جمهوری اسلامی بیهوده میپندارد که با لشکرکشی و گسیل نیروهای سرکوب به خیابانها میتواند اعتراض و نارضایتی مردم را از نظم موجود مهار کند و از مخصمصهی بحران سیاسی کنونی نجات یابد. اگر جز این میبود، میبایستی هم اکنون پس از سرکوبهای وحشیانهی سال گذشته، رکود و سکون را بر جنبش حاکم کرده باشد و لااقل برای مدتی کوتاه، دغدغه و نگرانی مبارزات و اعتراضات علنی مردم را نداشته باشد.
همین که میبینیم که با کوچکترین اعتراضات، دهها هزار نیروی سرکوب، متشکل از پلیس، سپاه، پاسداران، بسیج و اطلاعاتی به خیابانها میریزند، نشاندهندهی این واقعیت است که حتا خود رژیم هم به ناپایداری اوضاع واقف است و هر لحظه نگران سرنوشت خود.
عاملی که در این میان به زیان رژیم وارد معادلات شده و بر نگرانی آن افزوده است، موج تظاهرات و قیامهاییست که تمام منطقه را فرا گرفته و رژیمهای دیکتاتوری را یکی پس از دیگری هدف قرار میدهد. گرچه سلطه طولانی رژیمهای استبدادی و مذهبی کشورهای منطقهای که از شمال آفریقا تا خاورمیانه امتداد مییابد، تودهی مردم را در ناآگاهی و بیسازمانی قرار داده است و از همین رو در لحظه کنونی از آگاهی و تشکل مردم برای دگرگونی کامل نظم موجود برخوردار نیستند، اما حداقل آنچیزی که در پیاش هستند، آزادیست. این موج آزادیخواهی را رژیمهای حاکم به سادگی نمیتوانند کنترل کنند و در نهایت طبقه حاکم بر این کشورها آنچه میتوانند برای نجات خود انجام دهد، تن دادن به مطالبات آزادیخواهانهی مردم، در محدودهای، از طریق جا به جایی مهرهها و حتا قربانی کردن برخی از آنها است که نمونههای آن را تاکنون در تونس و مصر دیدهایم.
آنچه که اکنون در لیبی برای سرنگونی دیکتاتور حاکم بر این کشور و یا یمن و بحرین میگذرد نیز در همین راستاست. حداقلاش، این است که مردم این منطقه از خواب دیرینه بیدار شده، آزادی را حق خود میدانند و به قدرت خود برای به زیر کشیدن دیکتاتورها پی بردهاند. پیروزی مردم در هر یک از این کشورها برای جمهوری اسلامی هراسناک است. اولاً، از آنرو که حلقهی محاصرهی رژیمهای دیکتاتوری عریان را مدام تنگتر میکند و آنها را از درون و بیرون زیر فشار بیشتری قرار میدهد. ثانیاً، تأثیریست که این مبارزات مردم منطقه بر تودههای مردم ایران بر جای میگذارد و آنها را به مبارزهای جدیتر و همه جانبهتر برای سرنگونی رژیم دیکتاتوری ترور و اختناق حاکم بر ایران وامیدارد. چرا که در واقع علل و ریشه تمام آنچه که مردم این منطقه را به جنبش درآورده است، در تمام این کشورها واحد است.
بنابراین رویآوری مجدد لااقل بخشی از تودههای مردم ایران به مبارزات علنی در طول دو هفتهی اخیر، فقط پیشدرآمدیست بر آنچه که در آیندهی نزدیک رخ خواهد داد.
واقعیت قضیه این است که نیروی فعال حاضر در صحنهی مبارزه علنی و خیابانی، در مقایسه با توده عظیم کارگر و زحمتکشی که هنوز به این شکل از مبارزه روی نیاورده است، بسیار کوچک و محدود است. با این وجود ضعف و ترس رژیم از همین محدودهی جنبش به حدیست که تمام نیروی سرکوب خود را برای مقابله با آن به خیابانها میریزد. پوشیده نیست که در چنین شرایطی فقط میتواند برای لحظهای با سرکوب، اوضاع را تحت کنترل درآورد. اما از فردای اوضاع نگران است، چون نمیداند تناسب قوا به چه شکلی تغییر میکند.
در ۲۵ بهمن، که بار دیگر، مردم در تهران و برخی شهرها به تظاهرات روی آوردند، جمهوری اسلامی با رویدادی غیر منتظره روبرو گردید. تصور نمیکرد که پس از آن همه کشتار، زندان و سرکوب، تظاهرات و تجمعاتی در این ابعاد رخ دهد. این تظاهرات میتوانست به ویژه در شرایط کنونی منطقه، با تداوم خود محرکی برای روی آوری تودههای وسیعتر مردم به تظاهرات گردد. متوقف شدن آن به همان ۲۵ بهمن، این امکان را به رژیم داد که خطر را جدیتر بگیرد و سازمان یافتهتر و گستردهتر به مقابله با اعتراضات بعدی برخیزد. آنچه که میدان وسیعتری برای تعرض رژیم فراهم آورد، فراخوان گروه طرفداران موسوی و کروبی موسوم به “شورای هماهنگی راه سبز امید” برای برگزاری تظاهرات در اول اسفند ماه به بهانهی روز هفتم دو تن از جانباختگان ۲۵ بهمن بود. به رغم این که تمام احزاب و سازمانهای سیاسی راست طرفدار جنبش موسوم به سبز، از این فراخوان حمایت کردند، اما چه شد که به ویژه در تهران، نتوانست تظاهراتی شکل بگیرد؟ ادعا میکنند که علت آن در کثرت نیروهای سرکوب در خیابانهای تهران بود. گر چه جمهوری اسلامی نیروی سرکوب وسیعی را به خیابانها گسیل کرده بود، اما دلیل اصلی مسئله در این نبود. از سال گذشته مکرر دیدهایم که مردم به رغم حجم وسیعتری از نیروهای سرکوب رژیم، تظاهرات برپا کرده و حتا با آنها درگیر شدهاند. آنچه که در این میان همواره تعیینکننده است، ارزیابی تودهها از تناسب قوا در یک لحظه معین است. توده وسیعی از مردم در محدودهی ۲۵ بهمن برای برپایی تظاهرات در اول اسفند ماه حضور نیافتند. دلیل آن هم نه ترس از نیروی سرکوب بلکه بیتوجهی به فراخوانی بود که صادر شده بود. مردمی که روز ۲۵ بهمن به تظاهرات روی آوردند، لااقل اکثریت بزرگ آنها نه طرفدار موسوی و کروبی بودند و نه با فراخوان آنها به میدان آمدند.
شعارهایی که در این روز سر داده شد، نه مذهبی بودند و نه در حمایت از موسوی و کروبی. این دو تقاضای راهپیمایی قانونی را در حمایت از مردم مصر کرده بودند و پس از رد تقاضایشان، خواستار برگزاری تظاهرات نشدند. مردم اما گفتند، اکنون نوبت ما است که بدون هر گونه تقاضا و مجوز تظاهرات برپا کنیم و علیه رژیم شعار سر دهیم. این کار را هم کردند و چون نیروی این مردم قابل ملاحظه بود، تمام دستگاه سرکوب پلیسی رژیم هم نتوانست اقدامی برای متوقف ساختن آن انجام دهد. اما جریان موسوم به شورای هماهنگی سبز گویا دچار توهم شد و فکر کرد که این تظاهرکنندگان طرفداران موسوی و کروبی هستند و بنابراین در اول اسفند هم حضور مییابند. این جریان برای این که خصلت مذهبی هم به این جنبش بدهد، فراخوان مراسم روز هفتم را صادر کرد. اما جوانان مبارزی که اکنون در صحنهی نخست درگیریهای خیابانی حضور دارند، نه فقط از زدن برچسبهای مذهبی به جنبش خود منزجر هستند، بلکه اساساً مخالف جمهوری اسلامی به عنوان یک دولت مذهبی در کلیت آن میباشند. بنابراین پیشاپیش روشن بود که این فراخوان با شکست روبرو خواهد شد و پاسخی در میان مردم نخواهد یافت.
مبارزهی مردم، اما همانگونه که مبارزات چند روز گذشته در شیراز نشان داده است، تعطیلبردار نیست. این مبارزات، بدون هر گونه رنگ و بو و تعلقات مذهبی، در ضدیت با جمهوری اسلامی و برای سرنگونی آن در کلیتاش ادامه خواهد یافت. این جنبش است که میتواند چشمانداز رشد و اعتلا را داشته باشد و در جریان حرکت و پیشروی خود به یک جریان سراسری تودهای تبدیل گردد که جمهوری اسلامی را به گورستان تاریخ بفرستد. وقتی که میلیونها کارگر و زحمتکش به حرکت درآیند و به مبارزهای علنی و مستقیم با رژیم برخیزند، آنگاه تمام نیروی سرکوب رژیم هم قادر به رو در رویی با آن نخواهد بود. این واقعیت را هم اکنون تمام تحولات سیاسی منطقه آشکارا به همه نشان داده است. جمهوری اسلامی هیچ چشماندازی برای ادامهی حیات ندارد. هیچ اصلاحطلب، سبز و زردی هم قادر به نجات آن نخواهد بود. خواست عموم مردم ایران برافتادن دولت مذهبی جمهوری اسلامیست.
برگرفته از سایت سازمان فدائیان(اقلیت)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر