۱۳۹۳ آبان ۲۱, چهارشنبه

از انقلاب کارگری اکتبر و تجارب آن بیاموزیم

انقلاب سوسیالیستی اکتبر ۱۹۱۷ روسیه، بزرگ‌ترین رویداد سیاسی قرن بیستم بود که تأثیرات مهمی از خود در سراسر جهان بر جای گذاشت.

کمون پاریس در ۱۸۷۱ برای نخستین بار پرچم انقلاب اجتماعی کارگری را برای سرنگونی نظام سرمایه‌داری به اهتزاز درآورد و جهت تکامل تاریخی بشریت را در عمل نشان داد.
کمون پاریس به‌رغم عمر کوتاه ۷۲ روزه‌اش، درس‌ها و تجارب گران‌بهایی برای پرولتاریای جهان از خود بر جای نهاد. تاریخ چنین مقدر داشت که طبقه کارگر روسیه، ادامه‌دهنده کار نیمه‌تمام کمون پاریس باشد.
در اکتبر ۱۹۱۷، درحالی‌که دزدان و غارتگران امپریالیست جهان، درگیر جنگی بودند که میلیون‌ها انسان را قربانی اهداف توسعه‌طلبانه، برای تجدید تقسیم جهان کرده بودند، پرولتاریای روسیه، برای سرنگونی نظام سرمایه‌داری و نجات بشریت از شر فجایع قدرت‌های امپریالیست، انقلاب سوسیالیستی را در روسیه بر پا داشت.
پرولتاریای روسیه این آمادگی برای انجام رسالت بزرگ طبقاتی خود را در جریان دو دهه نبردهای طبقاتی بی‌امان و آگاهی روزافزون کسب کرده بود.
انقلاب ۱۹۰۵، نخستین تلاش قهرمانانه کارگران روسیه در راستای تحقق این رسالت سترگ بود. در جریان این انقلاب بود که طبقه کارگر با ابتکار و خلاقیتی که از سرشت این طبقه برمی‌خیزد، شوراهای کارگری را آفرید که مناسب‌ترین شکل تشکل سیاسی طبقه کارگر برای کسب قدرت سیاسی و اعمال حاکمیت‌اند.



درحالی‌که جناح راست و مرکز جنبش کارگری جهان، نقش تعیین‌کننده‌ی اعتصابات عمومی اقتصادی و سیاسی و قیام مسلحانه را درنبرد کارگران برای سرنگونی بورژوازی و کسب قدرت سیاسی انکار می‌کردند، پرولتاریای روسیه در عمل، نقش و اهمیت تاکتیک‌های اعتصابات عمومی اقتصادی، تلفیق اعتصاب اقتصادی و سیاسی، اعتصابات سیاسی سرا سری و قیام مسلحانه توده‌ای را به پرولتاریای سراسر جهان نشان داد.
با تکیه‌بر این تجارب و کاربرد همین تاکتیک‌هاست که سرانجام در فوریه ۱۹۱۷، طبقه کارگر روسیه توانست رژیم استبدادی تزاری را سرنگون کند. شوراها نیز که از بطن اعتصاب عمومی سیاسی زاده شدند، در سراسر روسیه به‌عنوان یک قدرت سیاسی مختص طبقه کارگر، بار دیگر پدیدار شدند. هرچند که بورژوازی هنوز سرنگون نشده بود، اما شوراها و کنگره نمایندگان شوراها به‌عنوان یک قدرت، در کنار قدرت بورژوازی عمل می‌کرد. این بار، طبقه کارگر علاوه بر شوراها، یکی دیگر از آفریده‌های تاریخی خود را به جنبش کارگری جهان عرضه داشت، کمیته‌های کارخانه در کارخانه‌های سراسر روسیه شکل گرفتند و با الغای اسرار بازرگانی، کنترل کارگری را در آن‌ها معمول داشتند. کمیته‌های کارخانه و کارگاه، به یک قدرت واقعی در کارخانه‌ها تبدیل شدند.
همان‌گونه که در عرصه سیاسی، شوراها تجلی قدرت دوگانه پس از انقلاب فوریه بودند، کمیته‌های کارخانه نیز بیانگر قدرت دوگانه در کارخانه‌ها و نقطه تولید بودند. طبقه کارگر روسیه با ایجاد کمیته‌های کارخانه و معمول ساختن کنترل کارگری، مرحله‌ی مقدماتی برای کسب تجربه و گذار به مدیریت کارگری را برای دگرگونی سوسیالیستی طی می‌کرد.
به‌رغم تلاش احزاب رفرمیست منشویک و اس اِر برای منحرف ساختن مبارزه طبقاتی پرولتاریا، تبدیل کردن شوراها به زائده قدرت دولتی بورژوایی و به تبعیت واداشتن کارگران از بورژوازی، مبارزه طبقاتی پرولتاریا تحت رهبری حزب مارکسیست و انقلابی بلشویک بسط و گسترش می‌یافت.
به‌رغم انقلاب فوریه، مطالبات کارگران، دهقانان و سربازان تحقق‌نیافته بود. لذا بار دیگر موج وسیعی از اعتصابات عمومی اقتصادی و سیاسی، تظاهرات توده‌ای و جنگ‌وگریز خیابانی روسیه را فراگرفت. قدرت دوگانه نمی‌توانست بیش از این دوام آورد. بورژوازی برای یکسره کردن مسئله قدرت و پایان دادن به قدرت دوگانه، اقدام نمود. برای یک‌لحظه چنین به نظر می‌رسید که پیروز شده است. قدرت دوگانه موقتاً به نفع بورژوازی خاتمه یافت. اما تاکتیک‌های حزب بلشویک و خط‌مشی انقلابی آن، مانع از پیروزی قطعی بورژوازی شد. حزب بلشویک با جلب حمایت شوراها، کمیته‌های کارخانه، اتحادیه‌های کارگری و سربازان، تدارک قیام مسلحانه را در دستور کار قرارداد. پرولتاریای روسیه تحت رهبری حزب بلشویک و پیشوای بزرگ آن لنین، برای قیام مسلحانه، سرنگونی بورژوازی و کسب تمام قدرت سیاسی، آماده شد.
با قیام مسلحانه پیروزمند ۲۵ اکتبر، بورژوازی از اریکه قدرت به زیر کشیده شد و قدرت در سراسر روسیه به شوراها واگذار گردید. دومین کنگره شوراهای نمایندگان کارگران و سربازان، پیام لنین خطاب به کارگران، دهقانان و سربازان را تصویب کرد. تمام قدرت به شوراهای نمایندگان کارگران، سربازان و دهقانان منتقل شد.
با انقلاب سوسیالیستی اکتبر و انتقال قدرت به شوراها، پرولتاریای روسیه به‌فوریت بزرگ‌ترین دست‌آورد کمون پاریس را عملی ساخت. با برچیدن تمام ارگان‌ها و نهادهای بوروکراتیک – نظامی، ماشین دولتی بورژوازی را درهم‌شکست و دولت شورایی را مستقر ساخت. تمام مقامات، انتخابی و قابل عزل اعلام شدند. شوراها وظیفه توأمان قانون‌گذار و مجری قانون را عهده‌دار شدند. حداکثر حقوق مقامات، مدیران، و متخصصین به متوسط دستمزد یک کارگر ماهر کاهش یافت.
دولت کارگری بر سیاست خارجی دولت‌های بورژوایی خط بطلان کشید. دیپلماسی سری را ملغا ساخت. قراردادهای مخفی را علنی کرد و قراردادهای اسارت‌بار تزاری را با ملت‌های دیگر ملغا اعلام نمود. برای تحقق خواست توده‌های مردم روسیه و سراسر جهان، پیشنهاد صلح دمکراتیک، صلح بدون الحاق و غرامت را به دولت‌های متحارب ارائه داد.
دولت شورایی کارگری روسیه در ظرف چند هفته وظایفی را که دولت‌های بورژوا در طول چند قرن موفق به انجام آن‌ها نشده بودند، یعنی پاک کردن جامعه از تمام رسوبات و بقایای نظامات قرون‌وسطایی و فئودالی، به فرجام رساند. دین و دولت به شکلی رادیکال و قطعی از یکدیگر جدا شدند و به هرگونه دخالت دستگاه روحانیت در دولت و نظام آموزشی کشور پایان داده شد. حق تعیین سرنوشت را برای پایان بخشیدن به ستمگری ملی به رسمیت شناخت و عملی ساخت. پیوستن داوطلبانه و آزادانه ملیت‌ها به جمهوری شورایی به‌جای الحاق جبری قرار گرفت. برابری زن و مرد به رسمیت شناخته شد. وسیع‌ترین و گسترده‌ترین آزادی‌های سیاسی برقرار گردید.
با مصادره بلاعوض اراضی مالکان و زمین‌داران و انتقال تمام زمین‌ها به مالکیت خلق، به رادیکال‌ترین شکل، زمین ملی اعلام شد و به مالکیت خصوصی بر زمین پایان داده شد. دیکتاتوری پرولتاریا، دمکراتیک‌ترین رژیم سیاسی تاریخ بشریت را برقرار ساخته بود و توده‌های کارگر و زحمتکش سرنوشت خود را در دست گرفته و از طریق شوراها اعمال حاکمیت می‌کردند.
وظیفه‌ی اصلی حکومت کارگری یعنی انقلاب اقتصادی، دگرگونی مناسبات تولید بورژوایی، لغو کار مزدی، پایان بخشیدن به استثمار و لغو مالکیت خصوصی، هنوز در پیش بود.
پرولتاریای روسیه، تعرض مستقیم بر سرمایه را در دستور کار قرارداد. حملات پی‌درپی برای ملی کردن تمام مؤسسات بزرگ تولیدی، مالی و خدماتی آغاز گردید. تا اواسط سال ۱۹۱۸ متجاوز از سه هزار واحد صنعتی ملی شد. کنترل کارگری بر تمام مؤسسات متداول گردید و در تعدادی از مؤسسات ملی شده، مدیریت کارگری برقرار شد. نخستین اقدامات برای سازماندهی اقتصاد بر طبق یک نقشه آگاهانه، واحد و سرا سری از طریق شورای عالی اقتصاد ملی که از تعدادی کمیسرهای خلق، کمیته‌های کارخانه و دیگر نهادهای کارگری تشکیل می‌شد، عملی گردید.
انقلاب سوسیالیستی با سرعت در مسیر پیروزی‌های پی‌درپی گام برمی‌داشت که دشمنان داخلی و بین‌المللی برای سرنگونی حکومت کارگری، جنگی آشکار و علنی را آغاز نمودند.
قدرت‌های امپریالیست و تمام پاسداران نظم سرمایه‌داری، نمی‌توانستند انقلابی را تحمل کنند که با محبوبیت روزافزون، به الگویی برای کارگران کشورهای سرمایه‌داری، برای سرنگونی طبقه سرمایه‌دار و برانداختن نظام سرمایه‌داری تبدل شده بود.
۱۴ کشور سرمایه‌داری، حمله نظامی مستقیم خود را به کشور شوراها برای سرنگونی حکومت کارگری و برچیدن دولت شورایی آغاز نمودند و هم‌زمان ضدانقلاب داخلی را سازماندهی و مسلح کردند. آن‌ها جنگ داخلی را به طبقه کارگر تحمیل کردند که تا ۱۹۲۰ ادامه یافت.
حکومت کارگری، باقدرت، این تعرض ضدانقلابی دولت‌های ارتجاعی سرمایه‌داری و دشمنان داخلی را درهم‌ شکست و از جنگ داخلی پیروز بیرون آمد. اما این جنگ، تأثیرات ویرانگری بر اقتصاد و نیروهای مادی مولد جامعه که در جریان جنگ امپریالیستی پیش از انقلاب اکتبر نیز لطمات جدی بر آن‌ها وارد آورده بود، بر جای نهاد. عجالتاً امکان‌پذیر نبود که بر پایه اقتصادی ازهم‌گسیخته و نیروهای مولد شدید آسیب‌دیده، انقلاب اقتصادی را سازمان داد. علاوه بر این، تأخیر انقلاب کارگری در باختر، باقی ماندن انقلاب کارگری در محاصره سرمایه‌داری، عقب‌ماندگی کشوری که حدود ۸۰ درصد جمعیت آن را دهقانان تشکیل می‌دادند، همه در زمره عواملی بودند که عقب‌نشینی از اقدامات تعرضی دوره نخستین و برچیدن اقدامات اضطراری کمونیسم جنگی را به امری ناگزیر تبدیل می‌کرد. اما این عقب‌نشینی، همراه با عقب‌نشینی از برخی اصول و سیاست‌های پرولتری از همان نیمه دوم سال ۱۹۱۸ بود که تأثیراتی منفی‌بر روند انقلاب اجتماعی بر جای می‌نهاد. شیوه به‌کارگیری متخصصین بورژوا به شیوه‌ی بورژوایی، یعنی با حقوق‌های بالاتر از نرم متوسط دستمزد کارگران ماهر، مدیریت تک‌نفره، محدودترشدن دامنه مداخله و ابتکار عمل کمیته‌های کارخانه، الغای دستمزد تضمین‌شده و احیاء سیستم قطعه کاری، کاسته شدن از نقش شوراها در تصمیم‌گیری‌ها، تمرکز روزافزون قدرت در دست حزب، محدود شدن آزادی‌های سیاسی، عواملی بودند که تأثیرات منفی خود را تا این مقطع بر روند انقلاب اجتماعی برجای نهاده بودند.
با پایان جنگ داخلی و بحران اقتصادی و سیاسی که حکومت کارگری در سال ۱۹۲۱ با آن روبه‌رو گردید، درستی دیدگاه لنین پیرامون این مسئله که در یک کشور عقب‌مانده، معمول ساختن اصول سوسیالیستی تولید و توزیع به شکلی مستقیم و از طریق کوتاه‌ترین و سریع‌ترین راه ممکن نیست، بلکه باید به شیوه‌ای غیرمستقیم و با یک‌رشته مراحل انتقالی انجام بگیرد، به اثبات رسید. حکومت کارگری برای غلبه بر اوضاع ازهم‌گسیخته اقتصادی، احیاء نیروهای مولد و جلب حمایت دهقانان، سیاست اقتصادی نوین موسوم به نپ را در دستور کار قرارداد. تحت کنترل دولت کارگری، در محدوده‌ای بازرگانی آزاد و سرمایه‌داری مجاز شمرده شد. درعین‌حال بنگاه‌های دولتی نیز تابع اصل بازرگانی شدند. دهقانان، تحت ضوابط تعیین‌شده، امکان فروش محصولات مازاد خود را پیدا کردند. مالیات پولی، جای مالیات جنسی را گرفت و تعدادی از مؤسسات و صنایع کوچک به اجاره داده شدند.
برای جهت دادن تکامل سرمایه‌داری که درنتیجه نپ، ناگزیر بود، به‌سوی سرمایه‌داری دولتی که امکان کنترل آن بیشتر باشد، سرمایه‌داری کئوپراتیوی، امتیاز بهره‌برداری به‌ویژه از معادن و جنگل‌ها، سیستم حق‌العمل‌کاری که اشکالی از سرمایه‌داری دولتی بودند، در این دوره متداول شدند. نقش پول احیا گردید. استخدام کارگران توسط بخش خصوصی در محدوده‌ای مجاز شمرده شد. دستمزد نقدی متداول گردید. به مؤسسات دولتی نیز اجازه داده شد، بر اساس سیستم حسابداری بازرگانی فعالیت کنند.
تا چه حد این احیاء سرمایه‌داری برای حکومت کارگری خطرآفرین بود؟
پاسخ لنین به کلنی روس در آمریکای شمالی چنین بود: “سیاست اقتصادی جدید هیچ‌چیز را اساساً در سیستم اجتماعی روسیه تغییر نداده و مادام که قدرت در دست کارگران قرار دارد – این‌که قدرت شوروی اکنون پابرجا مانده و من فکر می‌کنم کسی اکنون تردیدی در این امر ندارد – نمی‌تواند تغییر دهد… سرمایه‌داری دولتی که یکی از جنبه‌های اصلی سیاست اقتصادی جدید است، تحت قدرت شوروی، شکلی از سرمایه‌داری است که طبقه کارگر آن را آگاهانه مجاز دانسته و محدود نموده است. سرمایه‌داری دولتی اما اساساً از سرمایه‌داری دولتی در کشورهایی که حکومت بورژوایی دارند، ازاین‌جهت متمایز است که دولت ما نماینده بورژوازی نیست، بلکه نماینده پرولتاریاست که موفق شده است اطمینان کامل دهقانان را به دست آورد”.
از نیمه‌ی دوم دهه‌ی بیست، درنتیجه‌ی رشد نپ‌مان‌ها و کولاک‌ها (بورژوازی شهر و روستا)، مبارزه طبقاتی در جامعه شوروی به‌شدت حاد می‌شود و در درون حزب کمونیست نیز بازتاب می‌یابد. اختلافات بر سر گذار به سوسیالیسم، صنعتی کردن کشور، مسئله کشاورزی و شیوه برخورد به دهقانان حاد می‌شود. مقابله با نپ‌مان‌ها و کولاک‌ها برای محدود کردن آن‌ها آغاز می‌گردد.
در سال ۱۹۲۹ که “چرخش بزرگ” آغاز می‌شود، نپ کنار گذاشته می‌شود و سیاست تعرض گسترده در تمام جبهه‌ها برای محو عناصر سرمایه‌داری از شهر و روستا و کلکتیویزه کردن در مقیاس وسیع آغاز می‌گردد.
ازاین‌پس جامعه شوروی یک‌روند به‌شدت متناقض را طی می‌کند. متناقض ازاین‌رو که تا نیمه دوم دهه‌ی ۳۰، دیگر چیزی به نام مالکیت خصوصی بر وسایل تولید وجود ندارد. تمام وسایل تولید به تملک جامعه درآمده است. هیچ‌کس نمی‌توانست فرد دیگری را به‌عنوان کارگر مزدبگیر اجیر کند و به کار وادارد. در روستاها دو شکل اساسی مالکیت اشتراکی کلخوزی و سوخوزی مسلط گردید. کار موظف همگانی معمول شد و حق کار به یک حق تضمین‌شده درآمد. تولید و توزیع به‌حسب یک برنامه سرا سری سازمان‌یافته بود که نه بر ملاحظات سود و زیان، بلکه بر اولویت‌های اجتماعی و سیاسی مبتنی بود. باوجوداین برنامه، نقش قانون ارزش و تولید کالایی به حد بسیار نازلی در اقتصاد رسید. نرخ‌های رشد اقتصادی فوق‌العاده نیز یکی از مختصات این دوران بود.
اما در همین دوران، انحرافاتی که در هما ن مراحل اولیه انقلاب اجتماعی پرولتری روسیه پدیدار شده بودند و در آن دوران، بیشتر ناشی از مقتضیات عقب‌ماندگی، جنگ و ویرانی اقتصادی بودند، اکنون به شکلی همه‌جانبه رشد کردند. از نقش شوراها و مداخله توده‌های کارگر در اداره امور کشور به‌شدت کاسته شد. در واقعیت، حزب کمونیست جای شوراها را گرفت و قدرت بیش‌ازپیش در دست کمیته مرکزی، دفتر سیاسی و دبیر کل، شخص استالین متمرکز گردید. نظارت و کنترل توده‌ای ضعیف شد و شکلی بوروکراتیک به خود گرفت. نقض و تحریف دمکراسی شورایی، به رشد بوروکراتیسم در دستگاه دولتی انجامید. دولت پرولتاریایی که قرار بود، روبه‌زوال بگذارد، متمرکزتر و مستحکم‌تر شد و خصوصیات دولت نوع کهن در آن شکل گرفتند.
به همراه نقض و تحریف دمکراسی شورایی، آزادی‌های سیاسی برچیده شد و زمینه برای خودکامگی، اعدام‌ها و تبعیدهای گسترده هموار شد. این انحرافات در عرصه سیاسی به انحرافات جدی در حزب انجامید. نقض سانترالیسم دمکراتیک، ابتکار و خلاقیت را در حزب تضعیف نمود و راه را بر مبارزات ایدئولوژیک فعال که می‌توانست حزب را در مقابله با انحرافات و کج روی‌ها و پیشبرد سیاست‌های درست، یاری رساند، محدود نمود. نتیجه این روند نه‌فقط تقویت بیشتر گرایشات بوروکراتیک بلکه هموار شدن راه برای نفوذ و نقش روزافزون جریانات غیر پرولتری بود. شکل سازماندهی اقتصاد نیز به تأسی از وضعیت سیاسی، شکلی آمرانه و بوروکراتیک به خود گرفت. اصل مدیریت تک‌نفره ولو با منشأ پرولتری به روال عادی کار تبدیل شد. تفاوت قابل‌ملاحظه در دستمزد و حقوق به‌جای خود باقی ماند و برخلاف دوره لنین، مقامات دولتی و حزبی نیز از حقوق و مزایای بالاتر و ویژه‌ای برخوردار شدند. یک قشر ممتاز در جامعه شوروی شکل‌گرفته بود که نمایندگان ویژه و بوروکرات خود را در دولت و حزب داشتند. دارو دسته خروشچف، یک‌لحظه از آسمان نازل نشدند. آن‌ها نمایندگان همین قشر ممتاز و بوروکرات بودند و آن‌قدر رشد کرده و قدرت یافته بودند که به‌محض مرگ استالین، بتوانند پرچم تجدیدنظر در اصول مارکسیسم را بلند کنند و سیاست‌های اقتصادی احیاء مناسبات کالایی – پولی را در دستور کار قرار دهند. با این تحولات، روند انحطاط انقلاب پرولتری سرعت می‌گیرد و سرانجام به احیاء کامل شیوه تولید سرمایه‌داری می‌انجامد. انقلابی که بزرگ‌ترین رویداد سیاسی قرن بیستم بود و تأثیرات بس مهمی از خود بر اوضاع جهان برجای گذاشت به شکست قطعی می‌انجامد.
این انقلاب به شکست انجامید، اما تجارب بسیار مهم و ارزشمندی برای پرولتاریای جهان از خود برجای گذاشت. کارگران جهان از درس‌ها و تجارب پیروزی و شکست انقلاب سوسیالیستی کارگری روسیه می‌آموزند و برای برپایی انقلابات پیروزمند کارگری آماده می‌شوند.
آنچه برای طبقه کارگر ایران از تجارب ارزشمند پرولتاریای روسیه اهمیتی فوری دارد، آموختن از اشکال مبارزاتی و سازماندهی برای سرنگونی طبقه سرمایه‌دار حاکم بر ایران، اعتصابات عمومی اقتصادی، اعتصابات سرا سری سیاسی، تظاهرات توده‌ای، قیام مسلحانه، درهم شکستن تمام دستگاه بوروکراتیک – نظامی دولت بورژوایی و سازماندهی و استقرار یک دولت شورایی است که پرولتاریای روسیه مبتکر و ایجادگر آن بود.


برگرفته از سایت سازمان فدائیان(اقلیت)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر