۱۳۸۹ اسفند ۱, یکشنبه

درس‌هایی که از انقلاب و قیام باید آموخت



بهمن ماه، ماهی پر از حوادث سیاسی در تاریخ معاصر مردم ایران است. هفته‌ای که گذشت مصادف بود با ۲۲ بهمن، روزی که توده‌های مردم ایران به قیام مسلحانه برخاستند. به پادگان‌ها، کلانتری‌ها، مراکز ساواک و مرکز رادیو و تلویزیون یورش بردند و رژیم سلطنتی را سرنگون کردند.

هدف توده‌های زحمتکش مردم ایران از این قیام و سرنگونی نظام سلطنتی، پایان دادن به ظلم و ستم‌گری، برانداختن تبعیض، نابرابری، فقر، بیکاری، گرسنگی، استثمار و استقرار نظمی بود که در آن مردم آزاد باشند و در رفاه و خوشبختی زندگی کنند.

دشمنان کارگران و زحمتکشان و مردم آزادی‌خواه، متشکل از سرمایه‌داران و کلیه ثروتمندان دستگاه روحانیت و قدرت‌های امپریالیست جهان، یک جبهه متحد در برابر مردم و مطالبات آن‌ها پدید آوردند تا قیام و انقلا ب مردم ایران را در هم شکنند و مانع از تحقق اهداف انقلاب گردند و بنابراین جمهوری اسلامی‌ بر پایه این اتحاد میان تمام جبهه‌ی متحد ضد انقلاب در ایران برپا گردید. وظیفه‌ی جمهوری اسلامی چیزی جز این نبود که انقلاب را در هم بکوبد و همه دستاوردهای قیام را از چنگ مردم درآورد. جمهوری اسلامی اما نمی‌توانست ثمرات بزرگ‌ترین قهرمانی و از خودگذشتگی مردم را در جریان انقلاب، از مردم باز پس بگیرد، مگر آن که به نام انقلاب به مقابله با انقلاب برخیزد. از این‌جاست که ارتجاع اسلامی به نام انقلاب اسلامی دست به کار نابودی انقلاب می‌گردد. جمهوری اسلامی در عین حال نمی‌توانست قیامی را که مردم برپا کرده بودند، نفی کند، بلکه تلاش کرد آن را به نفع خود مصادره نماید و چنین جلوه دهد که گویا این قیام هم به خاطر به اصطلاح “انقلاب اسلامی” انجام گرفته است.
 از همین روست که سالانه مراسمی هم به نام قیام ۲۲ بهمن برپا نمود. امسال هم به روال سال‌های گذشته این مراسم با حضور امت حزب‌الله، متشکل از پاسداران، پلیس، بسیجیان، ارتشیان، مأموران وزارت اطلاعات، آخوندهای مفت‌خور، جیره‌خواران رنگارنگ دستگاه استبداد و ارتجاع اسلامی با حضور سران قوای سه گانه‌ی رژیم و فرماندهان ارگان‌های سرکوب برگزار گردید. سال‌هاست که توده‌‌های وسیع مردم ایران با تحقیر و تنفر نسبت به این نمایش واکنش نشان می‌دهند چرا که قیام متعلق به مردم ایران بوده و هست و جمهوری اسلامی نابودکننده قیام بود. ۳۲ سال از این ماجرا گذشته است. اما درس‌های این قیام، پیروزی و شکست آن، به ویژه برای نسل جوان امروز که اکنون در جبهه‌ی مقدم نبردهای رو در رو و خیابانی با رژیم قرار گرفته است، فوق‌العاده حائز اهمیت‌اند.

چطور شد، میلیون‌ها مردمی که در یک نبرد حماسی و قهرمانانه، رژیم شاه را که در دوران خود بزرگ‌ترین قدرت نظامی و سیاسی منطقه‌ی خاورمیانه بود، با قیام و انقلاب سرنگون کردند، اما هم انقلاب‌شان با شکست روبرو گردید و هم دستاوردهای قیام را از آن‌ها باز پس گرفتند؟

باید به اختصار اشاره کرد که نخستین علایم فرا رسیدن انقلاب از اواسط سال ۵۵ با اعتراضات کارگران و زحمتکشان حاشیه‌نشین شهر تهران آغاز گردید. پیامد آن در سال ۵۶، یک رشته تظاهرات و قیام‌های محلی در برخی از شهرها بود. تکامل این مبارزه در شهریور سال ۵۷ به تظاهرات توده‌ای در تهران انجامید. سرکوب و کشتار مردم، به گسترش تظاهرات در شهرهای مختلف انجامید. تاکتیک‌های رژیم شاه که گاه با دادن امتیاز و گاه سرکوب و اعلام حکومت نظامی همراه بود، دیگر قادر به مهار جنبش اعتراضی مردم نبود. اعتراضات در شکل راه پیمایی، تظاهرات، درگیری‌های خیابانی و موضعی ادامه یافت. اما رژیم شاه هنوز امیدوار بود که اوضاع را تحت کنترل درآورد. چرا که تظاهرات و راه‌پیمایی‌‌ها و قیام‌های محلی و منفرد، نمی‌توانست به سرنگونی رژیم منجر شود. این وضع هنگامی از آبان ماه سال ۵۷ تغییر کرد که کارگران در ابعادی توده‌ای و سراسری به اعتصاب روی آوردند. معلمان، پرستاران، روزنامه‌نگاران و حتا کارمندان دستگاه دولتی به اعتصابات پیوستند. دانشجویان نیز پیش از همه به تظاهرات و اعتصاب روی آورده بودند. نقش مهم و حساس در این اعتصابات را کارگران صنعت نفت بر عهده گرفتند که با بستن شیر نفت، منبع اصلی تغذیه مالی رژیم شاه را قطع کردند. وقتی که جنبش به این مرحله رسید، شاه دریافت که دیگر جایی برای ماندن او نیست و در دی ماه سال

۵۷ در رفت.

در حالی که این توده‌های کارگر و زحمتکش مردم ایران بودند که با اعتصابات، تظاهرات و سنگربندی‌های خیابانی جنبش را تا به این مرحله رسانده بودند، از داشتن یک رهبری انقلابی برخوردار نبودند.

اختناق و سرکوب‌گری‌های رژیم شاه مانع از آن شده بود که طبقه کارگر به یک طبقه متشکل و آگاه تبدیل شود و رهبری این جنبش را در دست خود بگیرد. سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران نیز که محبوب‌ترین سازمان کمونیست و چپ در ایران بود، زیر ضربات ساواک رژیم شاه بسیاری از کادرهای خود را از دست داده بود و بیش از آن تضعیف شده بود که بتواند نقش رهبری‌کننده را ایفا نماید. اما رژیم شاه که در دوران دیکتاتوری خود، اشاعه‌ی خرافات مذهبی را در خدمت سیاست خود برای در ناآگاهی نگاه داشتن توده مردم و اسارت و انقیاد آن‌ها، قرار داده بود، دست دستگاه روحانیت را در فعالیت‌های خود کاملاً باز گذاشته بود. بخشی از این دستگاه فریب و تحمیق مذهبی طرفدار خمینی بود. آن‌ها می‌توانستند زیر لوای فعالیت‌‌های مذهبی، دست به سازماندهی و فعالیت‌‌های سیاسی در میان توده‌ی مردم بزنند. اینان با اعتلای مبارزات مردم ایران به صورت یک گروه متشکل ظاهر شدند و تلاش نمودند که رهبری جنبش را به دست بگیرند. وقتی که جنبش انقلابی توده‌های مردم به قدر کافی وسعت و اعتلا یافت، قدرت‌های امپریالیست جهان و در رأس آن‌ها آمریکا به عنوان حامی اصلی شاه، به این نتیجه رسیدند که دیگر رژیم سلطنتی نمی‌تواند در ایران باقی بماند. بنابراین در کنفرانس گوادولوپ تصمیم گرفتند که برای مهار جنبش مردم و سرکوب انقلاب، یک بدیل ضد انقلابی برای رژیم شاه عَلَم کنند. این بدیل اتحادی از نمایندگان سیاسی بورژوازی اپوزیسیون از نمونه‌ی جبهه ملی، نهضت آزادی و دستگاه روحانیت تحت رهبری خمینی بود که دشمنی او با هر گونه تحول انقلابی، مترقی و رادیکال برای آن‌ها پوشیده نبود. تمام دستگاه تبلیغاتی بورژوازی جهانی، مطبوعات، خبرگزاری‌ها، رادیوها، به کار افتادند تا از خمینی یک رهبر برای مردم ایران بسازند. خمینی هم به خوبی نقش فریب‌کارانه خود را بازی می‌کرد و ادعایش هم این بود که هدفی جز آزادی و رفاه مردم ایران ندارد. اختناق و دیکتاتوری سال‌های طولانی رژیم شاه، مردم را در ناآگاهی نگه داشته بود و عموماً اسیر خرافات مذهبی. بنابراین تعجب‌آور نبود که زیر بمباران تبلیغاتی، در غیاب یک رهبری انقلابی، اکثریت بزرگ مردم، از روی ناآگاهی به خمینی اعتماد کنند و این شارلاتان و عوام‌فریب بزرگ تاریخ را به عنوان رهبر خود بپذیرند. هم‌زمان، دولت آمریکا نمایندگانی را برای مذاکره با فرماندهان ارتش و رؤسای ساواک به ایران فرستاد تا به آن‌ها بگوید قدرت را به شکلی مسالمت‌آمیز به ائتلاف تحت رهبری خمینی واگذار کنند. طرف‌های اصلی مذاکره برای نقل و انتقال قدرت از سوی آمریکا، ژنرال هویزر و از سوی خمینی، بهشتی و بازرگان بودند.

از تحولاتی که تا این مقطع رخ داد، چه درس‌هایی را باید آموخت؟

۱ – رشد روزافزون اعتراضات در شکل علنی از نمونه‌ی تظاهرات، قیام‌های محلی و سنگربندی‌های خیابانی، نشان‌دهنده‌ی روی آوری مردم به انقلاب و قریب الوقوع بودن سرنگونی رژیم است.

۲ – جنبش اعتراضی مردم، تنها هنگامی می‌تواند به یک جنبش توده‌ای سراسری و تهدیدی جدی برای حکومت تبدیل شود که تظاهرات و راه‌پیمایی‌‌های پراکنده و مقطعی به شکلی عالی‌تر از مبارزه، به اعتصابات عمومی اقتصادی و اعتصابات عمومی سیاسی ارتقا یابد. تنها این شکل از مبارزه است که به جنبش شکلی سازمان یافته و سراسری می‌دهد.

۳ – نقش اصلی در این اعتصابات بر عهده طبقه کارگر است. با وجود نقشی که کارگران در برپایی این اعتصابات و وارد آوردن ضربه اصلی به رژیم حاکم بر عهده دارند، اگر از تشکل و آگاهی طبقاتی برخوردار نباشند، بورژوازی با هزار نیرنگ، ابتکار عمل و رهبری را درست خود می‌گیرد و جنبش را به شکست می‌کشاند.

۴ – ناآگاهی مردم، نقش اصلی را در اسارت و بدبختی آن‌ها ایفا می‌کند. این ناآگاهی مردم ایران بود که باعث گردید به مرتجعی به نام خمینی اعتماد کنند و زمام انقلابی را که با فداکاری و قهرمانی برپا کردند به دست مرتجعینی بسپارند که هدفی جز نابودی انقلاب آن‌ها نداشتند.

۵ – تجربه نشان داد که وقتی مردم یک کشور برای انجام دگرگونی‌های انقلابی به پا می‌خیزند، قدرت‌های سرمایه‌داری بزرگ جهان که متحد سرمایه‌داران داخلی‌اند، برای مهار و کنترل جنبش توده‌های کارگر و زحمتکش و به شکست کشاندن انقلاب، با تمام قوا و با تمام امکانات خود می‌کوشند، آلترناتیوسازی کنند و آن را به مردم تحمیل نمایند. توده‌های کارگر و زحمتکش مردم ایران که اکنون برای سرنگونی جمهوری اسلامی به پا خاسته‌اند، این درس بزرگ را نباید فراموش کنند. چرا که هم اکنون نیز قدرت‌های امپریالیست جهان در حال آلترناتیوسازی برای دوره‌ای هستند که مردم به قیام مسلحانه برای سرنگونی جمهوری اسلامی برخیزند.

۶ – تجربه به مردم ایران نشان داد که تمام جناح‌ها و فراکسیون‌های طبقه سرمایه‌دار دشمن انقلاب و مطالبات و اهداف مردم‌اند. تنها طبقه کارگر است که منافع‌اش در پیروزی انقلاب و تحقق رادیکال مطالبات آزادی‌خواهانه، دمکراتیک و رفاهی عموم توده‌های مردم می‌باشد. رهبری طبقه کارگر بر جنبش توده‌های مردم و انقلاب شرط اصلی پیروزی انقلاب در ایران است.

نکات دیگری که باید از آن‌ها درس گرفت، به قیام مسلحانه توده‌های مردم ایران در ۲۲ بهمن و نتایج بعدی آن بازمی‌گردد.

نقل و انتقال مسالمت‌آمیز قدرت توسط نمایندگان خمینی و دولت آمریکا به مرحله‌ی نهایی رسیده بود که اقدام نیروهای گارد سلطنتی برای سرکوب همافران جرقه‌ای شد برای روی آوری مردم به قیام مسلحانه. اعتصاب عمومی سیاسی، تظاهرات توده‌ای، سنگربندی‌های خیابانی، مبارزات کارگران و زحمتکشان را در بهمن ماه به مرحله‌ای رشد و اعتلا داده بود که توده‌ها آماده‌ی توسل به قیام مسلحانه بودند. شعار “رهبران ما را مسلح کنید” در خیابان‌ها طنین‌انداز بود. وقتی که نیروهای گارد به همافران حمله کردند و ده‌ها هزار فدایی که به مناسبت بزرگداشت ۱۹ بهمن گرد آمده بودند، سیل‌آسا به یاری همافران شتافتند، توده‌های میلیونی‌ی آماده‌ی قیام، به رغم مخالفت خمینی به مراکز نظامی و سرکوب رژیم شاه یورش بردند و با قیام مسلحانه بساط رژیم سلطنتی را با قدرت خود جمع کردند.

۷ – این تجربه آموخت که برای برانداختن یک رژیم، اعتصاب عمومی سیاسی کافی نیست. ضربه نهایی را برای از هم پاشاندن و سرنگون کردن رژیم ستم‌گر، با قیام مسلحانه باید وارد آورد. اعتصاب عمومی سیاسی مردم را برای توسل به این قیام آماده می‌کند.

۸ – یکی از دستاوردهای مهم قیام مسلحانه و سرنگونی رژیم شاه، افتادن ابتکار عمل به دست مردم بود. مردمی که با قیام، مسلح شده بودند، می‌خواستند سرنوشت خود را در دست خودشان بگیرند. دست به کار ایجاد شوراها شدند. حتا در همان مدت کوتاهی که این شوراها برپا بودند، کارگران و زحمتکشان دریافتند که شوراها یگانه نهادی‌ست که از طریق آن‌ها می‌توانند حاکم بر سرنوشت خود گردند. این است دلیل این که چرا شوراها این همه در میان مردم ایران محبوبیت کسب کرده است.

۹ – به اتکای قیام مسلحانه، مسلح شدن مردم و استقرار شوراها بود که مردم ایران توانستند تا مدتی پس از قیام از آزادی سیاسی برخوردار باشند. اما همین که رژیم توانست مردم را خلع سلاح کند و شوراها را متلاشی سازد، آزادی‌های سیاسی نیز برچیده شد و دوران اختناق و کشتار عظیم جمهوری اسلامی آغاز گردید.

در سالروز ۲۲ بهمن، باید این درس‌ها را به خاطر آورد و در انقلاب آتی آن‌ها را به کار بست.


برگرفته از سایت سازمان فدائیان(اقلیت)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر