۱۳۸۹ مرداد ۲۳, شنبه

جندالله و حزب الله دو روی یک سکه اند!


پنج سالی ست که سیستان و بلوچستان شاهد عملیات مسلحانه ی گروهی به نام جنبش مقاومت مردمی ایران (جندالله) است. این گروه با حمله به نیروهای مسلح رژیم جمهوری اسلامی (حزب الله) در این سال ها خودنمایی کرده است. جمهوری اسلامی هم هر از چند گاهی ادعا کرده است که برخی از اعضای جندالله را دستگیر کرده و سپس اعدام نموده است. پس از دستگیری رهبر جندالله که عبدالمالک ریگی نام داشت و اعدام شد، جندالله روز ۲۴ تیر دست به یکی از مهم ترین عملیات خود زد و با انفجار دو بمب انتحاری ده ها نفر را کشت و صدها نفر دیگر را زخمی کرد. جندالله پس از پذیرفتن مسئولیت انفجارها مدعی شد که همه ی کشته شدگان پاسداران بودند و حزب الله هم اعلام کرد که فقط دو نفر پاسدار بودند. بدیهی ست که در این رابطه به اظهارات هیچ یک از دو طرف نمی توان اعتماد کرد.

پس از این واقعه مسئولان گوناگون جمهوری اسلامی جلسه تشکیل دادند و رهبر حزب الله، خامنه ای پیام داد و خواستار سرکوب “فتنه گران” شد که “ایادی استکبار جهانی” هستند و “زیر نام وهابیت” به “امنیت و وحدت کشور” ضربه می زنند. جندالله هم اعلام کرد که از این پس به عملیاتش علیه “ولایت سفیه” که حقوق “اهل سنت” را رعایت نمی کند و با توسل به مزدورانش از جمله زابلی ها به بلوچ های سُنّی حمله می کند دامن خواهد زد. حزب الله جندالله را عامل آمریکا و انگلستان می داند که علیه جمهوری اسلامی دست به عملیات تروریستی می زند، این در حالی ست که جندالله نیز ادعا می کند که دستگیری رهبرش، عبدالمالک ریگی بدون کمک سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) میسر نمی شد! خلاصه این که حزب الله و جندالله هر دو دارای یک فرهنگ برخورد به معضلات و مشکلات موجود هستند، سوای این که سیاست ها و روش های هر دو طرف ضدانسانی و مرگبار هستند. یکی بمب می گذارد و می کشد، دیگری دستگیر می کند و اعدام می نماید، یکی خواهان حقنه کردن شیعی گری در منطقه ای ست که اغلب مردمش سنی اند، دیگری در مراسم تولد امام شیعیان عملیات انتحاری انجام می دهد و علاوه بر چند پاسدار، مردم عادی را قتل عام می کند، یکی ابتدائی ترین حقوق مردم بلوچ را زیر پا می گذارد، دیگری رک و راست خواهان بیرون کردن زابلی ها از بلوچستان است.

اما مسئله در سیستان و بلوچستان چیست؟ این پهناورترین استان ایران که دارای ظرفیت های فراوان چه از نظر کشاورزی و چه از نظر صنعتی ست همواره، چه در زمان رژیم شاه و چه در جمهوری اسلامی یکی از محروم ترین مناطق کشور نگاه داشته شده است و رکورددار تمام شاخص های عقب ماندگی ست. این عقب ماندگی ربطی به مردم آن ندارد و مسئولیتش بر عهده ی نظام سرمایه داری حاکم بر ایران ست. اگر در زمان شاه نظم اقتصادی سرمایه داری عقب مانده و انگلی ایران همان سرمایه گذاری را که در مناطقی چون استان های مرکزی، فارس و آذربایجان کرد در سیستان و بلوچستان نکرد، در زمان جمهوری اسلامی علاوه بر آن نظم سیاسی اش آغشته به دین شد و ولایت فقیه را بر سر تمام اقلیت های مذهبی دیگر کوبید و به تضادها دامن زد. امروز پس از سی سال و در حالی که در جای جای ایران اعتراضات گسترده ای علیه کلیت این نظم اقتصادی – سیاسی می شود، سیستان و بلوچستان هم نمی توانست از این اعتراضات برکنار بماند.

آمار و ارقام نشان می دهند که بر خلاف کل ایران بیش از نیمی از جمعیت سیستان و بلوچستان در روستاها زندگی می کنند، درصد فقر بر اساس شاخص های موجود در اینجا از همه جا بالاتر است، تعداد بی سوادان و بیکاران به همچنین، از نظر زیرساخت ها این استان از همه جا عقب تر است، وضعیت بهداشتی و خدمات درمانی جزو بدترین هاست. بنابراین مردمی که در چنین منطقه ای زندگی می کنند از روی ناچاری می توانند طعمه ی باندهای گوناگون قاچاق شوند. در این زمینه کافی ست به رسانه های رژیم نظر افکند و دید که هر روز خبری از این نوع منتشر می کنند. برای مثال ایسنا روز ششم تیر از قول جانشین فرمانده مرزبانی سیستان و بلوچستان نوشت که بیش از هزاروپانصد کیلو مواد مخدر در هنگ مرزی میرجاوه کشف شده است. همین خبرگزاری روز بعد از قول فرمانده انتظامی شهرستان سرباز نوشت که بیش از یازده هزار و یازده لیتر سوخت قاچاق کشف شده است. حالا چند روز بعدتر همین خبرگزاری احتمالاً خبر خواهد داد که شش یا هفت نفر به جرم قاچاق مواد مخدر در زاهدان یا جای دیگری در این استان اعدام شدند و این در حالی ست که خود جمهوری اسلامی با سیاست هایش نه فقط در سیستان و بلوچستان که در کل ایران موجب گسترش اعتیاد شده است و امروز هیچ کاری راحت تر از ابتیاع مواد مخدر در گوشه و کنار شهرها نیست.

در چنین شرایطی و در حالی که رژیم جمهوری اسلامی از نظر سیاسی تاب کوچک ترین مخالفت سیاسی را نمی آورد و هر گونه تشکل و تجمع و اعتراضی را فوراً سرکوب می کند و به ویژه نیروهای مترقی و چپ را از هر گونه فعالیتی محروم می کند و به دستگیری، شکنجه و اعدام فعالان سیاسی آن ها می پردازد، نیرویی هم مثل جندالله در سیستان و بلوچستان پیدا می شود که با همان روش های جمهوری اسلامی موفق می شود عده ای از جوانان ناآگاه را جذب کند. جمهوری اسلامی مانند هر رژیم خودکامه و رو به انقراضی مدام در شیپورهایش چنین می دمد که جندالله عامل استکبار جهانی از جمله آمریکا و انگلستان است، البته در مورد بقیه مخالفانش که اکنون اکثریت مردم سراسر ایران را تشکیل می دهند نیز همین ادعا را دارد. کار به جایی رسیده است که این روزها افرادی مثل شیخ کروبی را هم به دریافت پول از خارج کشور متهم می کنند! اما مسئله اساساً این نیست که مثلاً جندالله را آمریکا و انگلستان ساخته اند یا نه، مسئله این است که سیاست های جمهوری اسلامی موجب شده است که چنین نیرویی بتواند در عرصه ی سیاسی لااقل در سیستان و بلوچستان وجود داشته باشد. نیرویی که از قضا از جنس رژیم جمهوری اسلامی ست. جمهوری اسلامی مردم بلوچستان را به عنوان یک ملیت سرکوب می کند و آنان را از ابتدائی ترین حقوق یک ملیت محروم کرده است. جمهوری اسلامی سنی مذهب بودن آنان را دلیلی بر عامل وهابیت شان می داند و خامنه ای رک و راست این موضوع را در پیامش مطرح می کند. جندالله هم در پهنه ی سیستان و بلوچستان به همین شیوه عمل می کند. این جریان روز ۳۱ تیر در اطلاعیه ای چنین نوشت:”جنبش مقاومت ضمن محکوم کردن این جنایات (دستگیری های پس از انفجار انتحاری بیست و چهارم تیر) به رژیم و مزدوران زابلی اش که مستقیماً در جنایت دست دارند هشدار می دهد که اگر یک فرد هم به اتهام همکاری وهمدستی با جنبش اعدام شود رژیم و مزدوران زابلی اش پاسخی شدیدتر از عملیات شهید اعظم (انفجارات انتحاری بیست و چهارم تیر) دریافت خواهند کرد.” جندالله در همین اطلاعیه ادامه می دهد:”زابلی ها غیربومیان متجاوزی هستند که سرزمین بلوچستان را اشغال کرده اند و امروز در حالی که فقط پنج درصد هستند بر نود درصد بلوچستان حکمرانی می کنند، دین مردمان این دیار را مورد استهزاء و اهانت قرار داده اند و مقدسات را زیر پا نهاده اند و به ظلم و جنایت علیه مردمان این دیار پرداخته اند و الان راهی جز خروج از بلوچستان برایشان نمانده است.” جندالله نمی توانست رک و راست تر از این اهداف ارتجاعی اش را مطرح کند. گیریم که این جریان که از تعصب و مطلق گرایی دست کمی از حزب الله ندارد روزی بلوچستان را تحت سیطره ی خود بگیرد، آن گاه همان خواهد کرد که جمهوری اسلامی با مردم بلوچستان به عنوان یک ملیت و اقلیت مذهبی می کند.

رژیم شاه و جمهوری اسلامی به عنوان نمایندگان نظم سرمایه داری وضعیت بلوچستان را به آن جایی رساندند که امروز هست. عملیات تروریستی جندالله و تهدیدهای حزب الله برای کشتار بیش تر نه فقط راه حلی برای این وضع نیست بلکه آن را بیش از پیش وخیم و بغرنج می کند. ظلم و ستم سیاسی، تبعیض علیه ملیت ها، عدم رعایت آزادیِ داشتن یک مذهب یا نداشتنش، توسعه نیافتگی اقتصادی از جانب هر گروهی که در حکومت باشد یا نباشد باید از بیخ و بن برافکنده شود. مردم بلوچستان باید به یک خودمختاری وسیع دست یابند و امورشان را خود در دست بگیرند. مذهب شان نباید دلیلی بر ستمگری علیه آنان باشد. تبعیض ملی باید در آن جا ودیگرمناطقی که مردم آن تحت ستم ملی قراردارند برافتد . تمام ملیت های ساکن ایران باید از حقوق برابر و یکسان برخوردار باشند. چنین امکاناتی نه در چارچوب رژیم جمهوری اسلامی فراهم خواهد آمد و نه با استیلای گروه های ارتجاعی مانند آن همچون جندالله.
http://71.18.179.33/?p=18650

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر