بلندگوهای تبلیغاتی جمهوری اسلامی در سراسر این هفته کارزار تبلیغاتی گستردهای را سازمان دادند تا ۹ دی را به نشانهی پیروزی ارتجاع جشن بگیرند و گویا آن را پایانی بر مبارزه مردم اعلام کنند. ارگانهای سرکوب مادی و معنوی، بیانیه انتشار دادند و سران ارتجاع همگی با سخنرانی و مصاحبههای مطبوعاتی، رادیویی و تلویزیونی در این شوی تبلیغاتی شرکت کردند. خامنهای هم در جمع گروهی از مزدوران حزبالهیهای گیلانی بر منبر رفت تا به تکرار یاوهسراییهای همیشگی خود بپردازد. او بار دیگر مبارزات قهرمانانه مردم ایران را علیه رژیم ستمگر و سرتاپا ارتجاعی جمهوری اسلامی توطئهی ساخته و پرداختهی قدرتهای جهانی یا به گفته وی استکباری نامید و گفت: “فتنه سال گذشته جلوهای از توطئه دشمنان بود.” و “ملت ایران در نهم دی سال گذشته، در حرکتی کاملا خودجوش فتنهگران را ناکام کردند و مشت محکمی بر دهان آنان زدند.”
خامنهای در ادامهی روضه خوانیاش، رقبای خود را از جناح مقابل مورد حمله قرار داد و افزود “آنها با امیدوار کردن دشمن به انقلاب اسلامی و ملت صدمه زدند” و آنها را مورد سرزنش قرار داد از این که گویا شرایطی را فراهم کردند که حکومت اسلامی نتواند از به اصطلاح انتخاباتش بهرهبرداری سیاسی و تبلیغاتی کند.
خامنهای و تمام ارتجاع حاکم بیهوده تصور میکنند که به ویژه پس از مبارزات تودههای مردم ایران در سال گذشته از طریق دستگاه تبلیغاتیشان میتوانند مردم را فریب دهند و یک مشت جعلیات را به خورد آنها بدهند. و دیگر کسی نیست که نداند “ملت” آن مردمی هستند که سال گذشته خیابانهای شهرهای بزرگ را به عرصهی نبرد با رژیم ستمگر حاکم تبدیل کردند و با شعارهای مرگ بر خامنهای، مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر جمهوری اسلامی، خواب را از چشمان مرتجعین ربودند و امثال خامنهای هر لحظه در هراس از سرنگونی به سر بردند. این “ملت” که مبارزهاش از درون نیازها و خواستههایش جوشیده و برخاسته بود و بر خلاف یاوه سرایی مرتجعین از هیچ قدرتی دستور نمیگرفت، مشت چنان محکمی به دهان پاسداران ارتجاع اسلامی و در راس آنها خامنهای زد که هنوز هم از قدرت ضربات آن بر خود میلرزند.
۹ دی اما چیزی جز این نبود که رژیم، تمام عناصر ضد مردم، متشکل از پرسنل نیروهای نظامی، پلیسی، امنیتی و سرسپردگان دستگاه بوروکراتیک، انگلهای دستگاه روحانیت، بسیجیهای خودفروخته و گروهی جیرهخوار حزبالهی را بسیج کرد و به خیابانها آورد. اینها جز یک مشت مزدور رژیم استبدادی حاکم چیز دیگری نبودند.
و بالاخره این تودههای وسیع مردم ایران بودند که با مبارزات علنی خود ماهیت رسوای انتخابات فرمایشی را تحت حکومت اسلامی به تمام جهانیان نشان دادند و نه رقیبان خامنهای از قماش موسوی و کروبی. هنوز کسی فراموش نکرده است، صحبتهای امثال موسوی را که گفت ما به دنبال جنبشی که به حرکت درآمده بود، راه افتادیم تا شاید آن را تحت کنترل درآوریم.
خامنهایها بیهوده میپندارند که با فروکش تظاهرات و سنگربندیهای خیابانی، ارتجاع پیروز شد و مبارزه برای سرنگونی رژیم پایان گرفت. میلیونها انسانی که به نبردی قهرمانانه برخاستند و چندین ماه با استواری و سرسختی در برابر وحشیانهترین سرکوبها ایستادند، با روحیهای رزمنده و شکست ناپذیر حیّ و حاضرند. آنچه که رخ داده تغییر شکل مبارزه و یک عقب نشینی موقت برای تجدید قوا، جذب و هضم تجربیات و رویآوری مجدد به یک مبارزهی تعرضی گستردهتر با نیروی بیشتر و اشکال مبارزاتی کارآتر و عالیتر برای بر هم زدن کامل توازن قدرت.
مرتجعین، به ویژه از نوع اسلامی آن کودنتر از آن هستند که بفهمند وقتی که تودههای مردم در ابعادی میلیونی به مبارزه برمیخیزند، نیروی محرکهی قدرتمندی آنها را به حرکت درمیآورد که حتا مستقل از ارادهی خود آنهاست. ضرورتی که این انسانها را به نبرد برای دگرگونی نظم موجود وامیدارد، نیازی اجتماعی و تاریخیست. این، نیاز کنونی جامعه ایران است که عموم تودههای مردم را به مبارزه برای کسب آزادیهای سیاسی، حقوقی مدنی و دموکراتیک وامیدارد. این نیاز تحول اجتماعی و تاریخی جامعه ایران است که طبقه کارگر را به مبارزه برای سرنگونی نظم سرمایهداری و استمرار جامعهای سوسیالیستی وامیدارد. همین نیازهاست که نظم اقتصادی- اجتماعی و سیاسی حاکم بر ایران را در چنان بحرانهایی گرفتار کرده است که طبقه حاکم راهی برای خلاصی آنها در برابر خود نمیبیند. عمیقتر شدن روزافزون بحرانهای همه جانبه در ایران بیان چیز دیگری جز این واقعیت نیست که زوال و گندیدگی نظم موجود به نهایت خود رسیده است. محال است جمهوری اسلامی از این مخمصه نجات یابد. در واقع، نفس وجود جمهوری اسلامی و ادامهی حیات آن، خود به معنای تشدید تضادهای اجتماعی و در نتیجه رشد، گسترش و اعتلای مبارزات کارگران و زحمتکشان برای سرنگونی نظم موجود است. بحرانهای سیاسی که اکنون زوال و گندیدگی جمهوری اسلامی را در منتهای خود جار میزنند، تنها بازتاب این واقعیت نیستند که دولت دینی، به عنوان دولت عصر خرافات دینی قرون وسطایی، نادانی و پراکندگی روستایی دوران فئودالیسم حتا با مقتضیات کنونی جهان و ساختار اقتصادی و اجتماعی موجود سازگار نیست، بلکه این بحران همه جانبه سیاسی، بازتاب حدت تضادها و عمق بحرانهاییست که تمام ساختار سرمایهداری حاکم بر ایران را فرا گرفته است. مجموعهی این بحرانها، اکنون به درجهای عمق و وسعت یافته که دیگر هر گونه راه پس و پیش را بر جمهوری اسلامی بسته است و همین بحرانهاست که راه دیگری جز تعرض برای سرنگونی نظم موجود در برابر تودههای مردم ایران قرار نمیدهد. اینجاست که میبینیم، به رغم تمام سرکوبها و وحشیگریهای بیرحمانه رژیم، به رغم کشتارها و اعدامهای روزمره، به رغم به بند کشیدن هزاران مخالف و معترض در زندانها و تشدید اختناق، روحیهی مبارزاتی و رزمجویانه مردم همچنان بالاست. مبارزات، در اشکال متنوعی ادامه دارد و توده مردم با تجاربی که از مبارزات علنی تعرضی سال گذشته کسب کردهاند، برای تعرضی گستردهتر آماده میشوند. مبارزات سال گذشته درسها و تجارب گرانبهایی برای تودههای مردم ایران داشت. آنها به تجربه دریافتند که راهپیماییها، تظاهرات و سنگربندیهای خیابانی به تنهایی برای سرنگونی رژیم کافی نیست. برای این که بتوان تاکتیکهای سرکوبگرانه رژیم را خنثا کرد، برای این که بتوان به مبارزه شکلی سازمان یافته داد و بالاخره تمام ارگان نظم موجود را فلج کرد ومنابع مادی تغذیه نیروهای سرکوب را مسدود نمود، به اشکال عالیتری از مبارزه نیاز است. مقدم بر هر چیز، یک چنین شکلی از مبارزه که بتواند تودههای وسیع کارگر و زحمتکش را در سراسر ایران دربرگیرد، به مبارزه شکلی سازمان یافته بدهد و قدرتی سازمان یافته از مردم در برابر رژیم پدید آورد، یک اعتصاب عمومی سیاسیست. در جنب این اعتصاب است که تظاهرات، راهپیماییها و سنگربندیهای خیابانی میتواند نقشی موثر ایفا کنند و از درون این اشکال مبارزه است که تمام شرایط برای رویآوری تودههای وسیع مردم به قیام مسلحانه و سرنگونی رژیم فراهم خواهد شد.
مبارزات سال گذشته نشان داد که هیچ تلاش تودههای مردم ایران برای تحقق مطالبات خود به نتیجهی قطعی نخواهد رسید، مگر آن که طبقه کارگر حضور مستقل و متشکلی در جنبش داشته باشد و رهبری جنبش را در دست خود بگیرد. این وظیفه بزرگیست که بر عهدهی طبقه کارگر قرار گرفته است.
مبارزات سال گذشته ته مانده توهماتی را که هنوز در میان گروههایی از مردم ایران در مورد بهبود اوضاع در چارچوب نظم موجود وجود داشت، جاروب کرد. مردم ایران یک بار دیگر در جریان به اصطلاح انتخابات دیدند که هیچ راهی برای نجات آنها جز سرنگونی نظم موچود نیست. جناح موسوم به اصلاح طلب و سبز که با شعار جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه بیش در مقابل مردم و اعتراضات آنها قرار گرفت، بار دیگر به همگان نشان داد که تمام جناحها و دستهبندیهای رژیم برای حفظ جمهوری اسلامی تلاش میکنند و سر و ته یک کرباسند. اگر آنها نزاعی دارند، نه به خاطر مطالبات مردم بلکه بر سر منافع اقتصادی و سیاسیشان است. کسی که طرفدار جمهوری اسلامیست، هر ادعایی هم که در مورد مطالبات مردم داشته باشد، فقط برای فریب مردم است. جمهوری اسلامی که یک دولت مذهبیست، دشمن تودههای مردم و حتا آزادیهای سیاسیست. مادام که جمهوری اسلامی وجود دارد، اوضاع بر همین منوالِ سه دههی گذشته خواهد بود. مهم نیست که در راس آن خمینی باشد، یا خامنهای یا مرتجع دیگری از طرفداران جمهوری اسلامی. جمهوری اسلامی همواره رژیم سرکوب و اختناق، کشتار؛ زندان، فقر و بیحقوقی تودههای مردم ایران بوده و خواهد بود. برانداختن جمهوری اسلامی و به دست گرفتن قدرت سیاسی توسط تودههای زحمتکش مردم ایران از طریق استمرار یک نظام و حکومت شورایی، نخستین گام در راه رهایی مردم ایران از شر استبداد، بیحقوقی، نابرابری تبعیض و ستمهای بیشماریست که رژیم ارتجاعی حاکم به مردم ایران تحمیل کرده است.
ارتجاع حاکم باید منتظر موج جدید جنبشی با این مختصات باشد که طومار رژیم جمهوری اسلامی را در هم خواهد پیچید.
بر گرفته از سایت سازمان فدائیان(اقلیت)
خامنهای در ادامهی روضه خوانیاش، رقبای خود را از جناح مقابل مورد حمله قرار داد و افزود “آنها با امیدوار کردن دشمن به انقلاب اسلامی و ملت صدمه زدند” و آنها را مورد سرزنش قرار داد از این که گویا شرایطی را فراهم کردند که حکومت اسلامی نتواند از به اصطلاح انتخاباتش بهرهبرداری سیاسی و تبلیغاتی کند.
خامنهای و تمام ارتجاع حاکم بیهوده تصور میکنند که به ویژه پس از مبارزات تودههای مردم ایران در سال گذشته از طریق دستگاه تبلیغاتیشان میتوانند مردم را فریب دهند و یک مشت جعلیات را به خورد آنها بدهند. و دیگر کسی نیست که نداند “ملت” آن مردمی هستند که سال گذشته خیابانهای شهرهای بزرگ را به عرصهی نبرد با رژیم ستمگر حاکم تبدیل کردند و با شعارهای مرگ بر خامنهای، مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر جمهوری اسلامی، خواب را از چشمان مرتجعین ربودند و امثال خامنهای هر لحظه در هراس از سرنگونی به سر بردند. این “ملت” که مبارزهاش از درون نیازها و خواستههایش جوشیده و برخاسته بود و بر خلاف یاوه سرایی مرتجعین از هیچ قدرتی دستور نمیگرفت، مشت چنان محکمی به دهان پاسداران ارتجاع اسلامی و در راس آنها خامنهای زد که هنوز هم از قدرت ضربات آن بر خود میلرزند.
۹ دی اما چیزی جز این نبود که رژیم، تمام عناصر ضد مردم، متشکل از پرسنل نیروهای نظامی، پلیسی، امنیتی و سرسپردگان دستگاه بوروکراتیک، انگلهای دستگاه روحانیت، بسیجیهای خودفروخته و گروهی جیرهخوار حزبالهی را بسیج کرد و به خیابانها آورد. اینها جز یک مشت مزدور رژیم استبدادی حاکم چیز دیگری نبودند.
و بالاخره این تودههای وسیع مردم ایران بودند که با مبارزات علنی خود ماهیت رسوای انتخابات فرمایشی را تحت حکومت اسلامی به تمام جهانیان نشان دادند و نه رقیبان خامنهای از قماش موسوی و کروبی. هنوز کسی فراموش نکرده است، صحبتهای امثال موسوی را که گفت ما به دنبال جنبشی که به حرکت درآمده بود، راه افتادیم تا شاید آن را تحت کنترل درآوریم.
خامنهایها بیهوده میپندارند که با فروکش تظاهرات و سنگربندیهای خیابانی، ارتجاع پیروز شد و مبارزه برای سرنگونی رژیم پایان گرفت. میلیونها انسانی که به نبردی قهرمانانه برخاستند و چندین ماه با استواری و سرسختی در برابر وحشیانهترین سرکوبها ایستادند، با روحیهای رزمنده و شکست ناپذیر حیّ و حاضرند. آنچه که رخ داده تغییر شکل مبارزه و یک عقب نشینی موقت برای تجدید قوا، جذب و هضم تجربیات و رویآوری مجدد به یک مبارزهی تعرضی گستردهتر با نیروی بیشتر و اشکال مبارزاتی کارآتر و عالیتر برای بر هم زدن کامل توازن قدرت.
مرتجعین، به ویژه از نوع اسلامی آن کودنتر از آن هستند که بفهمند وقتی که تودههای مردم در ابعادی میلیونی به مبارزه برمیخیزند، نیروی محرکهی قدرتمندی آنها را به حرکت درمیآورد که حتا مستقل از ارادهی خود آنهاست. ضرورتی که این انسانها را به نبرد برای دگرگونی نظم موجود وامیدارد، نیازی اجتماعی و تاریخیست. این، نیاز کنونی جامعه ایران است که عموم تودههای مردم را به مبارزه برای کسب آزادیهای سیاسی، حقوقی مدنی و دموکراتیک وامیدارد. این نیاز تحول اجتماعی و تاریخی جامعه ایران است که طبقه کارگر را به مبارزه برای سرنگونی نظم سرمایهداری و استمرار جامعهای سوسیالیستی وامیدارد. همین نیازهاست که نظم اقتصادی- اجتماعی و سیاسی حاکم بر ایران را در چنان بحرانهایی گرفتار کرده است که طبقه حاکم راهی برای خلاصی آنها در برابر خود نمیبیند. عمیقتر شدن روزافزون بحرانهای همه جانبه در ایران بیان چیز دیگری جز این واقعیت نیست که زوال و گندیدگی نظم موجود به نهایت خود رسیده است. محال است جمهوری اسلامی از این مخمصه نجات یابد. در واقع، نفس وجود جمهوری اسلامی و ادامهی حیات آن، خود به معنای تشدید تضادهای اجتماعی و در نتیجه رشد، گسترش و اعتلای مبارزات کارگران و زحمتکشان برای سرنگونی نظم موجود است. بحرانهای سیاسی که اکنون زوال و گندیدگی جمهوری اسلامی را در منتهای خود جار میزنند، تنها بازتاب این واقعیت نیستند که دولت دینی، به عنوان دولت عصر خرافات دینی قرون وسطایی، نادانی و پراکندگی روستایی دوران فئودالیسم حتا با مقتضیات کنونی جهان و ساختار اقتصادی و اجتماعی موجود سازگار نیست، بلکه این بحران همه جانبه سیاسی، بازتاب حدت تضادها و عمق بحرانهاییست که تمام ساختار سرمایهداری حاکم بر ایران را فرا گرفته است. مجموعهی این بحرانها، اکنون به درجهای عمق و وسعت یافته که دیگر هر گونه راه پس و پیش را بر جمهوری اسلامی بسته است و همین بحرانهاست که راه دیگری جز تعرض برای سرنگونی نظم موجود در برابر تودههای مردم ایران قرار نمیدهد. اینجاست که میبینیم، به رغم تمام سرکوبها و وحشیگریهای بیرحمانه رژیم، به رغم کشتارها و اعدامهای روزمره، به رغم به بند کشیدن هزاران مخالف و معترض در زندانها و تشدید اختناق، روحیهی مبارزاتی و رزمجویانه مردم همچنان بالاست. مبارزات، در اشکال متنوعی ادامه دارد و توده مردم با تجاربی که از مبارزات علنی تعرضی سال گذشته کسب کردهاند، برای تعرضی گستردهتر آماده میشوند. مبارزات سال گذشته درسها و تجارب گرانبهایی برای تودههای مردم ایران داشت. آنها به تجربه دریافتند که راهپیماییها، تظاهرات و سنگربندیهای خیابانی به تنهایی برای سرنگونی رژیم کافی نیست. برای این که بتوان تاکتیکهای سرکوبگرانه رژیم را خنثا کرد، برای این که بتوان به مبارزه شکلی سازمان یافته داد و بالاخره تمام ارگان نظم موجود را فلج کرد ومنابع مادی تغذیه نیروهای سرکوب را مسدود نمود، به اشکال عالیتری از مبارزه نیاز است. مقدم بر هر چیز، یک چنین شکلی از مبارزه که بتواند تودههای وسیع کارگر و زحمتکش را در سراسر ایران دربرگیرد، به مبارزه شکلی سازمان یافته بدهد و قدرتی سازمان یافته از مردم در برابر رژیم پدید آورد، یک اعتصاب عمومی سیاسیست. در جنب این اعتصاب است که تظاهرات، راهپیماییها و سنگربندیهای خیابانی میتواند نقشی موثر ایفا کنند و از درون این اشکال مبارزه است که تمام شرایط برای رویآوری تودههای وسیع مردم به قیام مسلحانه و سرنگونی رژیم فراهم خواهد شد.
مبارزات سال گذشته نشان داد که هیچ تلاش تودههای مردم ایران برای تحقق مطالبات خود به نتیجهی قطعی نخواهد رسید، مگر آن که طبقه کارگر حضور مستقل و متشکلی در جنبش داشته باشد و رهبری جنبش را در دست خود بگیرد. این وظیفه بزرگیست که بر عهدهی طبقه کارگر قرار گرفته است.
مبارزات سال گذشته ته مانده توهماتی را که هنوز در میان گروههایی از مردم ایران در مورد بهبود اوضاع در چارچوب نظم موجود وجود داشت، جاروب کرد. مردم ایران یک بار دیگر در جریان به اصطلاح انتخابات دیدند که هیچ راهی برای نجات آنها جز سرنگونی نظم موچود نیست. جناح موسوم به اصلاح طلب و سبز که با شعار جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه بیش در مقابل مردم و اعتراضات آنها قرار گرفت، بار دیگر به همگان نشان داد که تمام جناحها و دستهبندیهای رژیم برای حفظ جمهوری اسلامی تلاش میکنند و سر و ته یک کرباسند. اگر آنها نزاعی دارند، نه به خاطر مطالبات مردم بلکه بر سر منافع اقتصادی و سیاسیشان است. کسی که طرفدار جمهوری اسلامیست، هر ادعایی هم که در مورد مطالبات مردم داشته باشد، فقط برای فریب مردم است. جمهوری اسلامی که یک دولت مذهبیست، دشمن تودههای مردم و حتا آزادیهای سیاسیست. مادام که جمهوری اسلامی وجود دارد، اوضاع بر همین منوالِ سه دههی گذشته خواهد بود. مهم نیست که در راس آن خمینی باشد، یا خامنهای یا مرتجع دیگری از طرفداران جمهوری اسلامی. جمهوری اسلامی همواره رژیم سرکوب و اختناق، کشتار؛ زندان، فقر و بیحقوقی تودههای مردم ایران بوده و خواهد بود. برانداختن جمهوری اسلامی و به دست گرفتن قدرت سیاسی توسط تودههای زحمتکش مردم ایران از طریق استمرار یک نظام و حکومت شورایی، نخستین گام در راه رهایی مردم ایران از شر استبداد، بیحقوقی، نابرابری تبعیض و ستمهای بیشماریست که رژیم ارتجاعی حاکم به مردم ایران تحمیل کرده است.
ارتجاع حاکم باید منتظر موج جدید جنبشی با این مختصات باشد که طومار رژیم جمهوری اسلامی را در هم خواهد پیچید.
بر گرفته از سایت سازمان فدائیان(اقلیت)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر