جمهوری اسلامی، فقط رژیم دیکتاتوری تروریستی عریان سرمایهداری، رژیم اختناق و سرکوب نیست. خصلت دینی و اسلامی بودن دولت، ویژگیهای دیگری هم به آن میدهد که نمونههای برجسته آنها را میتوان در رژیمهای فاشیست نیمهی اول سدهی بیستم سراغ گرفت. دروغپردازیهای بسیار بزرگ، به کار گرفتن تمام وسایل ممکن برای فریب و استفاده از باورهای مذهبی برای تحمیق معنوی هر چه بیشتر مردم و اسارت آنها در خدمت مقاصد جنایتکارانهی حکومت اسلامی جزء جداییناپذیری از این رژیم بوده و هست. از آنجایی که فریب و تحمیق مردم و دادن دروغ به خورد مردم ناآگاه، حرفهی دستگاه مذهبی و آخوند در طول قرنهای متوالی بوده و هست، آنها در این زمینه خبرهتر از رژیم فاشیستی هیتلر عمل کرده و میکنند. تمام افراد، گروهها و جناحهایی که در جمهوری اسلامی به عنوان نمایندگان سیاسی طبقه حاکم وظیفهی حفظ نظم موجود را بر عهده دارند، این خصوصیات را مستثنا از این که عمامه بر سر مینهند یا کلاه، در خود جمع داشته و دارند.
در منازعهای که میان دو جناح اصلی طرفدار جمهوری اسلامی در جریان است، جناح موسوم به اصلاحطلب، یکی از حربههای تبلیغاتیاش علیه جناح دیگر، به ویژه باند وابسته به احمدینژاد و شخص وی این است که به دروغپردازیهای بزرگ متوسل میشوند و از ابزارهای فریب و تحمیق علیه آنها استفاده میکنند. آنها حقیقتی را بیان میکنند، برای این که بر حقیقتی دیگر سرپوش بگذارند. یعنی میخواهند چنین وانمود کنند که خودشان از این چیزها مبرا هستند. دروغ تحویل مردم نمیدهند و گویا از استفاده و به کارگیری ابزارهای فریب و تحمیق در مبارزه سیاسی و برای اسارت مردم بیزارند.
حقیقت اما این است که تمام اینها ذاتی به ویژه یک دولت دینی اسلامیست و در سراسر دوران موجودیت جمهوری اسلامی وجود داشته و دارد. اکنون دیگر هر کس که تا حدودی آگاهی سیاسی داشته باشد، این را میداند که دین ابزاریست در دست طبقه حاکم برای اسارت معنوی و در بند نگه داشتن مردم ستمدیده. در جایی که ظاهراً دین از دولت جدا باشد، طبقه سرمایهدار میکوشد با شیوههای پیچیدهتر و غیر مستقیمتر از این وسیله در خدمت حفظ نظم موجود استفاده کند. در جایی که دین و دولت در یکدیگر ادغام شدهاند، طبقه حاکم به شکلی مستقیم و عریان، این وسیلهی انقیاد معنوی تودههای دینباور را در خدمت حفظ و تحکیم سلطه جابرانه و ستمگرانه خود به کار گرفته است. جناح موسوم به اصلاحطلب رژیم همانند جناح اصولگرای آن، همواره طرفدار دولت دینی بوده و هستند و همواره مدافع استفاده از مذهب به عنوان ابزار فریب و تحمیق تودههای ناآگاه برای حفظ وضع موجود بودهاند.
اما اعتراض آنها به دروغپردازیهای کنونی یک جناح رژیم چنان شدید است که موسوی در مصاحبهی این هفته خود با سایت اینترنتی کلمه گفت: “اینها روی گوبلز را در جعل و دروغگویی سفید کردهاند و تهمت و دروغ را جزئی از دیانت متحجرانه و توأم با خرافات خود قرار دادهاند.” حق با موسویست که جناح رقیب و در رأس آنها احمدینژاد را با وزیر تبلیغات هیتلر مقایسه میکند. اما آیا جناح موسوم به اصلاحطلب، تافته جدا بافتهای از جناح دیگر جمهوری اسلامی بر سر این مسئله است؟ راه دوری نرویم. به مصاحبهی محمد خاتمی در همین هفته نظری بیافکنیم. سید محمد خاتمی پس از آن که در این مصاحبه اظهار نگرانی میکند از این که اوضاع به سمتی پیش رود که “جهت آینده به خارج از نظام متوجه شود” و کسانی که به نظام انتقاد دارند به دامن کسانی افتند که اصل نظام را قبول ندارند و این نظام لطمه بخورد، وارد دروغهای گوبلزی از نوع احمدینژاد میشود. خاتمی میگوید: امام خمینی اعتراض داشتند که در آن رژیم، زندانها پر از آزادیخواهان است، قلمها شکسته میشود، عدالت در جامعه نیست. مردم باید حاکم باشند. دیکتاتوری باید تغییر کند. دینی که امام میگفت دینی بود که به آزادی و حاکمیت مردم بر سرنوشتشان سازگار باشد و جانشین نظام موجود را جمهوری اسلامی میدانستند. از لوازم مهم جمهوریت آزادی اندیشه و بیان است. این که دانشگاهها، استاد و دانشجوی ما در کمال آزادی بتوانند کار کنند، حرف بزنند و اعتراض کنند. بعد از امام راحل جریانی حاکم شد که مناسبتی با فکر امام و انقلاب نداشت.
شنیدید دروغهای گوبلزی محمد خاتمی را؟ کیست که نداند خمینی صدها برابر رژیم شاه مردم ایران را در زندانها به بند کشید. صدها برابر رژیم اختناق و سرکوب شاه، مردم ایران را اعدام کرد. فرمان جنایتکارانه کشتار زندانیان سیاسی را صادر نمود. در سخنرانی علنیاش دیوانهوار نعره زد که قلمها را بشکنید؟ آزادیها را ممنوع کنید! سازمانهای سیاسی را سرکوب نمایید. برای سرکوب و کشتار مردم کردستان و ترکمن صحرا یورش ببرید. جلو اعتصابات کارگری را بگیرید. دانشجویان را سرکوب کنید و درب دانشگاهها را ببندید. خمینی اختناقی هولناکتر و سرکوب و کشتاری وحشتناکتر از رژیم شاه بر مردم ایران تحمیل کرد. خمینی در رأس تمام جریاناتی قرار داشت که تمام وظیفهاش در هم شکستن انقلاب مردم ایران و حاکمیت مردم بر سرنوشت خود بود. آیا دروغهای خاتمی و تمام جریان موسوم به اصلاحطلب، کمتر از احمدینژاد گوبلزیست؟
تودههای کارگر و زحمتکش، روشنفکران آگاه، جوانان مبارز، زنان ستمدیده و همه مردمی که سالها تحت اسارت این رژیم فریب و دروغ قرار داشتهاند، دیگر فریب این دروغهای گوبلزی را نمیخورند. هر دو جناح رژیم از یک قماشاند.
بنقل از سایت سارمان فدائیان-اقلیت
در منازعهای که میان دو جناح اصلی طرفدار جمهوری اسلامی در جریان است، جناح موسوم به اصلاحطلب، یکی از حربههای تبلیغاتیاش علیه جناح دیگر، به ویژه باند وابسته به احمدینژاد و شخص وی این است که به دروغپردازیهای بزرگ متوسل میشوند و از ابزارهای فریب و تحمیق علیه آنها استفاده میکنند. آنها حقیقتی را بیان میکنند، برای این که بر حقیقتی دیگر سرپوش بگذارند. یعنی میخواهند چنین وانمود کنند که خودشان از این چیزها مبرا هستند. دروغ تحویل مردم نمیدهند و گویا از استفاده و به کارگیری ابزارهای فریب و تحمیق در مبارزه سیاسی و برای اسارت مردم بیزارند.
حقیقت اما این است که تمام اینها ذاتی به ویژه یک دولت دینی اسلامیست و در سراسر دوران موجودیت جمهوری اسلامی وجود داشته و دارد. اکنون دیگر هر کس که تا حدودی آگاهی سیاسی داشته باشد، این را میداند که دین ابزاریست در دست طبقه حاکم برای اسارت معنوی و در بند نگه داشتن مردم ستمدیده. در جایی که ظاهراً دین از دولت جدا باشد، طبقه سرمایهدار میکوشد با شیوههای پیچیدهتر و غیر مستقیمتر از این وسیله در خدمت حفظ نظم موجود استفاده کند. در جایی که دین و دولت در یکدیگر ادغام شدهاند، طبقه حاکم به شکلی مستقیم و عریان، این وسیلهی انقیاد معنوی تودههای دینباور را در خدمت حفظ و تحکیم سلطه جابرانه و ستمگرانه خود به کار گرفته است. جناح موسوم به اصلاحطلب رژیم همانند جناح اصولگرای آن، همواره طرفدار دولت دینی بوده و هستند و همواره مدافع استفاده از مذهب به عنوان ابزار فریب و تحمیق تودههای ناآگاه برای حفظ وضع موجود بودهاند.
اما اعتراض آنها به دروغپردازیهای کنونی یک جناح رژیم چنان شدید است که موسوی در مصاحبهی این هفته خود با سایت اینترنتی کلمه گفت: “اینها روی گوبلز را در جعل و دروغگویی سفید کردهاند و تهمت و دروغ را جزئی از دیانت متحجرانه و توأم با خرافات خود قرار دادهاند.” حق با موسویست که جناح رقیب و در رأس آنها احمدینژاد را با وزیر تبلیغات هیتلر مقایسه میکند. اما آیا جناح موسوم به اصلاحطلب، تافته جدا بافتهای از جناح دیگر جمهوری اسلامی بر سر این مسئله است؟ راه دوری نرویم. به مصاحبهی محمد خاتمی در همین هفته نظری بیافکنیم. سید محمد خاتمی پس از آن که در این مصاحبه اظهار نگرانی میکند از این که اوضاع به سمتی پیش رود که “جهت آینده به خارج از نظام متوجه شود” و کسانی که به نظام انتقاد دارند به دامن کسانی افتند که اصل نظام را قبول ندارند و این نظام لطمه بخورد، وارد دروغهای گوبلزی از نوع احمدینژاد میشود. خاتمی میگوید: امام خمینی اعتراض داشتند که در آن رژیم، زندانها پر از آزادیخواهان است، قلمها شکسته میشود، عدالت در جامعه نیست. مردم باید حاکم باشند. دیکتاتوری باید تغییر کند. دینی که امام میگفت دینی بود که به آزادی و حاکمیت مردم بر سرنوشتشان سازگار باشد و جانشین نظام موجود را جمهوری اسلامی میدانستند. از لوازم مهم جمهوریت آزادی اندیشه و بیان است. این که دانشگاهها، استاد و دانشجوی ما در کمال آزادی بتوانند کار کنند، حرف بزنند و اعتراض کنند. بعد از امام راحل جریانی حاکم شد که مناسبتی با فکر امام و انقلاب نداشت.
شنیدید دروغهای گوبلزی محمد خاتمی را؟ کیست که نداند خمینی صدها برابر رژیم شاه مردم ایران را در زندانها به بند کشید. صدها برابر رژیم اختناق و سرکوب شاه، مردم ایران را اعدام کرد. فرمان جنایتکارانه کشتار زندانیان سیاسی را صادر نمود. در سخنرانی علنیاش دیوانهوار نعره زد که قلمها را بشکنید؟ آزادیها را ممنوع کنید! سازمانهای سیاسی را سرکوب نمایید. برای سرکوب و کشتار مردم کردستان و ترکمن صحرا یورش ببرید. جلو اعتصابات کارگری را بگیرید. دانشجویان را سرکوب کنید و درب دانشگاهها را ببندید. خمینی اختناقی هولناکتر و سرکوب و کشتاری وحشتناکتر از رژیم شاه بر مردم ایران تحمیل کرد. خمینی در رأس تمام جریاناتی قرار داشت که تمام وظیفهاش در هم شکستن انقلاب مردم ایران و حاکمیت مردم بر سرنوشت خود بود. آیا دروغهای خاتمی و تمام جریان موسوم به اصلاحطلب، کمتر از احمدینژاد گوبلزیست؟
تودههای کارگر و زحمتکش، روشنفکران آگاه، جوانان مبارز، زنان ستمدیده و همه مردمی که سالها تحت اسارت این رژیم فریب و دروغ قرار داشتهاند، دیگر فریب این دروغهای گوبلزی را نمیخورند. هر دو جناح رژیم از یک قماشاند.
بنقل از سایت سارمان فدائیان-اقلیت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر