“سوسیال دموکراتِ عامی که اخیرا واژه دیکتاتوری پرولتاریا دوباره به گوشاش خورده، از شنیدنِ آن به وحشتی سلامتبخش دچار شده است. بسیار خوب، آقایان، خیلی مایلید بدانید این دیکتاتوری چهگونه چیزی است؟ نگاهی به کمون پاریس بیندازید، خواهید دید که این همان دیکتاتوری پرولتاریاست” (فردریش انگلیس – مقدمه بر چاپ آلمانی ۱۸۹۱ جنگ داخلی فرانسه). یکی از بزرگترین دستاوردهای تئوریک مارکس، ماتریالیسم تاریخی بود. مارکس نشان داد که تاریخ تاکنونی جوامع بشری، تاریخ مبارزه طبقاتیست، اما وجود طبقات خود محصول مرحلهای از تکامل جوامع بشریست. سرمایهداری همراه با خود گورکن خود یعنی پرولتاریا را پدید میآورد و پرولتاریا که در مبارزه با سرمایهداری چیزی برای از دست دادن ندارد، با خلعید از خلعید کنندگان، نقطهی پایانی بر این مرحله از تکامل جوامع بشری – جامعه طبقاتی – میگذارد.
مانیفست کمونیست که اولین بار در فوریه ۱۸۴۸ انتشار یافت، با شعار “کارگران جهان متحد شوید”، ضمن بیان روشن خصلت انترناسیونالیستی پیکار طبقه کارگر، اعلام جنگی بود علیه نظام سرمایهداری، علیه نظام طبقاتی، نظام مبتنی بر استثمار و حاکمیت اقلیتی کوچک بر اکثریت بزرگ جامعه.
مارکس در این اثر ضمن تشریح برخی از خصوصیات جامعهی کمونیستی مینویسد: “تمام جنبشهای تاریخی پیشین یا جنبش اقلیت و یا به سود اقلیت بوده است. جنبش پرولتری جنبش خودآگاه و مستقلِ اکثریتی عظیم و به سودِ اکثریت است”.
وی در ادامه توضیح میدهد که پرولتاریا برای تحقق اهداف خود، قدرت سیاسی را به تصرف درآورده و با لغو مالکیت خصوصی بر ابزار تولید، خصلت طبقاتی مالکیت را از بین میبرد. وی مینویسد: “ما فقط میخواهیم خصلت تباه کنندهی تملکی را از بین بریم که موجب میشود کارگر فقط به این دلیل زنده بماند که بر سرمایه بیفزاید و فقط تا جایی زنده میماند که منافع طبقه حاکم ایجاب میکند”.