در اوایل قرن بیستم بود که مردم ایران با رویآوری به انقلاب، برای رهایی سیاسی و تحقق خواستهای آزادیخواهانه و دمکراتیک خود به پا خاستند و پیشگام جنبشهای انقلابی و آزادیخواهانه ملتهای منطقهی خاورمیانه شدند. اما یک صد سال بعد هنوز هم همچون بردگانی محروم از ابتداییترین حقوق و آزادیهای انسانی، در چنگال یکی از مخوفترین رژیمهای استبادادی قرن بیست و یکم اسیر و گرفتارند.
علت چیست که مردم ایران متجاوز از یکصد سال برای کسب آزادیهای سیاسی مبارزه کردهاند، اما این مبارزات همواره به شکست انجامیده است و در پی هر شکست، اختناق و استبدادی هولناکتر از گذشته حاکم شده است؟ چگونه میتوان این دور باطل شکست، اسارت و بندگی را در هم شکست؟
تا جایی که بحث به رهایی سیاسی مردم ایران از چنگال استبداد و کسب آزادیهای سیاسی و حقوق دمکراتیک محدود میگردد، ریشه و علت مسئله را باید از همان نقطهای آغاز کرد که نیاز اقتصادی و اجتماعی جامعه ایران در اوایل قرن بیستم، مبارزه برای کسب حقوق و آزادیهای سیاسی را به یک مسئله مبرم جامعه تبدیل نمود.
ظاهراً قرار بود با انقلاب مشروطیت، تحولات بورژوا – دمکراتیک در جامعه ایران تحقق یابد و همراه با آن تودههای مردم ایران نیز به آزادیهای سیاسی دست یابند. اما این تحولات در شرایطی میبایستی انجام بگیرد که نظام سرمایهداری جهانی به دوران افول و انحطاط گام نهاده بود و بورژوازی از یک طبقهی مترقی و انقلابی به یک طبقهی ارتجاعی و زائد تاریخی تبدیل شده بود.