جاروب شود و این الگویی شود برای تمام مردم خاورمیانه که هر یک به شکلی در چنگال دولتهای مذهبی پوشیده و آشکار گرفتارند.
http://96.0.88.12/?p=17376
۱۳۸۹ تیر ۱۱, جمعه
پیام سوم مادر فرزاد کمانگر! به همه آزادیخواهان و انسان دوستان جهان
من افتخار میکنم که فرزند من برادر و فرزند همه آزادیخواهان جهان شد.
این پیام مرا به سراسر جهان برسانید. میخواهم این پیام به گوش نه فقط مردمی که در کشور محل سکونت تو هستند، بلکه به هر جا و مکانی که انسانها در آنجا زندگی میکنند رسانده شود. میخواهم این پیام مرا به زبانهای مختلف به گوش مردم دنیا برسانید تا به زبان خودشان پیام مرا بخوانند. اگر اجازه داشته باشم از طرف همه این عزیزان (خواهران و مادران داغدار) و همه کسانی که جگر گوشههایشان در این سی سال کشته شده، باید بگویم که ما مادران داغدار نیستیم بلکه ما، مادران افتخاریم.
از هر مادری که عزیزش را کشتهاند بپرسید، پسرت یا دخترت را چرا کشتند؟ یا چرا جگرگوشه ات در زندان است؟ پاسخش این است: فرزند من بیگناه است. فرزند من بیگناه بود. تنها گناه او دفاع از انسان بوده است. اما امروزه در جایی که ما زندگی می کنیم دفاع از انسان جرم محسوب میشود. عزیزان از این پس شماها باید خیلی کارها را برای من بکنید. عزیزم تو باید بیشتر از همه فعالیت بکنید. بدان که فرزاد نمرده است. من نمی توانم و امکان این را ندارم تلفن را بردارم و به همه مادرانی که در دنیا مثل من هستند بگویم که عزیزان ما همه با هم یکی هستیم، فرزندان ما همه برای یک هدف کشته شدند. برای یک چیز زندانی شدند و برای یک چیز در زندان هستند، برای آزادی، فقط برای آزادی انسان. تا به همه آن عزیزان بگویم فرزندان شما برای دفاع از ما همچنان که فرزندان ما برای دفاع از شما این راه را انتخاب کردند. پس ما همه با هم یکی هستیم.
ما اسم همدیگر را نمیدانیم اما درد همدیگر را خوب میدانیم.
من بارها گفتهام و تا زنده هستم هم میگویم قلباً نمیخواهم که مادران دشمنانم هم داغدار شوند). ولی نمی دانم چرا میگویم دشمن چون ما همه انسانیم ) چون فرزندانشان هر چه که باشند برایشان عزیزند. نمیخواهم داغ مرگ آنها را ببینند، چون من خودم یک مادرم و این درد را میکشم، برای آن مادران هم عمیقاٌ متأسفم.
من اینجا میخواهم موضوع مهمی را یادآور شوم. فرزاد فقط بخاطر کردستان کشته نشد. فقط بخاطر ایران کشته نشد بخاطر انسان فقیری کشته شد که در هر گوشه دنیا محتاج نان است، که ایران هم گوشهای از این دنیا است.
پیام مرا به همه تلویزیونها، به همه رادیوها، به همه روزنامهها، به همه گروهها و سازمانها، به سازمانهای حقوق بشر به همه زنان و مردان آزادیخواه و انسان دوست دنیا برسانید و بگوئید که من از همه تمنا دارم عزیزان زیادی در زندانها هستند و منتظر کمکهای شما عزیزانند به هر شیوه ممکن برای آزادی این عزیزان کمک کنید، باور کنید که اذیت و آزار و کشتار هیچ دردی را دوا نمیکند دیگربس کنید. فقط آزادی و صلح است که انسانها را بهم نزدیک میکند.
محمدامین کمانگر ۲۹ خرداد ۱۳۸۹
۱۳۸۹ تیر ۱۰, پنجشنبه
تشدید سرکوب فعالان و تشکلهای کارگری ، بیانگر وحشت رژیم ازمبارزه متشکل کارگران است
موج جدیدی از احضار و بازداشت و تشدید فشار بر کارگران پیشرو، فعالان و تشکلهای کارگری آغاز شده است. طی چند هفتۀ اخیر، چندین نفر از فعالان کارگری، احضار، بازداشت، تعلیق و یا از کار اخراج شدهاند. سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه، اتحادیه آزاد کارگران ایران، کانون مدافعان حقوق کارگر، کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری، کمیته پیگیری، کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری، سندیکای کارگران فلزکار و مکانیک، انجمن صنفی کارگران برق و فلز کرمانشاه و برخی دیگر از تشکلهای فعالان کارگری، از جمله تشکلهائی بودهاند، که بطور پیوسته مورد پیگرد و یورش نیروهای امنیتی رژیم قرار داشتهاند و در یورشهای متعدد این نیروها، دهها تن از اعضاء و فعالان این تشکلها احضار و بازداشت شده و به زندان افتادهاند و یا مشمول تعلیق و اخراج از کار شدهاند.
توأم با تشدید تضادها و تعمیق بحرانهای سیاسی و حکومتی، دستگاههای اطلاعاتی و سرکوب رژیم، بر اقدامات ایذائی و سرکوبگرانه خود علیه کارگران پیشرو، به ویژه آن دسته از کارگران آگاه و فعّالی که به فعالیتهای آگاه گرانه در میان سایر کارگران مشغولند، افزودهاند. کارگرانی که خود را در یک تشکل کارگری متشکل ساختهاند و دستاندرکار متشکل ساختن رفقای کارگر خود هستند و یا در هر حال به نوعی به تلاش و فعالیت متشکل روی آوردهاند، هدف مستقیم و بلافصل دستگاه امنیتی و سرکوب رژیم قرار گرفتهاند. بسیاری از فعالان سندیکای کارگران شرکت واحد و همچنین دیگر فعالان کارگری که اخیراً مورد یورش قرار گرفتهاند، در همین زمرهاند. این دسته از فعالان کارگری، پیش از این نیز در جریان فعالیتهای مبارزاتی خود، به جرم دفاع از حقوق کارگران و به جرم تلاش برای متشکل ساختن کارگران، بارها احضار، محاکمه و بازداشت شدهاند. برخی از آنان مدتها در حبس بودهاند و با پرداخت جریمههای نقدی و یا با سپردن وثیقه موقتاً آزاد شدهاند. برخی دیگر به زندان محکوم شدهاند. اما دستگاه سرکوب و امنیتی رژیم، هیچگاه از پیگرد و تعقیب ، تشدید و تداوم فشار علیه این دسته از کارگران دست برنداشته است. برعکس آنان، بطور دائم، در زندان و در بیرون از زندان،کارگران پیشرو را موردتهدید قرارداده، به پرونده سازی، دسیسه و توطئه علیه این فعالان و تشکلهای کارگری مشغول بودهاند. تمام تلاش رژیم و دستگاه سرکوب آن، این بوده است که با احضار و بازداشتهای مداوم، با ارعاب و تهدید وبازخواست ها و بازجوئیهای فرسایشی و گاه نیز با تطمیع، این کارگران را از فعالیت مبارزاتی و از تلاش برای متشکل ساختن کارگران، در یک کلام از مبارزه در راه احقاق حقوق و رهائی کارگران باز دارند و منصرف سازند.
دستگاههای سرکوب رژیم، به منظور تحقق اهداف شوم طبقه حاکم در خاموش ساختن کارگران و تمکین کامل به وضعیت موجود و شرایط برده واری که بر آنان تحمیل کردهاند، و برای دست شستن کارگران از مقاومت و مبارزه برای تغییر این شرایط، علاوه بر تشدید سرکوب و شکنجه و اذیت و آزار فعالان کارگری از طریق حبس و شکنجه و اخراج و تعلیق و قطع حقوق کارگران، سعی میکنند با یورش مستقیم به خانوده کارگران و ایجاد مزاحمتهای مداوم برای آنها ، با سرکوب و اهانت و تهدیدات مستمر و فزایندۀ اعضای خانواده این دسته از کارگران، فعالان کارگری را به تسلیم بکشانند و به اهداف شوم خود جامه عمل بپوشانند. نمونههای متعددی در مورد تشدید فشار بر خانوادۀ فعالان کارگری منجمله اعضای هیأت مدیره سندیکای کارگران هفت تپه را قبلاً شاهد بودهایم. نمونه جدیدتر آن یورش دستگاه سرکوب به اعضای خانواده کارگران عضو سندیکای شرکت واحد، ایجاد مزاحمت، تهدیدهای مکرر و حتا بازداشت و شکنجه آنهاست. ربودن رؤیا صمدی، همسر فرزند اسالو در روز روشن از ایستگاه مترو، ضرب و شتم و شکنجه و تهدید وی به سکوت و تعهد گرفتن از او برای تشویق منصور اسالو رئیس هیات مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد، به کنار گذاشتن فعالیتهای سندیکائی و خروج از کشور، همچنین یورش وحشیانه به منزل مادر سعید ترابیان عضو فعال هیات مدیرۀ سندیکای شرکت واحد و مسئول روابط عمومی این سندیکا و ضرب و شتم این مادر، دو نمونهای است که اخیراً اتفاق افتاده و برملا شده است. بدون شک یورش مزدوران و شکنجهگران رژیم به خانوادۀ فعالان کارگری، که همه جا با تهدیدات، هشدارها و توصیههای مأمورین شکنجهگر به اعضای خانوادۀ فعالان کارگری برای تشویق این فعالان به دست برداشتن از فعالیتهای کارگری و کار آگاه گرانه در میان کارگران همراه بوده است، بسیار بیشتر از اینهاست و فقط به این دو نمونه خلاصه نمیشود.
تمام تلاش رژیم و دستگاههای اطلاعاتی و سرکوب آن، این بوده است و این است که معدود تشکلهای کارگری موجود و مجموعۀ تشکلها و گروهایی را که در رابطه با مسائل کارگری فعالیت میکنند، از هم بپاشانند. کارگران فعال و آگاه را بترسانند و آنها را مرعوب و خاموش سازند و کاری کنند که سایر کارگران نیز جرأت نکنند قدم در راه این فعالان و در راه ایجاد تشکلهای طبقاتی خود بگذارند. جمهوری اسلامی بر این خیال است که با تشدید سرکوب و گسترش بازداشت کارگران، هم میتواند کارگران را صد در صد به تمکین وادارد تا کارگران به آنچه که اکنون بر آنها میگذرد رضایت دهند و هم میتواند با این یورشها، زمینههای شکلگیری اعتراضات کارگری و ملزومات اعتصابات متشکل و سازمان یافته را کور کند و از دست کارگران بگیرد.
در اینکه رژیم جمهوری اسلامی، یک رژیم عمیقا ارتجاعی و سرکوبگر است و در تمام طول سه دهه حاکمیت خود، اساساً به زور سرنیزه و سرکوب توانسته است ادامه حیات دهد، هیچ تردیدی وجود ندارد. سرکوب و بازداشت و حبس کارگران هم در حیات این رژیم، مطلقاً نکته تازهای نیست. اما موضوع این است که رژیم جمهوری اسلامی اکنون با آنچنان بحرانهای حاد و عمیقی دست به گریبان است که در تمام طول حیات آن سابقه نداشته است. همین موضوع، تشدید و گسترش سرکوب به طور کلی و سرکوب فعالان و تشکلهای کارگری به طور خاص را، بیش از گذشته به یک ضرورت حیاتی برای آن تبدیل نموده است.
وضعیت اقتصادی و مالی رژیم در حال حاضر بسیار وخیم و بحرانیست. جمهوری اسلامی در لحظه حاضر، هم از لحاظ شرایط و مناسبات بینالمللی و هم به لحاظ شرایط داخلی، در یکی از بدترین و نامناسبترین مقاطع حیات خویش به سر میبرد. بحران سیاسی و تضادهای اجتماعی و نیز اختلافات درونی رژیم هیچگاه تا بدین حد عمیق و شدید نبودهاند. رژیم جمهوری اسلامی به راستی دیگر نمیتواند به شیوۀ گذشته بر مردم حکومت کند.
از طرف دیگر وضعیت اقتصادی و معشیتی تودههای مردم و قبل از همه کارگران ایران روز به روز وخیمتر شده است. تعطیلی و توقف کارخانهها و اخراجهای وسیع کارگران همچنان ادامه دارد. میلیونها نفر بیکارند. آخرین آمار و اطلاعات انتشار یافته از سوی منابع حکومتی، حاکی از آن است که سالانه یک میلیون نفر بر صف میلیونی بیکاران اضافه میشود. اکثریت کارخانههای دایر نیز زیر ظرفیتهای خود کار میکنند. دستمزدهای ناچیز کارگران، به هیچوجه کفاف مخارج زندگی را نمیدهد.همین دستمزدهای ناچیز که به زیر یک چهارم و یک پنجم خط فقر سقوط کردهاند نیز، ماهها پرداخت نمیشود. کارفرمایان میلیونها تومان بابت مطالبات عقب افتاده، به کارگران بدهکارند اما کماکان از پرداخت به موقع دستمزدها و مطالبات معوقه کارگران سر بازمیزنند و کارگران را در تحت فشار و گرسنگی دائمی قرار دادهاند. در صدها کارخانه وضعیت دهها هزار کارگر به اینگونه است. یک نمونه آن وضعیت ۷۰۰ کارگر کارخانه صنایع مخابراتی راه دور است. کارگران این کارخانه، در اعتراض به عدم پرداخت مطالبات خود بارها دست به اعتصاب زدهاند، در اعتصابات اخیر کارگران، تنها مبلغ ۳۰۰ هزار تومان از طلب ۷ میلیون تومانی هر کارگر به عنوان علی الحساب پرداخت شد.
از سوی دیگر قیمت کالاها در حال افزایش است. این موضوع نیز بر هیچیک از جناحهای حکومتی پوشیده نیست که با اجرای قانون هدفمند سازی یارانهها، بهای کالاها و خدمات مورد نیاز کارگران و عموم تودههای مردم به سرعت افزایش خواهد یافت. نرخ تورم و فشارهای اقتصادی و معشیتی مضاعف ناشی از اجرای این قانون که تاریخ اجرای رسمی آن اول مهر ماه اعلام شده است، از آستانه تحمل کارگران بسی فراتر خواهد رفت.
مجموعۀ این شرایط هیچگونه چشمانداز آرام بخشی در برابر رژیم قرار نمیدهد. بالعکس بر متن چنین شرایطی، امکان برآمدها و قیامهای تودهای و گُر گرفتن شورشهای کارگری به شدت افزایش مییابد و جنگ و مبارزه برای نمردن از گرسنگی، جنگ و مبارزه علنی برای به چنگ آوردن قوت لایموت را به مساله بالفعل میلیونها تهیدست و کارگر عاصی و گرسنه تبدیل میکند. بیهوده نیست که جناحهای حکومتی علیرغم توافق روی کلیات طرح آزاد سازی قیمتها، اما در اجرا، با احتیاط عمل میکنند. آنان در واقع از عواقب اجرای این طرح و عکسالعمل تودههای مردم، به ویژه از واکنش زیر و رو کننده کارگران و تهدیدستان واهمه دارند. همین ترس مرگبار از واکنش کارگران است که رژیم را به سرکوب خشن کارگران، فعالان و تشکلهای کارگری و به علاج واقعه پیش از وقوع کشانده است.
این موضوع، زمانی برجستهتر میشود و برای مرتجعین حاکم نیز به یک امر حیاتی تبدیل میگردد، که بدانیم آنها نیز به نقش و جایگاه طبقه کارگر در تحولات سیاسی آینده و دگرگونیهای اجتماعی وقوف یافتهاند. تجربه انقلاب ۵۷ و اعتصابات کارگری در آن سالها به همگان، از جمله به مرتجعین حاکم نیز آموخته است که اگر طبقه کارگر وارد صحنه شود، کار رژیم جمهوری اسلامی تمام است. نقش ممتاز و بی همتای کارگران و رسالت طبقه کارگر در تحولات سیاسی آینده، نقش مهمی که اعتراضات و گسترش اعتصابات کارگری در فرارفتن جنبش از وضعیت کنونی، به یک مرحلۀ عالیتر، به یک اعتصاب عمومی سیاسی و قیام مسلحانه میتواند ایفا کند، هم بر طبقۀ حاکم روشن است و هم بر اقشار تودههای مردمی که بیش از یک سال است به مبارزه علنی و مستقیم روی آورده و چنگ در چنگ ارتجاع حاکم افکندهاند. مسیری که جنبش اعتراضی تودهای در یک سال اخیر طی کرده است و وضعیت کنونی آن به نحویست که رژیم اکنون بر این تصور است که جنبش اعتراضی تودهای را سرکوب نموده و اقشار مختلف مردمی که دست به اعتراضات و تظاهرات خیابانی زدند را منکوب و خاموش ساخته است و اکنون، پیش از آنکه کارگران در ابعاد وسیع و تودهای وارد میدان شوند و هستیاش را به خطر اندازند، باید با تمام نیرو جلوی آنها و جلوی چنین رویدادی را بگیرد و هر اقدام و تحرکی را که در شکل دادن به چنین رویدادی مؤثر است، سرکوب نماید.
رژیم جمهوری اسلامی از جانب کارگرانِِ پراکنده و از جانب اعتراضات و اعتصابات پراکنده، چندان خطری احساس نمی کند . اما همین رژیمی که ازکارگران پراکنده واعتصابات پراکنده واهمه ندارد، مثل سگ و به طرز مرگ باری از کارگران متشکل و از اعتصابات متشکل میترسد و با تمام قوه قهریه خود تلاش میکند جلوی متشکل شدن کارگران و اعتصابات و اعتراضات متشکل کارگران را بگیرد. طبقه حاکم و رژیم سیاسی پاسدار منافع آنهم میدانند که طبقه کارگر سلاحی جز تشکیلات ندارد. از همین روست که تمام قدرت سرکوب خود را بکار میبندند تا نگذارند طبقه کارگر خود را به این سلاح مجهز کند! تمامی اقدامات سرکوبگرانه و یورشهای وحشیانه نیروهای امنیتی و اطلاعاتی علیه کارگران، فعالان کارگری و اعضای خانواده آنها، چه در رابطه با اعضای هیات مدیره سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه، چه در رابطه با فعالان سندیکای کارگران شرکت واحد و چه در رابطه با سایر تشکلها و فعالان کارگری، که دستاندرکار آگاهی دادن و متشکل ساختن کارگران هستند، در همین موضوع محوری نهفته است.
رژیم جمهوری اسلامی با بحرانهای متعدد لاینحلی دست به گریبان است. تضادهای اجتماعی، به مرحله بسیار حادی رسیدهاند. اختلافات درونی رژیم نیز به نحو کم سابقهای شدت یافته است. جریان مسلط حاکم هیچ راه حلی برای برون رفت از وضعیت بحرانی ندارد و برای ادامۀ سلطه خود، جز تشدید و گسترش سرکوب، هیچ ابزار و راه حل دیگری ندارد . ازاینروست که ارتجاع حاکم یک دورۀ سرکوب خشنتر و گستردهتری را تدارک دیده و دستاندرکار فراهم سازی زمینههای آن است و بدین منظور، از شگردها و تاکتیکهای مرسوم و شناخته شده همۀ سرکوبگران و دیکتاتوری های لجام گسیخته نیز استفاده میکند. نیروهای امنیتی و “سربازان گمنان امام زمان” پشت سرهم “تیمهای تروریستی و بمبگذار” را شناسایی میکنند که قصد ایجاد انفجار و وحشت در میان مردم داشتهاند! از خوابگاههای دانشجوئی کوکتل مولوتف و چیزهای دیگری که خودشان میخواهند کشف میکنند! تا با توسل به این حربههای زنگ زده تشدید و گسترش سرکوب در جامعه را توجیه کنند.
یورش به فعالان و تشکلهای کارگری نیز اگر چه جدا از گسترش سرکوب در کل جامعه نیست، بخشی از آن و مقدمۀ آن است، اما رژیم ضد کارگری جمهوری اسلامی و تمام نهادهای سرکوب و اطلاعاتی آن، نسبت به تشکلهای کارگری و فعالان و فعالیتهای کارگری حساسیت ویژهای دارند. آنان از تشکل یابی و مبارزه متشکل کارگران وحشت دارند. از اینروست که دور جدید تشدید و گسترش سرکوب را با بگیر و ببند فعالان کارگری به قصد قلع و قمع تشکلهای موجود کارگری آغاز کردهاند. چرا که آنان میدانند که اگر کارگران متشکل شوند، اگر تشکلهای طبقاتی خود را برپا کنند، اگر اعتصابات وسیع و سراسری و اعتصاب عمومی سیاسی را سازمان دهند، دیگر نه از توپ و تانک و زندان های مخوف رژیم کاری ساخته است، نه از نیروهای اطلاعاتی – امنیتی، بسیجی و لباس شخصی! مرتجعین حاکم این را خوب میدانند که از اعتصاب عمومی سیاسی سراسری تا قیام مسلحانه و برچیده شدن بساط آنها، راهی نیست.
http://96.0.88.12/?p=17304
اشتراک در:
پستها (Atom)