۱۳۹۱ دی ۷, پنجشنبه

بحران سرمایه‌داری و نقش بنیاد گرائی و اسلام


رشد جنبش‌های اسلام گرا در کشورهایی که اکثریت مردم در آن‌ها باورهای دینی اسلامی دارند، به‌ویژه منطقه وسیعی که ‌سراسر خاورمیانه، شمال آفریقا و بخشی از شبه قاره هند را در بر می‌گیرد و استقرار دولت‌های دینی یکی از واقعیت‌های اوضاع سیاسی جهان در مقطع کنونی‌ست. در این‌جا، چنین به نظر می‌رسد که بشریت به جای پیشرفت تاریخی با نوعی عقب‌گرد روبه رو شده است و ارتجاعی که دوران‌اش از مدت‌ها پیش سپری شده بود و به عصر سیاه قرون وسطا تعلق داشت، بار دیگر جان گرفته، تمام نیروی خود را بسیج کرده و از دفاع به حمله روی‌آورده است.
گرچه پیشرفت و تعالی تاریخی می‌تواند در بطن خود عقب‌گردهای منفرد و مقطعی داشته باشد و اصولا سیر بالنده تاریخ در یک خط مستقیم، صاف و ساده به‌پیش انجام نمی‌گیرد، اما پدیده‌هایی از نمونه‌ بنیاد‌گرائی دینی، تقویت عقاید مذهبی، پناه بردن به خرافات عهد عتیق و احیاء نهادهایی که به گذشته تاریخ بشریت تعلق دارند، چیزی نیست جز انعکاسی از پوسیدگی ، انحطاط و فروپاشی نظم سرمایه‌داری جهانی که به مانع و رادعی بر سر راه تحول تاریخی تبدیل شده است.
این واقعیتی‌ست اثبات شده که نظام‌های اقتصادی – اجتماعی طبقاتی هنگامی که به پایان عمر خود می‌رسند، با بحران‌های همه‌جانبه در عرصه‌های مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و ایدئولوژیک رو به‌رو می‌گردند. اقتصاد کارکرد گذشته خود را از دست می‌دهد، دیگر پاسخ گوی نیازهای جامعه نیست و زیر فشار تضادهای لاینحل و بحران‌های مزمن، دچار از هم‌گسیختگی می‌شود.
نهاد‌های سیاسی مستقر، اعتبار خود را در میان توده‌ها از دست می‌دهند و دیگر کارآیی لازم را برای حفظ سلطه‌ی سیاسی طبقه یا طبقات ستمگر ندارند. عقاید و هنجارهای اخلاقی که زمانی برای توجیه سلطه طبقاتی و انقیاد فکری توده‌های تحت ستم پاسخگو بودند، بی‌اعتبار می‌گردند. نافرمانی، اعتراض و مبارزه علیه نظم حاکم وسعت می‌گیرد تا حاملین پیشرفت تاریخی، نظم نوینی را جایگزین نظم کهنه سازند و به بحران و از هم گسیختگی اجتماعی پایان دهند.

۱۳۹۱ آذر ۲۳, پنجشنبه

نقش اعتصاب عمومی سیاسی در مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی


در سراسر دورانی که جمهوری اسلامی، بر ایران حاکم شده است، همواره مبارزه توده‌های زحمتکش مردم علیه این رژیم ارتجاعی و ضد انسانی در اشکالی بسیار متنوع ادامه داشته است. از راه‌پیمایی‌ها و تظاهرات، مقاومت و مبارزه مسلحانه توده‌ای در نخستین سال‌های پس از سرنگونی رژیم شاه در برابر یورش ارتجاع تا شورش تهی‌دستان حاشیه‌نشین شهرها در اواخر دهه‌ی ۶۰ و اوایل دهه‌ی ۷۰، از مبارزات دانشجویی اواسط دهه ۷۰ تا اواخر دهه‌ی ۸۰، از بی‌شمار اعتصابات، راه‌پیمایی‌ها، تجمعات اعتراضی، تظاهرات، بستن جاده‌ها و اشغال کارخانه‌ها توسط کارگران تا تجمعات و تظاهرات معلمان و زنان، زنجیره‌ی ادامه‌دار از ایستادگی و مقاومت توده‌های مردم ایران علیه ارتجاع حاکم و مبارزه برای سرنگونی آن بوده است.

اما در این میان، یکی از برجسته‌ترین نقاط در مبارزات این دوران، قیام سال ۸۸ بود که برای نخستین بار پس از مبارزات دو سال نخست استقرار جمهوری اسلامی، رژیم را به چالش کشید و با بحران سیاسی و اخلاقی همه‌جانبه‌ای روبرو ساخت. با این وجود، از همان آغاز، پوشیده نبود که اگر این جنبش در چارچوب تظاهرات، راه‌پیمایی، جنگ و گریز خیابانی محصور و محدود بماند، قدرت ایستادگی در برابر نیروی مسلح سازمان‌یافته‌ی رژیم را نخواهد داشت و ناگزیر به عقب‌نشینی خواهد شد. در عمل نیز چنین اتفاق افتاد.

با فروکش این جنبش، این واقعیت بر همگان آشکار گردید که این اشکال از مبارزه نیز هر آن‌چه وسعت و ابعاد توده‌ای داشته باشند، به تنهایی برای رویارویی با رژیمی به نهایت ارتجاعی و سرتاپا مسلح کافی نیست و به اشکال عالی‌تری از مبارزه هم‌چون اعتصاب عمومی سیاسی نیاز است که هم به لحاظ دامنه‌ی توده‌ای فراگیرتر و سراسری باشد و هم قدرت ایستادگی و فلج کردن ارکان رژیم و از جمله نیروهای مسلح آن را داشته باشد.

۱۳۹۱ آذر ۱۲, یکشنبه

طبقه کارگر و آزادی‌های سیاسی


در اوایل قرن بیستم بود که مردم ایران با روی‌آوری به انقلاب، برای رهایی سیاسی و تحقق خواست‌های آزادی‌خواهانه و دمکراتیک خود به پا خاستند و پیشگام جنبش‌های انقلابی و آزادی‌خواهانه ملت‌های منطقه‌ی خاورمیانه شدند. اما یک صد سال بعد هنوز هم هم‌چون بردگانی محروم از ابتدایی‌ترین حقوق و آزادی‌های انسانی، در چنگال یکی از مخوف‌ترین رژیم‌های استبادادی قرن بیست و یکم اسیر و گرفتارند.

علت چیست که مردم ایران متجاوز از یک‌صد سال برای کسب آزادی‌های سیاسی مبارزه کرده‌اند، اما این مبارزات همواره به شکست انجامیده است و در پی هر شکست، اختناق و استبدادی هولناک‌تر از گذشته حاکم شده است؟ چگونه می‌توان این دور باطل شکست، اسارت و بندگی را در هم شکست؟

تا جایی که بحث به رهایی سیاسی مردم ایران از چنگال استبداد و کسب آزادی‌های سیاسی و حقوق دمکراتیک محدود می‌گردد، ریشه و علت مسئله را باید از همان نقطه‌ای آغاز کرد که نیاز اقتصادی و اجتماعی جامعه ایران در اوایل قرن بیستم، مبارزه برای کسب حقوق و آزادی‌های سیاسی را به یک مسئله مبرم جامعه تبدیل نمود.

ظاهراً قرار بود با انقلاب مشروطیت، تحولات بورژوا – دمکراتیک در جامعه ایران تحقق یابد و همراه با آن توده‌های مردم ایران نیز به آزادی‌های سیاسی دست یابند. اما این تحولات در شرایطی می‌بایستی انجام بگیرد که نظام سرمایه‌داری جهانی به دوران افول و انحطاط گام نهاده بود و بورژوازی از یک طبقه‌ی مترقی و انقلابی به یک طبقه‌ی ارتجاعی و زائد تاریخی تبدیل شده بود.