۱۳۸۹ تیر ۱۱, جمعه

پیام سوم مادر فرزاد کمانگر! به همه آزادیخواهان و انسان دوستان جهان



من افتخار می‌کنم که فرزند من برادر و فرزند همه آزادیخواهان جهان شد.

این پیام مرا به سراسر جهان برسانید. می‌خواهم این پیام به گوش نه فقط مردمی که در کشور محل سکونت تو هستند، بلکه به هر جا و مکانی که انسانها در آنجا زندگی می‌کنند رسانده شود. می‌خواهم این پیام مرا به زبانهای مختلف به گوش مردم دنیا برسانید تا به زبان خودشان پیام مرا بخوانند. اگر اجازه داشته باشم از طرف همه این عزیزان (خواهران و مادران داغدار) و همه کسانی که جگر گوشه‌هایشان در این سی سال کشته شده، باید بگویم که ما مادران داغدار نیستیم بلکه ما، مادران افتخاریم.

از هر مادری که عزیزش را کشته‌اند بپرسید، پسرت یا دخترت را چرا کشتند؟ یا چرا جگرگوشه ات در زندان است؟ پاسخش این است: فرزند من بیگناه است. فرزند من بیگناه بود. تنها گناه او دفاع از انسان بوده است. اما امروزه در جایی که ما زندگی می کنیم دفاع از انسان جرم محسوب می‌شود. عزیزان از این پس شماها باید خیلی کارها را برای من بکنید. عزیزم تو باید بیشتر از همه فعالیت بکنید. بدان که فرزاد نمرده است. من نمی توانم و امکان این را ندارم تلفن را بردارم و به همه مادرانی که در دنیا مثل من هستند بگویم که عزیزان ما همه با هم یکی هستیم، فرزندان ما همه برای یک هدف کشته شدند. برای یک چیز زندانی شدند و برای یک چیز در زندان هستند، برای آزادی، فقط برای آزادی انسان. تا به همه آن عزیزان بگویم فرزندان شما برای دفاع از ما همچنان که فرزندان ما برای دفاع از شما این راه را انتخاب کردند. پس ما همه با هم یکی هستیم.

ما اسم همدیگر را نمی‌دانیم اما درد همدیگر را خوب می‌دانیم.

من بارها گفته‌ام و تا زنده هستم هم می‌گویم قلباً نمی‌خواهم که مادران دشمنانم هم داغدار شوند). ولی نمی دانم چرا می‌گویم دشمن چون ما همه انسانیم ) چون فرزندانشان هر چه که باشند برایشان عزیزند. نمی‌خواهم داغ مرگ آنها را ببینند، چون من خودم یک مادرم و این درد را می‌کشم، برای آن مادران هم عمیقاٌ متأسفم.

من اینجا می‌خواهم موضوع مهمی را یادآور شوم. فرزاد فقط بخاطر کردستان کشته نشد. فقط بخاطر ایران کشته نشد بخاطر انسان فقیری کشته شد که در هر گوشه دنیا محتاج نان است، که ایران هم گوشه‌ای از این دنیا است.

پیام مرا به همه تلویزیونها، به همه رادیوها، به همه روزنامه‌ها، به همه گروه‌ها و سازمانها، به سازمانهای حقوق بشر به همه زنان و مردان آزادیخواه و انسان دوست دنیا برسانید و بگوئید که من از همه تمنا دارم عزیزان زیادی در زندانها هستند و منتظر کمکهای شما عزیزانند به هر شیوه ممکن برای آزادی این عزیزان کمک کنید، باور کنید که اذیت و آزار و کشتار هیچ دردی را دوا نمی‌کند دیگربس کنید. فقط آزادی و صلح است که انسانها را بهم نزدیک می‌کند.

محمدامین کمانگر ۲۹ خرداد ۱۳۸۹

۱۳۸۹ تیر ۱۰, پنجشنبه

تشدید سرکوب فعالان و تشکل‌های کارگری ، بیانگر وحشت رژیم ازمبارزه متشکل کارگران است



موج جدیدی از احضار و بازداشت و تشدید فشار بر کارگران پیشرو، فعالان و تشکل‌های کارگری آغاز شده است. طی چند هفتۀ اخیر، چندین نفر از فعالان کارگری، احضار، بازداشت، تعلیق و یا از کار اخراج شده‌اند. سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس‌رانی تهران و حومه، سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه، اتحادیه آزاد کارگران ایران، کانون مدافعان حقوق کارگر، کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل‌های کارگری، کمیته پی‌گیری، کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری، سندیکای کارگران فلزکار و مکانیک، انجمن صنفی کارگران برق و فلز کرمانشاه و برخی دیگر از تشکل‌های فعالان کارگری، از جمله تشکل‌هائی بوده‌اند، که بطور پیوسته مورد پیگرد و یورش نیروهای امنیتی رژیم قرار داشته‌اند و در یورش‌های متعدد این نیروها، ده‌ها تن از اعضاء و فعالان این تشکل‌ها احضار و بازداشت شده و به زندان افتاده‌اند و یا مشمول تعلیق و اخراج از کار شده‌اند.

توأم با تشدید تضادها و تعمیق بحران‌های سیاسی و حکومتی، دستگاه‌های اطلاعاتی و سرکوب رژیم، بر اقدامات ایذائی و سرکوبگرانه خود علیه کارگران پیشرو، به ویژه آن دسته از کارگران آگاه و فعّالی که به فعالیت‌های آگاه گرانه در میان سایر کارگران مشغولند، افزوده‌اند. کارگرانی که خود را در یک تشکل کارگری متشکل ساخته‌اند و دست‌اندرکار متشکل ساختن رفقای کارگر خود هستند و یا در هر حال به نوعی به تلاش و فعالیت متشکل روی آورده‌اند، هدف مستقیم و بلافصل دستگاه امنیتی و سرکوب رژیم قرار گرفته‌اند. بسیاری از فعالان سندیکای کارگران شرکت واحد و همچنین دیگر فعالان کارگری که اخیراً مورد یورش قرار گرفته‌اند، در همین زمره‌اند. این دسته از فعالان کارگری، پیش از این نیز در جریان فعالیت‌های مبارزاتی خود، به جرم دفاع از حقوق کارگران و به جرم تلاش برای متشکل ساختن کارگران، بارها احضار، محاکمه و بازداشت شده‌اند. برخی از آنان مدت‌ها در حبس بوده‌اند و با پرداخت جریمه‌های نقدی و یا با سپردن وثیقه موقتاً آزاد شده‌اند. برخی دیگر به زندان محکوم شده‌اند. اما دستگاه سرکوب و امنیتی رژیم، هیچگاه از پیگرد و تعقیب ، تشدید و تداوم فشار علیه این دسته از کارگران دست برنداشته است. برعکس آنان، بطور دائم، در زندان و در بیرون از زندان،کارگران پیشرو را موردتهدید قرارداده، به پرونده سازی، دسیسه و توطئه علیه این فعالان و تشکل‌های کارگری مشغول بوده‌اند. تمام تلاش رژیم و دستگاه سرکوب آن، این بوده است که با احضار و بازداشت‌های مداوم، با ارعاب و تهدید وبازخواست ها و بازجوئی‌های فرسایشی و گاه نیز با تطمیع، این کارگران را از فعالیت مبارزاتی و از تلاش برای متشکل ساختن کارگران، در یک کلام از مبارزه در راه احقاق حقوق و رهائی کارگران باز دارند و منصرف سازند.

دستگاه‌های سرکوب رژیم، به منظور تحقق اهداف شوم طبقه حاکم در خاموش ساختن کارگران و تمکین کامل به وضعیت موجود و شرایط برده واری که بر آنان تحمیل کرده‌اند، و برای دست شستن کارگران از مقاومت و مبارزه برای تغییر این شرایط، علاوه بر تشدید سرکوب و شکنجه و اذیت و آزار فعالان کارگری از طریق حبس و شکنجه و اخراج و تعلیق و قطع حقوق کارگران، سعی می‌کنند با یورش مستقیم به خانوده کارگران و ایجاد مزاحمت‌های مداوم برای آن‌ها ، با سرکوب و اهانت و تهدیدات مستمر و فزایندۀ اعضای خانواده این دسته از کارگران، فعالان کارگری را به تسلیم بکشانند و به اهداف شوم خود جامه عمل بپوشانند. نمونه‌های متعددی در مورد تشدید فشار بر خانوادۀ فعالان کارگری منجمله اعضای هیأت مدیره سندیکای کارگران هفت تپه را قبلاً شاهد بوده‌ایم. نمونه جدیدتر آن یورش دستگاه سرکوب به اعضای خانواده کارگران عضو سندیکای شرکت واحد، ایجاد مزاحمت، تهدیدهای مکرر و حتا بازداشت و شکنجه آن‌هاست. ربودن رؤیا صمدی، همسر فرزند اسالو در روز روشن از ایستگاه مترو، ضرب و شتم و شکنجه و تهدید وی به سکوت و تعهد گرفتن از او برای تشویق منصور اسالو رئیس هیات مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد، به کنار گذاشتن فعالیت‌های سندیکائی و خروج از کشور، همچنین یورش وحشیانه به منزل مادر سعید ترابیان عضو فعال هیات مدیرۀ سندیکای شرکت واحد و مسئول روابط عمومی این سندیکا و ضرب و شتم این مادر، دو نمونه‌ای است که اخیراً اتفاق افتاده و برملا شده است. بدون شک یورش مزدوران و شکنجه‌گران رژیم به خانوادۀ فعالان کارگری، که همه جا با تهدیدات، هشدارها و توصیه‌های مأمورین شکنجه‌گر به اعضای خانوادۀ فعالان کارگری برای تشویق این فعالان به دست برداشتن از فعالیت‌های کارگری و کار آگاه گرانه در میان کارگران همراه بوده است، بسیار بیشتر از این‌هاست و فقط به این دو نمونه خلاصه نمی‌شود.

تمام تلاش رژیم و دستگاههای اطلاعاتی و سرکوب آن، این بوده است و این است که معدود تشکل‌های کارگری موجود و مجموعۀ تشکل‌ها و گروهایی را که در رابطه با مسائل کارگری فعالیت می‌کنند، از هم بپاشانند. کارگران فعال و آگاه را بترسانند و آن‌ها را مرعوب و خاموش سازند و کاری کنند که سایر کارگران نیز جرأت نکنند قدم در راه این فعالان و در راه ایجاد تشکل‌های طبقاتی خود بگذارند. جمهوری اسلامی بر این خیال است که با تشدید سرکوب و گسترش بازداشت کارگران، هم می‌تواند کارگران را صد در صد به تمکین وادارد تا کارگران به آنچه که اکنون بر آنها می‌گذرد رضایت دهند و هم می‌تواند با این یورش‌ها، زمینه‌های شکل‌گیری اعتراضات کارگری و ملزومات اعتصابات متشکل و سازمان یافته را کور کند و از دست کارگران بگیرد.

در اینکه رژیم جمهوری اسلامی، یک رژیم عمیقا ارتجاعی و سرکوبگر است و در تمام طول سه دهه حاکمیت خود، اساساً به زور سرنیزه و سرکوب توانسته است ادامه حیات دهد، هیچ تردیدی وجود ندارد. سرکوب و بازداشت و حبس کارگران هم در حیات این رژیم، مطلقاً نکته تازه‌ای نیست. اما موضوع این است که رژیم جمهوری اسلامی اکنون با آنچنان بحران‌های حاد و عمیقی دست به گریبان است که در تمام طول حیات آن سابقه نداشته است. همین موضوع، تشدید و گسترش سرکوب به طور کلی و سرکوب فعالان و تشکل‌های کارگری به طور خاص را، بیش از گذشته به یک ضرورت حیاتی برای آن تبدیل نموده است.

وضعیت اقتصادی و مالی رژیم در حال حاضر بسیار وخیم و بحرانی‌ست. جمهوری اسلامی در لحظه حاضر، هم از لحاظ شرایط و مناسبات بین‌المللی و هم به لحاظ شرایط داخلی، در یکی از بدترین و نامناسب‌ترین مقاطع حیات خویش به سر می‌برد. بحران سیاسی و تضادهای اجتماعی و نیز اختلافات درونی رژیم هیچگاه تا بدین حد عمیق و شدید نبوده‌اند. رژیم جمهوری اسلامی به راستی دیگر نمی‌تواند به شیوۀ گذشته بر مردم حکومت کند.

از طرف دیگر وضعیت اقتصادی و معشیتی توده‌های مردم و قبل از همه کارگران ایران روز به روز وخیم‌تر شده است. تعطیلی و توقف کارخانه‌ها و اخراج‌های وسیع کارگران همچنان ادامه دارد. میلیون‌ها نفر بیکارند. آخرین آمار و اطلاعات انتشار یافته از سوی منابع حکومتی، حاکی از آن است که سالانه یک میلیون نفر بر صف میلیونی بیکاران اضافه می‌شود. اکثریت کارخانه‌های دایر نیز زیر ظرفیت‌های خود کار می‌کنند. دستمزدهای ناچیز کارگران، به هیچوجه کفاف مخارج زندگی را نمی‌دهد.همین دستمزدهای ناچیز که به زیر یک چهارم و یک پنجم خط فقر سقوط کرده‌اند نیز، ماه‌ها پرداخت نمی‌شود. کارفرمایان میلیون‌ها تومان بابت مطالبات عقب افتاده، به کارگران بدهکارند اما کماکان از پرداخت به موقع دستمزدها و مطالبات معوقه کارگران سر بازمی‌زنند و کارگران را در تحت فشار و گرسنگی دائمی قرار داده‌اند. در صدها کارخانه وضعیت ده‌ها هزار کارگر به این‌گونه است. یک نمونه آن وضعیت ۷۰۰ کارگر کارخانه صنایع مخابراتی راه دور است. کارگران این کارخانه، در اعتراض به عدم پرداخت مطالبات خود بارها دست به اعتصاب زده‌اند، در اعتصابات اخیر کارگران، تنها مبلغ ۳۰۰ هزار تومان از طلب ۷ میلیون تومانی هر کارگر به عنوان علی الحساب پرداخت شد.

از سوی دیگر قیمت کالاها در حال افزایش است. این موضوع نیز بر هیچیک از جناح‌های حکومتی پوشیده نیست که با اجرای قانون هدفمند سازی یارانه‌ها، بهای کالاها و خدمات مورد نیاز کارگران و عموم توده‌های مردم به سرعت افزایش خواهد یافت. نرخ تورم و فشارهای اقتصادی و معشیتی مضاعف ناشی از اجرای این قانون که تاریخ اجرای رسمی آن اول مهر ماه اعلام شده است، از آستانه تحمل کارگران بسی فراتر خواهد رفت.

مجموعۀ این شرایط هیچگونه چشم‌انداز آرام بخشی در برابر رژیم قرار نمی‌دهد. بالعکس بر متن چنین شرایطی، امکان برآمدها و قیام‌های توده‌ای و گُر گرفتن شورش‌های کارگری به شدت افزایش می‌یابد و جنگ و مبارزه برای نمردن از گرسنگی، جنگ و مبارزه علنی برای به چنگ آوردن قوت لایموت را به مساله بالفعل میلیون‌ها تهی‌دست و کارگر عاصی و گرسنه تبدیل می‌کند. بیهوده نیست که جناح‌های حکومتی علیرغم توافق روی کلیات طرح آزاد سازی قیمت‌ها، اما در اجرا، با احتیاط عمل می‌کنند. آنان در واقع از عواقب اجرای این طرح و عکس‌العمل توده‌های مردم، به ویژه از واکنش زیر و رو کننده کارگران و تهدیدستان واهمه دارند. همین ترس مرگ‌بار از واکنش کارگران است که رژیم را به سرکوب خشن کارگران، فعالان و تشکل‌های کارگری و به علاج واقعه پیش از وقوع کشانده است.

این موضوع، زمانی برجسته‌تر می‌شود و برای مرتجعین حاکم نیز به یک امر حیاتی تبدیل می‌گردد، که بدانیم آنها نیز به نقش و جایگاه طبقه کارگر در تحولات سیاسی آینده و دگرگونی‌های اجتماعی وقوف یافته‌اند. تجربه انقلاب ۵۷ و اعتصابات کارگری در آن سال‌ها به همگان، از جمله به مرتجعین حاکم نیز آموخته است که اگر طبقه کارگر وارد صحنه شود، کار رژیم جمهوری اسلامی تمام است. نقش ممتاز و بی همتای کارگران و رسالت طبقه کارگر در تحولات سیاسی آینده، نقش مهمی که اعتراضات و گسترش اعتصابات کارگری در فرارفتن جنبش از وضعیت کنونی، به یک مرحلۀ عالی‌تر، به یک اعتصاب عمومی سیاسی و قیام مسلحانه می‌تواند ایفا کند، هم بر طبقۀ حاکم روشن است و هم بر اقشار توده‌های مردمی که بیش از یک سال است به مبارزه علنی و مستقیم روی آورده و چنگ در چنگ ارتجاع حاکم افکنده‌اند. مسیری که جنبش اعتراضی توده‌ای در یک سال اخیر طی کرده است و وضعیت کنونی آن به نحوی‌ست که رژیم اکنون بر این تصور است که جنبش اعتراضی توده‌ای را سرکوب نموده و اقشار مختلف مردمی که دست به اعتراضات و تظاهرات خیابانی زدند را منکوب و خاموش ساخته است و اکنون، پیش از آنکه کارگران در ابعاد وسیع و توده‌ای وارد میدان شوند و هستی‌اش را به خطر اندازند، باید با تمام نیرو جلوی آنها و جلوی چنین رویدادی را بگیرد و هر اقدام و تحرکی را که در شکل دادن به چنین رویدادی مؤثر است، سرکوب نماید.

رژیم جمهوری اسلامی از جانب کارگرانِِ پراکنده و از جانب اعتراضات و اعتصابات پراکنده، چندان خطری احساس نمی کند . اما همین رژیمی که ازکارگران پراکنده واعتصابات پراکنده واهمه ندارد، مثل سگ و به طرز مرگ باری از کارگران متشکل و از اعتصابات متشکل می‌ترسد و با تمام قوه قهریه خود تلاش می‌کند جلوی متشکل شدن کارگران و اعتصابات و اعتراضات متشکل کارگران را بگیرد. طبقه حاکم و رژیم سیاسی پاسدار منافع آن‌هم می‌دانند که طبقه کارگر سلاحی جز تشکیلات ندارد. از همین روست که تمام قدرت سرکوب خود را بکار می‌بندند تا نگذارند طبقه کارگر خود را به این سلاح مجهز کند! تمامی اقدامات سرکوبگرانه و یورش‌های وحشیانه نیروهای امنیتی و اطلاعاتی علیه کارگران، فعالان کارگری و اعضای خانواده آن‌ها، چه در رابطه با اعضای هیات مدیره سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه، چه در رابطه با فعالان سندیکای کارگران شرکت واحد و چه در رابطه با سایر تشکل‌ها و فعالان کارگری، که دست‌اندرکار آگاهی دادن و متشکل ساختن کارگران هستند، در همین موضوع محوری نهفته است.

رژیم جمهوری اسلامی با بحران‌های متعدد لاینحلی دست به گریبان است. تضادهای اجتماعی، به مرحله بسیار حادی رسیده‌اند. اختلافات درونی رژیم نیز به نحو کم سابقه‌ای شدت یافته است. جریان مسلط حاکم هیچ راه حلی برای برون رفت از وضعیت بحرانی ندارد و برای ادامۀ سلطه خود، جز تشدید و گسترش سرکوب، هیچ ابزار و راه حل دیگری ندارد . ازاینروست که ارتجاع حاکم یک دورۀ سرکوب خشن‌تر و گسترده‌تری را تدارک دیده و دست‌اندرکار فراهم سازی زمینه‌های آن است و بدین منظور، از شگردها و تاکتیک‌های مرسوم و شناخته شده همۀ سرکوبگران و دیکتاتوری های لجام گسیخته نیز استفاده می‌کند. نیروهای امنیتی و “سربازان گمنان امام زمان” پشت سرهم “تیم‌های تروریستی و بمب‌گذار” را شناسایی می‌کنند که قصد ایجاد انفجار و وحشت در میان مردم داشته‌اند! از خوابگاه‌های دانشجوئی کوکتل مولوتف و چیزهای دیگری که خودشان می‌خواهند کشف می‌کنند! تا با توسل به این حربه‌های زنگ زده تشدید و گسترش سرکوب در جامعه را توجیه کنند.

یورش به فعالان و تشکل‌های کارگری نیز اگر چه جدا از گسترش سرکوب در کل جامعه نیست، بخشی از آن و مقدمۀ آن است، اما رژیم ضد کارگری جمهوری اسلامی و تمام نهادهای سرکوب و اطلاعاتی آن، نسبت به تشکل‌های کارگری و فعالان و فعالیت‌های کارگری حساسیت ویژه‌ای دارند. آنان از تشکل یابی و مبارزه متشکل کارگران وحشت دارند. از اینروست که دور جدید تشدید و گسترش سرکوب را با بگیر و ببند فعالان کارگری به قصد قلع و قمع تشکل‌های موجود کارگری آغاز کرده‌اند. چرا که آنان می‌دانند که اگر کارگران متشکل شوند، اگر تشکل‌های طبقاتی خود را برپا کنند، اگر اعتصابات وسیع و سراسری و اعتصاب عمومی سیاسی را سازمان دهند، دیگر نه از توپ و تانک و زندان های مخوف رژیم کاری ساخته است، نه از نیروهای اطلاعاتی – امنیتی، بسیجی و لباس شخصی! مرتجعین حاکم این را خوب می‌دانند که از اعتصاب عمومی سیاسی سراسری تا قیام مسلحانه و برچیده شدن بساط آن‌ها، راهی نیست.
http://96.0.88.12/?p=17304

۱۳۸۹ تیر ۵, شنبه

یورش حزب‌الله و مرعوب شدن مجلس



جدال سختی که در این هفته بر سر تصرف دانشگاه آزاد، میان گروه‌های رقیب و ارگان‌های دستگاه دولتی درگرفت، بازتاب اهمیت اقتصادی و سیاسی مسئله‌ای ظاهراً نه چندان مهم، در تأثیرگذاری بر توازن قوای گروه‌های درگیر بود. شوخی نیست. نزاعی جدی‌ست بر سر تصاحب ۲۵۰ هزار میلیارد تومان، ۲۵۰ میلیارد دلار و قدرت سیاسی که از آن برمی‌خیزد.

دانشگاه آزاد که از طریق چپاول توده‌های مردم ایران، با شهریه‌های سنگین و کمرشکن و کمک‌های دولتی به یک امپراتوری مالی در دست دارد و دسته طرفداران رفسنجانی تبدیل شده بود، مستقیم و غیر مستقیم، در تحولات سیاسی، تأثیرگذاری بر صف‌بندی‌ها و تناسب قوای جناح‌های رقیب درون جمهوری اسلامی و حتا برگزیده شدن و انتصاب مقامات دولتی و ارگان‌های آن نقش داشت. به اتکای قدرت رفسنجانی، هیچ نهاد و ارگان دولتی نیز جرأت دخالت در آن را نداشت. هر گونه فعالیت سیاسی دانشجویان نیز در این دانشگاه ممنوع بود، اجازه تشکیل تشکل دانشجویی مطلقاً داده نشد. حتا تشکل دولتی تحکیم وحدت، وابسته به جناح موسوم به اصلاح‌طلب رژیم هم نتوانست در این دانشگاه اجازه فعالیت بگیرد.

دار و دسته طرفداران احمدی‌نژاد که از قدرت و تأثیرگذاری سران دانشگاه آزاد باخبر بودند، از همان آغاز به قدرت رسیدن احمدی‌نژاد، برای در هم شکستن قدرت رفسنجانی تلاش کردند این دانشگاه را از تصرف وی خارج کنند و به تصرف خود درآورند. اما تا دور دوم ریاست جمهوری احمدی‌نژاد نتوانستند به این هدف خود دست یابند. وقتی که قدرت رفسنجانی به ویژه در جریان تحولات یک سال اخیر تحلیل رفت، موقعیت، برای گرفتن این دانشگاه از دست رفسنجانی و طرفداران وی آغاز گردید. “شورای عالی انقلاب فرهنگی” رژیم تصمیم گرفت که با تغییر اساسنامه این دانشگاه، کار را یک‌سره کند. رفسنجانی و طرفداران وی، برای خنثا کردن اقدامات احمدی‌نژاد و جلوگیری از افتادن ثروت کلان این دانشگاه به دست وی، تصمیم گرفتند آن را وقف اعلام کنند، تا بدین طریق در دست خود نگاه دارند. اما دیگر، پشتوانه سیاسی قدرتمندی برای اجرای اقدام خود نداشتند. احمدی‌نژاد در رأس شورای انقلاب فرهنگی، اساسنامه این دانشگاه را تغییر داد و هیئت امنای جدیدی برای آن برگزید. رئیس این دانشگاه را که جاسبی بود، عملاً برکنار نمود، چرا که قرار بود در روزهای آتی، رئیس جدیدی به جای وی گمارده شود. راهی که در مقابل رفسنجانی و گروه طرفدار وی باقی مانده بود، متوقف ساختن تصمیم شورای انقلاب فرهنگی از طریق قوای مقننه و قضاییه بود.

روز شنبه این هفته ظاهراً با شکایت دانشگاه آزاد، یک قاضی در تهران حکم توقف اجرای مصوبه‌ی شورای انقلاب فرهنگی را صادر کرد. روز یکشنبه نیز مجلس، کلیات طرح یک فوریتی “حمایت از تأسیس و تقویت مؤسسات و مراکز آموزش عالی غیر دولتی” را با ۱۳۴ رأی تصویب کرد و بلافاصله بررسی جزئیات این طرح را آغاز نمود. آن‌چه که در این جا حائز اهمیت بود و در اساس به خاطر آن، این طرح مورد تصویب قرار گرفت، لغو مصوبه‌ی شورای فرهنگی رژیم و خواست احمدی‌نژاد بود. بر اساس ماده‌ی واحده‌ی این طرح، اساسنامه این دانشگاه‌ها به پیشنهاد هیئت مؤسس صورت می‌گیرد و نه شورای فرهنگی. بر اساس یک تبصره‌ی این ماده، اساسنامه اولیه دانشگاه آزاد، معتبر اعلام شد و هر گونه تغییر در آن با پیشنهاد هیئت مؤسس خواهد بود. مصوبه مجلس اعلام می‌کرد که وقف اموال این دانشگاه نیز معتبر خواهد بود.

در جریان تصویب این طرح، اعتراض گروه طرفداران احمدی‌نژاد که می‌گفتند به دستور ولی فقیه، مجلس حق ورود به مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی را ندارد، به جایی نرسید. رئیس مجلس برای خواباندن سر و صدای آن‌ها، پیرامون اخطار قانون اساسی، آن را به رأی گذاشت که رد شد و کسی به امر ولی فقیه هم وقعی نگذاشت. با این مصوبه، همه چیز در هم ریخت. طرفداران اصول‌گرای خامنه‌ای حکم او را زیر پا نهاده و به جبهه طرفداران رفسنجانی پیوسته بودند. نزاع احمدی‌نژاد و رفسنجانی، به نفع رفسنجانی تمام شده بود. اکنون وقت آن فرا رسیده بود که “امت حزب‌الله” وارد صحنه شود و حساب نافرمانی مجلس را کف دستش بگذارد. بسیج گروه‌های حزب‌الله برای یورش به مجلس و تهدید آن به تعطیل و به توپ بستن آغاز گردید.

بسیجیان دانشگاه‌ها با صدور بیانیه‌ای با امضای انجمن‌های اسلامی ۸ دانشگاه، نامه سرگشاده‌ای انتشار دادند و به برادران لاریجانی در رأس قوای مقننه و قضایی اخطار دادند، هر چه سریع‌تر، این تصمیم را لغو کنید. آن‌ها خطاب به لاریجانی در رأس مجلس نوشتند: بزرگ‌ترین اختلاس مالی تاریخ جهان در مجلس صورت گرفت و این یک کلاهبرداری سیاسی و اقتصادی کثیف است. هنوز ننگ نمایندگان ۱۰۰ میلیونی از پرونده شما و همکاران‌تان پاک نشده که چنین بی‌آبرویی به بار آورده‌اید. قضیه دانشگاه آزاد و وقف غیر قانونی آن، از آقای رفسنجانی آب می‌خورد و شما و بسیاری از نمایندگان به جهت گرایش سیاسی‌تان به آقای رفسنجانی لبیک گفتید. تا دیر نشده، رأی خودتان را در مورد قانونی جلوه دادن بزرگ‌ترین سرقت تاریخ پس بگیرید.” در این نامه، به رئیس قوه قضایی نیز اولتیماتوم داده شده بود که رأی دادگاه را باطل اعلام کند.

روز سه‌شنبه، چماقداران حزب‌للهی در حالی که شعار می‌دادند: “مجلس بی ولایی تعطیل باید گردد”، “مافیا و مجلس پیوندتان مبارک”، “مجلس لاریجانی تو مشت رفسنجانی”، “وای بر این مجلس جاسبی‌گرا”، “مرگ بر منافق”، “علی لاریجانی استعفا، استعفا”، “نماینده خائن شرمت باد” در مقابل مجلس جمع شدند و تهدید کردند تا فردا باید مصوبه‌ی روز یکشنبه لغو گردد. آن‌ها همچنین خواستار تصویب طرحی شدند که دیگر به مجلس اجازه ندهد، پایش را از گلیم خود فراتر نهد. آخوندی که خود را نماینده‌ی بسیج طلاب معرفی می‌کرد، آن‌چه را که این روزها در این جا و آن جا در مورد تعطیل مجلس زمزمه می‌شود، با صدای بلند به عنوان اخطار، اعلام نمود و گفت: “اگر بدانیم این مجلس یا هر مجلس دیگر، این نمایندگان یا هر نماینده دیگری، گوشه چشمی به آقا سیدعلی داشته باشد، مثل محمدعلی قاجار، این مجلس را به توپ می‌بندیم. اگر برادران لاریجانی سفره خود را از این بی‌بصیرتان، مفسدین و فتنه‌گران جدا نکنند، خیال‌شان راحت باشد که این فرزندان روح‌الله لحظه‌ای برایشان آرامش نخواهند گذاشت.”

ترس و وحشت، مجلس و قوه قضایی را فرا گرفت. دادستان کل کشور همان روز به رئیس قوه قضایی نامه نوشت و از وی خواست حکم دادگاه را خلاف شرع اعلام نماید و لغو کند. رئیس قوه قضاییه نیز در یک موضع‌گیری اعلام نمود، اصلاً قوه قضاییه حق ورود به دایره وظایف شورای عالی انقلاب فرهنگی را ندارد. اصلاً حکمی به نفع دانشگاه آزاد صادر نشده، بلکه دستور توقف موقت اجرای اساسنامه جدید صادر شده که آن هم اشکال دارد. بنابراین قوه قضاییه تکلیف خود را روشن کرد و بی سر و صدا عقب نشست. اما در مجلس تنش ادامه داشت. طرفداران احمدی‌نژاد که اکنون با حضور حزب‌الله، به هدف خود رسیده بودند، در نقش جدیدی به عنوان واسطه‌ی مجلس و “امت حزب‌الله” از چماقداران خواستند که تا فردا مهلت دهند تا نمایندگان اشتباه خود را جبران کنند. اینان برای تحقیر رقبای خود به حزب‌الله گفتند که عده‌ای از نمایندگان گول خورده بودند و حالا فهمیده‌اند که کلاه سرشان گذاشته‌اند. بنابراین بروید و مطمئن باشید تا فردا این مصوبه لغو خواهد شد.

روز چهارشنبه، گاه، تشنج، درگیری فیزیکی و فحاشی نمایندگان به یکدیگر و گاه سکوت طولانی در مجلس حاکم بود. گروهی از نمایندگان که سخنگوی آن‌ها مطهری بود، گرچه همانند بقیه، موافق لغو مصوبه‌ی یکشنبه بودند، اما گویا که هنوز بر این پندارند، مجلس ارتجاع اسلامی آبرویی دارد و می‌گفتند نباید آبروی مجلس را ببریم و با لغو مصوبه‌ی پیشین بگوییم غلط کردیم، بلکه باید صبر کنیم که شورای نگهبان آن را لغو کند. اما طرفداران احمدی‌نژاد برای ادب کردند رقبای خود، اصرار داشتند که مجلس بگوید غلط کردم. پس از تشنجاتی که در پی این مسایل پیش آمد، حسینیان، از سران باند احمدی‌نژاد، تریبون را در اختیار گرفت و از نمایندگان خواست با تصویب طرح یک فوریتی معتبر بودن مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی در خصوص دانشگاه آزاد اسلامی غفلت خود را در بی توجهی به “نص صریح مقام معظم رهبری” جبران کنند و با رأی بالایی که به فوریت این طرح داده خواهد شد، شبهات را از بین ببرند و ولایی بودن خود را نشان دهند. وی گفت: تصمیم قوه قضایی الگوی مناسبی برای جبران اشتباهات است. سرانجام، این طرح پس از دفاع نایب رئیس مجلس از آن، به رأی‌گیری گذاشته شد و به تصویب رسید. البته با ۱۱۶ رأی موافق. با اتفاقاتی که در این چند روز در پی مصوبه‌ی روز یکشنبه رخ داد، نمایندگان مجلس ارتجاع اسلامی حقیقتاً ترسیده‌اند و شدیداً نگران هستند. رئیس مجلس، اکنون دیگر آشکارا از انحلال مجلس نگران است. او در سخنرانی روز چهارشنبه گفت: مجلس را متهم به کیف انگلیسی کردند. ملجس را به تعطیلی تهدید کردند. آیا درست است که تابلوی کیف انگلیسی را هم برای توهین به مجلس بیاورند. لاریجانی با نگرانی گفت هیچ کس حق انحلال مجلس را ندارد. انحلال مجلس کلید دیکتاتوری‌ست.

گویا که در این کشور تاکنون دمکراسی بوده است که برچیده شدن یک نهاد رسوا و دست چین شده از مرتجعین اسلام‌گرا، به معنای دیکتاتوری است. البته برای باندهای درونی هیئت حاکمه می‌تواند به معنای دیکتاتوری باشد، اما برای توده‌های مردم ایران، ۳۱ سال است که دیکتاتوری در عریان‌ترین و افسار گسیخته‌ترین شکل آن بر ایران حاکم است. نزاع قوه مقننه، اجرایی و قضایی جمهوری اسلامی نه نزاع بر سر منافع توده مردم ایران، بلکه نزاع بر سر منافع اقتصادی و سیاسی باندهای وابسته به طبقه حاکم است. ماجرای دانشگاه آزاد هم به وضوح نشان می‌دهد که دعوا بر سر تصاحب ۲۵۰ هزار میلیارد تومان ثروت این دانشگاه و نقشی‌ست که این قدرت مالی در مسایل سیاسی دارد. در جریان این منازعه که در این هفته به اوج خود رسید، فقط باند طرفدار رفسنجانی نبود که نزاع را به باند احمدی‌نژاد باخت، بلکه دستگاه اجرایی جمهوری اسلامی، قوای مقننه و قضایی رژیم را نیز با زور و تهدید به تبعیت از خود واداشت. بار دیگر، نشان داده شد که در جمهوری اسلامی، مجلس و دستگاه قضایی، جز عروسک‌های پوشالی فاقد قدرت چیزی نیستند. اصول‌گرایان هم با کم‌ترین مخالفت، سرکوب می‌شوند و مثل یک دستمال بی مصرف به دور انداخته می‌شوند.

آیا هنوز هم می‌توان کسانی را یافت که خود را طرفدار جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیش‌تر و نه یک کلمه کم‌تر بدانند و یا خواهان جمهوری اسلامی اصلاح شده باشند. آری آن‌هایی که منافع طبقاتی‌شان ایجاب می‌کند. آن‌هایی که خواهان بردگی ابدی مردم ایران هستند. اما مردم ایران با هر رویدادی مصمم‌تر می‌شوند که راه نجات‌شان در نابودی کامل جمهوری اسلامی‌ست.
http://96.0.88.12/?p=17096

۱۳۸۹ خرداد ۲۸, جمعه

مراسم سالگرد مرگ خمینی و صف بندی جناح های درون نظام جمهوری اسلامی



مراسم بیست و یک امین سالگرد مرگ خمینی در روز ۱۴ خرداد بر سر قبرش برگزار گردید. این مراسم در شرایطی برگزار شد که مراسم ۲۲ بهمن سال گذشته به دلیل درگیری های درونی این رژیم بر سر قبر خمینی برگزار نگردید. به رغم اینکه بحران قدرت و بحران فروپاشی جمهوری اسلامی همچنان به قوت خود باقی است، به رغم اینکه تضادهای درونی نظام حاکم بر ایران نه تنها کاهش نیافته است، بلکه عمیق تر هم شده است، اما در ۱۴ خرداد امسال خامنه ای و دولت احمدی نژاد ضمن توافق و هماهنگی با خانواده خمینی که تصمیم به برگزاری مراسم فوق گرفتند.

توافق صورت گرفته با خانواده خمینی جهت برگزاری مراسم بیست و یک امین سالگرد مرگ خمینی، می توانست این توهم را در میان نیروهایی از درون نظام دامن بزند که حداقل اینبار از طرف خامنه ای و احمدی نژاد”، حرمت امام زاده” و “متولی حرم” پاس گذاشته خواهد شد. اما، نه تنها اینگونه نشد، بلکه با ایجاد اغتشاش در سخنرانی حسن خمینی که عملا منجر به حذف سخنرانی او گردید، تضادهای لاینحل درون نظام جمهوری اسلامی در عرصه های وسیع تری سر باز کردند.

به رغم اینکه خامنه ای و دولت احمدی نژاد از یک ماه پیش، با بسیج تمام نیروهای نظامی، پلیسی و امنیتی، جهت تثبیت موقعیت شکننده شان وارد میدان شده بودند اما، با وضع پیش آمده در مراسم ۱۴ خرداد، افراد و حتا گرایش هایی از درون جناح مسلط جمهوری اسلامی نیز در واکنش به اغتشاش ایجاد شده و حذف سخنرانی “نوه امام”، خامنه ای و دولت احمدی نژاد را به باد انتقاد گرفتند. تا جاییکه اینبار خامنه ای از طرف عده ای از روحانیت درون نظام به “قدرت طلبی” متهم شد.

اینبار فقط نیروهای “اصلاح طلب” جمهوری اسلامی و آیت الله هایی نظیر موسوی اردبیلی قاضی القضات و حسن صانعی دادستان کل دوران خمینی نبودند که نسبت به این امر واکنش نشان دادند، بلکه با ورود آیت الله هایی از قبیل مکارم شیرازی، وحید خراسانی و محمدی گیلانی، دایره منتقدین خامنه ای و دولت احمدی نژاد وسعت بیشتری یافت.

واکنش آیت الله محمدی گیلانی، حاکم شرع بلامنازع و آدم کش بی رحم دوران خمینی، دفاع قاطع او از سید حسن خمینی و ورود علنی او به جرگه منتقدین جناح مسلط جمهوری اسلامی، بیانگر این مسئله است که صف بندی های درون نظام و رو در رویی عناصر موثر و شکل دهنده آن با دولت و قدرت فائقه حکومت، ابعاد باز هم وسیع تری به خود گرفته است.

با وضعیت موجود و بحرانی که طی یک سال گذشته تمام تار و پود نظام را فرا گرفته است، مسلما جمهوری اسلامی و به طور اخص جناح مسلط آن به رهبری خامنه ای نمی تواند پایداری و حیات ننگین خود را تداوم دهند.

جمهوری اسلامی برای گذر از بحران کنونی، نه راه پس دارد و نه راه پیش. ادامه روند فعلی، بیش از پیش نظام حاکم بر ایران را از درون ضعیف تر خواهد ساخت، پوسیدگی رژیم را در معرض دید توده های وسیع تری آشکار خواهد نمود، اقتدار درونی نظام را شکننده تر و ناامیدی را در درون نیروهای وفادار و سرکوبگر جمهوری اسلامی گسترش خواهد داد.

مسلما به همان نسبت که جمهوری اسلامی از درون پوسیده تر و اقتدارش در جامعه شکسته می شود، جنبش های اجتماعی و توده های وسیع مردم نیز به قدرت مبارزاتی شان ایمان بیشتری پیدا می کنند. این امر نیروهای تشکیل دهنده صف انقلاب را تقویت و آنان را برای نبرد نهایی و سرنگونی جمهوری اسلامی مصمم تر خواهد ساخت.

از طرف دیگر، مصالحه با “اصلاح طلبان” و تقسیم قدرت با آنان نیز سرنوشت بهتری را برای جمهوری اسلامی رقم نخواهد زد. اگر بر فرض محال بپذیریم که خامنه ای و جناح مسلط جمهوری اسلامی به چنین امری تن در دهند، در شرایط کنونی که بحران سیاسی-اقتصادی سراپای رژیم را فراگرفته و توده های مردم به عرصه های مبارزات علنی و خیابانی روی آورده اند، دیگر زمان عقب نشینی برای هیات حاکمه جمهوری اسلامی بسیار دیر است. در وضعیت کنونی با توجه به بحرانی که جمهوری اسلامی از درون با آن مواجه است، کمترین عقب نشینی، نه تنها خامنه ای را به سرمنزل مقصود نمی رساند، بلکه این امر نیز بیش از پیش زمینه های گسترش جنبش انقلابی توده های مردم ایران، مبارزات طبقه کارگر، جنبش های اجتماعی و جنبش تهیدستان را برای نبرد نهایی با این رژیم ارتجاعی فراهم خواهد ساخت. بنا بر این برای خامنه ای و دولت احمدی نژاد راهی جز ادامه همان سیاست تا کنونی وجود ندارد و نخواهد داشت.

لذا، همان گونه که خامنه ای، دولت احمدی نژاد و جناح مسلط جمهوری اسلامی تا کنون نشان داده اند، آنها فقط به سرکوب و کشتار توده های مردم می اندیشند. خامنه ای و نیروهای پیرامونی اش نه تنها دیگر نمی توانند از مواضع تا کنونی شان عقب نشینی کنند، بلکه راهی جز تشدید همان مواضع سرکوبگرانه تا کنونی خود ندارند. بنابر این همان طور که دیدیم، خامنه ای و احمدی نژاد در سخنرانی های مراسم ۱۴ خرداد با شدت بیشتری بر مواضع گذشته شان پای فشردند. آنها نشان دادند که برای تسویه حساب نهایی با نیروهای منتقد درون نظام از جمله میر حسین موسوی و کروبی در حال برنامه ریزی نهایی هستند.

خامنه ای در سخنرانی مراسم ۱۴ خرداد خود، آشکارتر از هر زمان دیگر بر پیشبرد سیاست سرکوب و کشتار جمهوری اسلامی تاکید کرد.

خامنه ای با اشاره به برخورد قاطع خمینی نسبت به برخی از همراهان اولیه انقلاب[اعدام صادق قطب زاده] که بعضا از نجف با او همراه بودند و نیز با مطرح کردن سوابق “طولانی و درخشان طلحه و زبیر در صدر اسلام” و سپس تغییر موضع آنان که منجر به “برخورد قاطع امیر مومنان با طلحه و زبیر” شد، صریح ترین پیام خود و جناح مسلط رژیم را جهت تسویه حساب نهایی با منتقدین درون نظام از جمله حذف میرحسین موسوی و کروبی اعلام کرد.

خامنه ای بدون اینکه از کسی نام ببرد، با بیان آشکار این موضع، آب پاکی را روی دست عناصر و نیروهایی از درون نظام ریخت که هنوز دل در گرو سیاست وحدت طلبانه “رهبری” بسته بودند. نیروها و عناصری از جمله رفسنجانی که راه برون رفت از بحران کنونی جمهوری اسلامی را دخالت مستقیم “رهبر” برای رسیدن به یک تفاهم و مصالحه میان نیروهای درگیر درون نظام می دانستند.

خامنه ای با تکرار مواضع قبلی خود نه تنها این نیروها را ناامید، بلکه دامنه بحران موجود را یک بار دیگر به سطح جامعه کشانید. احتمالا نیروهای پیرامون خامنه ای و طرفداران احمدی نژاد از جمله روزنامه وطن امروز پیشاپیش از بیان این موضع خامنه ای در مراسم ۱۴ خرداد با خبر بودند که خود زودتر از خامنه ای بر چنین مواضعی پای فشردند.

لذا، پیش از موضع گیری شدید خامنه ای علیه “سران فتنه”، روزنامه وطن امروز که یکی از روزنامه های افراطی حامی احمدی نژاد است، در تاریخ ۹ خرداد علیه رفسنجانی دست به افشاگری زد. این روزنامه، با طرح مجدد ارسال نامه سرگشاده رفسنجانی به خامنه ای تلاش کرد تا رفسنجانی را نیز از حامیان “جریان فتنه” معرفی کند.

اختلافات علنی رفسنجانی و خامنه ای که در ماه های گذشته تقریبا به سایه رفته بود، با این اقدام روزنامه حامی احمدی نژاد مجددا به شکل بسیار حادتری سر باز کرد. دفتر هاشمی رفسنجانی نیز در پاسخ به مقاله روزنامه وطن امروز جوابیه تندی را منتشر کرد. با توجه به تاریخ نگارش این جوابیه که یک هفته بعد از سخنرانی ۱۴ خرداد خامنه ای انتشار یافت و با توجه به مواضع مطرح شده در نامه دفتر هاشمی رفسنجانی، باید گفت جوابیه فوق، پیش از آنکه پاسخ به روزنامه وطن امروز باشد، پاسخ به شخص خامنه ای نیز هست.

جوابیه دفتر هاشمی رفسنجانی، با اشاره به “سکوت مصلحت آمیز” خامنه ای نسبت به این هتاکی ها، این امر را عامل اصلی بی حرمتی های افراد و هتاکی روزنامه هایی از نوع وطن امروز، نسبت به هاشمی رفسنجانی دانسته است.

جوابیه همچنین در واکنش به مسئله تقلب یا عدم تقلب در انتخابات جمهوری اسلامی، مستقیما نقش “رهبر” را به میدان کشیده و می نویسد: چرا در بیان نتایج انتخابات مجلس ششم در سال ۱۳۷۸ نعل وارونه می‌زنید؟ مگر نمی‌دانید با شمارش مجدد تنها ۲۰ درصد صندوق‌های حوزه انتخابیه تهران، که توسط شورای نگهبان انجام می‌گرفت، آیت‌الله هاشمی رفسنجانی از رتبه سی‌ام به نوزدهم رسید؟ مگر نمی‌دانید وقتی آن آبروریزی داشت اساس انتخابات را زیر سؤال می‌برد، رهبر معظم انقلاب دستور توقف بازشماری را صادر فرمودند؟
مواضع تند و افشاگرانه دفتر هاشمی رفسنجانی علیه روزنامه وطن امروز که ترکش های آن خامنه ای را نیز گرفته است، دور تازه ای از تنش ها و صف بندی های درون نظام را بازتاب داده است.

تنش های میان رفسنجانی و خامنه ای در شرایطی مجددا شکل علنی و رسانه ای به خود گرفته اند که، هاشمی رفسنجانی در چند ماه گذشته برای برون رفت از بحران کنونی، مدام بر نقش کلیدی خامنه ای تاکید می کرد و همه را جهت رفتن به سایه “رهبری” دعوت می کرد. اما ایستادن خامنه ای در موضع ثابت همیشگی اش، مسلما آخرین امیدهای رفسنجانی را نیز بر باد داده است. آنچه در مراسم ۱۴ خرداد ۸۹ اتفاق افتاد، دیگر بیانگر “سکوت مصلحت آمیز” “رهبر” نیست، بلکه ایستادن تمام قد خامنه ای در پشت برنامه های احمدی نژاد است. با نامه محمد علی انصاری به حسن خمینی و شرح ماجراهای پشت پرده برگزاری مراسم ۱۴ خرداد، اکنون به عینه آشکار شده است که، اغتشاش ایجاد شده و حذف سخنرانی حسن خمینی در مراسم فوق، از قبل توسط خامنه ای و احمدی نژاد طراحی و برنامه ریزی شده بود.

بحران قدرت و تضاد های درونی جمهوری اسلامی، که ظاهرا جناح های درون نظام را به مقابله با هم کشانده است، دقیقا ریشه در ماهیت ارتجاعی این نظام دارد. کشاکش امروز جناح های درون رژیم که هر کدام از این جناح های درگیر سعی می کنند خود را طرفدار واقعی “خط امام” معرفی کنند، بدون شک در ماهیت وجودی و تفکر سرکوبگرانه همان “امام راحل” نهفته است.

آنچه که طی سه دهه گذشته بر توده های مردم ایران اعمال شده است، دقیقا مبتنی بر دستور العمل ها و سیاست گزاری های نظری و عملی شخص خمینی بوده است. خامنه ای و جناح مسلط جمهوری اسلامی تنها با تکرار درصدی از جنایات دوران خمینی هم اکنون با شعار مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنه ای مواجه شده اند. تا اینجا مسئله جایگاه کنونی خامنه ای و جناح مسلط جمهوری اسلامی برای توده های مردم ایران روشن شده است.

اما “اصلاح طلبان” در کجا ایستاده اند؟ بیان حتا گوشه ای از افکار ارتجاعی و عملکرد جنایتکارانه خمینی، آنچنان وحشت انگیز است که اگر در میان نسل جوان کنونی ایران تمام زوایای آن عیان گردد، یقینا “اصلاح طلبان” اولین گروهی خواهند بود که از طرف توده های سرکوب شده ایران به محاکمه کشیده خواهند شد. نه صرفا به دلیل همدست بودن با خمینی و یا شرکت داشتن در کشتارهای وسیع دهه شصت. بلکه به دلیل فریبکاری های امروزشان و کتمان کردن آنهمه جنایات صورت گرفته در دوران خمینی و توسط شخص او.

تنها یادآوری گوشه ای از یک سخنرانی خمینی که جهت تبیین سیاست گزاری سرکوبگرانه جمهوری اسلامی بیان گریده است، برای نشان دادن چهره واقعی و جنایتکارانه خمینی کافی ست.

“…اگر از اول قلم تمام مطبوعات را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم، روسای آنها را به محاکمه کشیده بودیم و حزب های فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم، و روسای آنها را به سزای اعمالشان رسانده بودیم، و چوبه های دار را در میدان های بزرگ برپا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم، این زحمت ها پیش نمی آمد. اگر ما انقلابی بودیم، اجاره نمی دادیم این ها اظهار وجود کنند. تمام احزاب را ممنوع اعلام می کردیم. تمام جبهه ها را ممنوع اعلام می کردیم. یک حزب، و آن “حزب الله”، حزب مستضعفین…و من توبه می کنم از این اشتباهی که کردم”. و چنانکه دیدیم خمینی تا آخرین روزهای زندگی ننگین خود، بر این توبه وفادار ماند و همه اقشار جامعه را از دم تیغ گذراند.

بنابر این، “اصلاح طلبان” بیهوده تلاش می کنند سیاست سرکوبگرانه کنونی جمهوری اسلامی را جدای از سیاست گذاری های خمینی معرفی کنند. شدیدترین کشتارها، اعدام ها، سرکوب ها، شکستن قلم ها و پایمال شدن ابتدایی ترین حقوق انسانی و مدنی مردم ایران در دوران اقتدار خمینی و با دستور مستقیم شخص او بر جامعه اعمال شده است.

خامنه ای و جناح مسلط جمهوری اسلامی، با توجه به مجموعه سرکوب ها، اعدام، تجاوز و کشتارهای اعمال شده در دوران خمینی، سیاست سرکوب گرانه تا کنونی شان را توجیه کرده و می کنند. آنها از این منظر خود را پیروان واقعی راه خمینی می دانند.

در این میان، “اصلاح طلبان” نیز خود را پیروان راستین خمینی و “خط امام” می دانند. اما از پذیرش مسئله کشتارها و سرکوبگری های بی رحمانه دوران خمینی طفره می روند. آنها نگران عریان شدن چهره واقعی خمینی در جامعه و در میان نسل جوان کنونی هستند. افکار و چهره خمینی چنان با پلشتی، کشتار، سرکوب و ویرانی در آمیخته است که هیچ سنخیتی با ادعای دروغین و کذایی “اصلاح طلبان” در مورد این دیکتاتور اعظم ندارد. لذا، هرگونه ادعای اصلاح طلبی در چهار چوب حکومت جمهوری اسلامی، بدون محکوم کردن افکارواعمال خمینی، بدون بیان عملکرد سرکوبگرانه این دیکتاتور بزرگ در دهه شصت، عملا یک ادعای مضحک و فریبکارانه بیش نخواهد بود. این همان نکته ای است که نیروهای به ظاهر اصلاح طلب درون نظام از وارد شدن به آن پرهیز می کنند و حاضر نیستند هزینه های ورود به این امر را به عهده بگیرند.
http://96.0.88.12/?p=16709

۱۳۸۹ خرداد ۲۴, دوشنبه

خبر اومد زمستون داره می‌‌ره ، سکوت از شهر تیره پر می‌‌گیره



خبر اومد زمستون داره می‌‌ره ،
سکوت از شهر تیره پر می‌‌گیره ،
نگاه کن پای آزادی این خاک ،
داره قشنگ‌ترین گلها می‌‌میره ،
داره قشنگ‌ترین گلها می‌‌میره ،
...
خبر اومد که مردم تو خیابون ،
تموم عاشقان جمعند تو میدون ،

خبر اومد ندا غلتیده در خون ،
نذاره جون بده آزادی آسون ،
نذاره جون بده آزادی آسون ،‌
خبر اومد که سینش سرخه خرداد ،
تمومه شهر پر از آتیش و فریاد ،
خبر اومد که خون شد قلب سهراب ،
ترانه را سوزونده دست بیداد
ببار ‌ای آسمون بر این شب تار
که عاشقان را می‌‌بندند به رگبار
جواب حق ما سرب و گلوله است

در این‌ جنگل نمی‌‌میره تبردار

خبر اومد زمستون داره می‌‌ره
سکوت از شهر تیره پر می‌‌گیره
نگاه کن پای آزادی این خاک
داره قشنگ‌ترین گلها می‌‌میره
داره قشنگ‌ترین گلها می‌‌میره

خبر اومد که مردم تو خیابون

تموم عاشقان جمعند تو میدون

خبر اومد ندا غلتیده در خون
نذاره جون بده آزادی آسون
نذاره جون بده آزادی آسون

ببار ‌ای آسمون بر این شب تار
که عاشقان را می‌‌بندند به رگبار
جواب حق ما سرب و گلوله است

در این‌ جنگل نمی‌‌میره تبردار

------------------------------------------------------------
-------------------------------------------------------------

۱۳۸۹ خرداد ۱۵, شنبه

سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی- ما را ز سر بریده می ترسانی




سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی

ما را ز سر بریده می ترسانی

ما گر زسر بریده می ترسیدیم

در محفل عاشقان نمی رقصیدیم

...

در محفل عاشقان خوشا رقصیدن

دامن زبساط عافیت برچیدن

در دست سر بریده ی خود بردن

در یک یک کوچه کوچه ها گردیدن

...

سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی

ما را ز سر بریده می ترسانی

ما گر زسر بریده می ترسیدیم

در محفل عاشقان نمی رقصیدیم

...

هرجا که نگاه می کنم خونین است

از خون پرنده ای گلی رنگین است

در ماتم گل پرنده می موید و گل

از داغ دل پرنده داغ آجین است

فانوس هزار شعله اما در باد

می سوزد و سرخوش است و چین واچین است

یعنی که به اشک و مویه خود گم نکنی

از عشــــق هر آنچه می رسد شیرین است

...

سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی

ما را ز سر بریده می ترسانی

ما گر زسر بریده می ترسیدیم

در محفل عاشقان نمی رقصیدیم

...

در آتش و خون پرنده پر خواهد زد

بر بام بلند خانه پر خواهد زد

امشب که دوباره ماه بالا آمد

می آید و باد پشت در خواهد زد

یک ساقه ی سبز در دلم خواهد کاشت

مهتـــاب بر آن شبنم تـر خواهد زد

صد جنگل صبح در هوا می شکفد

خورشیـــــد به شاخه ها شرر خواهد زد

...

سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی

ما را ز سر بریده می ترسانی

ما گر زسر بریده می ترسیدیم

در محفل عاشقان نمی رقصیدیم

وحشی‌گری رژیم اسرائیل و جشن جمهوری اسلامی


حمله وحشیانه‌ی رژیم صهیونیستی و نژادپرست اسرائیل به کاروان کشتی‌های حامل مواد غذایی، دارو و خانه‌های پیش ساخته برای مردم تحت محاصره غزه، که منجر به قتل ۹ نفر و مصدوم و زخمی شدن گروه دیگری گردید، موجی از خشم و انزجار نسبت به این اقدام وحشیانه اسرائیل را در سراسر جهان پدید آورد. در تعدادی از کشورهای جهان، مردم با برپایی تظاهرات، این اقدام ضد انسانی رژیم اسرائیل را محکوم کردند و همبستگی خود را با توده‌های ستم‌دیده مردم فلسطین ابراز داشتند. خشم و انزجار افکار عمومی جهان نسبت به این اقدام وحشیانه اسرائیل به حدی رسید که برخی از دولت‌های حامی اسرائیل به ویژه قدرت‌های اروپایی، به ناگزیر به نحوی آن را محکوم کردند. شورای امنیت سازمان ملل نیز با صدور بیانیه‌ای در قبال این اقدام اسرائیل واکنش نشان داد و آن را محکوم نمود. جمهوری اسلامی هم در ظاهر امر بیش از همه دولت‌ها تلاش می‌کرد که نارضایتی خود را از این اقدام اسرائیل نشان دهد و آن را محکوم نماید. راه‌پیمایی‌ها و تجمعات متعددی را سازمان داد. سران و ارگان‌های رژیم، هر یک جداگانه موضع‌گیری کردند. خامنه‌ای نیز شخصاً بیانیه‌ای انتشار داد و جالب این‌جاست که این سردسته آدم‌کشان جمهوری اسلامی که روزمره، مردم ایران را سرکوب می‌کند، به زندان می‌اندازد، شکنجه می‌دهد، گروه گروه اعدام می‌کند و در وحشی‌گری چیزی از اسرائیل کم ندارد، پشیزی برای افکار عمومی جهان و ابتدایی‌ترین حق و حقوق انسانی ارزش قائل نیست، افکار عمومی جهان و “وجدان‌های بیدار در سراسر جهان” را مورد خطاب قرار می‌دهد و می‌گوید: “فلسطین، دیگر مسئله‌ای عربی و حتی نه فقط مسئله‌ای اسلامی، بلکه مهم‌ترین مسئله‌ی حقوق بشری جهان معاصر است.” این اظهارات چیزی جز عوام‌فریبی‌های همیشگی جمهوری اسلامی نیست. برخلاف آن‌چه که سران جمهوری اسلامی در ظاهر می‌گویند، نه افکار عمومی جهان برای آن‌ها ارزش و اعتبار دارد و نه “مسئله حقوق بشری جهان معاصر” و نه فلسطین، این ادعاها صرفاً تبلیغات پوشالی‌ست، دقیقاً همان‌گونه که تلاش می‌کنند اقدام وحشیانه دولت اسرائیل را ظاهراً محکوم نمایند، اما در واقعیت، در سراسر جهان، تنها جمهوری اسلامی‌ست که از این اقدام وحشیانه رژیم اسرائیل بسیار خوشحال گردید و در واقع جشن جمهوری اسلامی اسلامی بود. اما چگونه؟

در منطقه خاورمیانه دو دولت توسعه‌طلب و مذهبی، دولت یهودی اسرائیل و جمهوری اسلامی وجود دارند که هر یک، دیگری را وسیله و بهانه‌ای برای پیشبرد سیاست‌های ارتجاعی خود قرار داده، راز بقای خود و اعمال سیاست‌هایشان را در تشدید درگیری‌ها و تشنج‌آفرینی‌ها در منطقه می‌دانند و سیاست‌های هر یک، در خدمت دیگری قرار دارد.

رژیم اشغال‌گر و توسعه‌طلب اسرائیل که سرزمین‌های مردم فلسطین را به اشغال خود درآورده، خلق فلسطین را تحت ستم و سرکوب قرار داده و حاضر نیست دست از اشغال‌گری و ستم‌گری بردارد، سیاست‌های توسعه‌طلبانه پان اسلامیستی جمهوری اسلامی را برای ایجاد یک رژیم اسلامی در فلسطین بهانه قرار داده و زیر پوشش این توجیه و بهانه، سیاست اصلی خود را که همانا اشغال‌گری و ستم‌گری بر مردم فلسطین است پیش می‌برد. این رژیم ارتجاعی، اکنون که حتا از سوی متحدین خود زیر فشار قرار گرفته تا سرزمین‌های اشغالی را تخلیه و حق مردم فلسطین را برای ایجاد یک کشور مستقل فلسطینی به رسمیت بشناسد، برای نجات خود و کاستن از دامنه فشارها و بر هم زدن هر گونه توافقی برای صلح، به تشنج‌آفرینی روزمره و بحرانی‌تر ساختن هر چه بیش‌تر اوضاع در خاورمیانه نیاز دارد. از همین روست که از مدت‌ها پیش اقدامات سرکوب‌گرانه و وحشیانه خود را علیه مردم فلسطین، به ویژه غزه تشدید کرده است، خانه‌سازی در مناطق اشغالی را وسعت داده است و نتانیاهو تمام قرار و مدارهای دولت‌های پیشین را زیر پا گذاشته است. اقدام اخیر در حمله نظامی به کاروان کشتی‌های امدادرسانی به مردم غزه نیز ادامه همین سیاست است. توجیه و بهانه آن‌ها نیز همان‌گونه که گفتیم جمهوری اسلامی‌ست. بنابراین نتانیاهو که در پی این اقدام وحشیانه زیر فشار افکار عمومی و تعداد زیادی از دولت‌های جهان قرار گرفته است، مسئله را به جنگ غیر مستقیم خود با جمهوری اسلامی ارتباط داد و اعلام کرد “اسرائیل اجازه نخواهد داد غزه به بندر ایرانیان در مدیترانه تبدیل گردد.” اما به طور واقعی نقش جمهوری اسلامی ایران در این میان چه بود؟ چه منافعی را در این میان تعقیب می‌کرد؟ در ظاهر امر، جمهوری اسلامی نقشی در این میان نداشت، اما یکی از نیروهای اصلی سازماندهی کاروان، پشت صحنه بود. بی دلیل هم نبود که افرادی از ۳۵ کشور جهان در این کاروان حضور داشتند، اما یک نفر هم از ایران در میان آن‌ها نبود، به این دلیل که رژیم اسرائیل نتواند آن را بهانه‌ای برای دخالت جمهوری اسلامی قرار دهد. اعزام این کاروان به سوی غزه برای جمهوری اسلامی به هیچ‌وجه از زاویه کمک‌های انسان‌دوستانه برای مردم تحت محاصره غزه مطرح نبود. آن چه برای جمهوری اسلامی حائز اهمیت بود، تعقیب همان سیاستی‌ست که نتانیاهو دنبال می‌کند. جمهوری اسلامی می‌دانست که رژیم اسرائیل نخواهد گذاشت محاصره غزه از طریق این کاروان در هم شکسته شود و حتا به زور سرنیزه و کشتار متوسل گردد. این آن چیزی‌ست که جمهوری اسلامی خواهان آن بود و دقیقاً همین اتفاق نیز افتاد. جمهوری اسلامی از جهات مختلف داخلی و خارجی به این تشدید درگیری‌ها نیاز دارد و از آن در خدمت سیاست‌های خود نفع می‌برد. لاینحل ماندن مسئله فلسطین، همواره یکی از مسایلی بوده است که رژیم در داخل و نیز برای پیشبرد سیاست خارجی خود از آن بهره‌برداری کرده است. صهیونیسم برای جمهوری اسلامی بهانه‌ای می‌شود که از طریق آن بر بحران‌های داخلی خود سرپوش بگذارد و هر اعتراض و جنبش و بحرانی را به صهیونیست‌ها نسبت دهد، درست همان گونه که اسرائیل هر جنایتی را علیه مردم فلسطین به نام دخالت جمهوری اسلامی پیش می‌برد. در جریان وحشی‌گری اخیر اسرائیل نیز جمهوری اسلامی تلاش کرد بیش‌ترین بهره‌برداری را از آن در خدمت پیشبرد سیاست‌های خود بنماید. از یک طرف در میان توده‌های مردم ایران، آن را دلیلی بر درستی سیاست خارجی خود معرفی نماید و از طرف دیگر همه گروه‌ها و جناح‌های جمهوری اسلامی‌ را به تبعیت از این سیاست وادارد. اما نفع دیگری که جمهوری اسلامی از کشتار مردم به دست رژیم اسرائیل دنبال می‌کرد، این بود که جبهه کشورهای عربی با اروپا و آمریکا را که می‌خواهند از طریق زیر فشار قرار دادن اسرائیل به توافق میان اسرائیل و دولت خودگردان فلسطینی برسند، تضعیف نماید و سیاست خود را در برابر آن‌ها پیش ببرد. از این جهات است که می‌گوییم تنها دولتی که واقعاً از وحشی‌گری دولت اسرائیل سود برد و خوشحال گردید، جمهوری اسلامی بود. بنابراین روشن است که رژیم اسرائیل با سیاست‌های ارتجاعی خود به جمهوری اسلامی خدمت می‌کند و جمهوری اسلامی نیز با سیاست‌های خود در خدمت دولت اسرائیل قرار دارد. هدف این هر دو دولت ارتجاعی نیز یکی‌ست. تشنج‌آفرینی و تشدید بحران‌ها، در بند ماندن توده‌های تحت ستم فلسطین و لاینحل ماندن مسئله فلسطین. تشدید درگیری‌ها و بحران هم در خدمت رژیم نژادپرست و اشغال‌گر اسرائیل است که نمی‌خواهد دست از اشغال‌گری بردارد و هم در خدمت جمهوری اسلامی‌ست که از طریق آن بتواند سیاست‌های پان اسلامیستی خود را در منطقه پیش ببرد. این واقعیت باید برای توده‌های مردم ایران روشن باشد که مخالفت ظاهری جمهوری اسلامی با رژیم اسرائیل نه بر سر حق و حقوق پایمال شده مردم فلسطین، بلکه نزاع دو دولت یهودی و اسلامی‌ست و تمام خواست جمهوری اسلامی هم در این است که یک دولت مذهبی در فلسطین بر سر کار آورد. توده‌های مردم ایران باید حساب مردم ستم‌دیده را از نزاع این دو دولت ارتجاعی و گروه‌های اسلام‌گرای طرفدار جمهوری اسلامی جدا کنند. باید تمام اقدامات اشغال‌گرانه و سرکوب‌گرانه رژیم صهیونیستی اسرائیل علیه مردم فلسطین به طور کلی و مردم غزه را به طور خاص، شدیداً محکوم کرد. در عین حال سیاست‌های توسعه‌طلبانه و ارتجاعی جمهوری اسلامی و ماهیت ارتجاعی گروه‌های اسلام‌گرای فلسطین تغییری در این واقعیت پدید نمی‌آورد که حساب مردم فلسطین از این مرتجعین جداست. باید از مردم فلسطین حمایت کرد و خواهان حق تعیین سرنوشت‌ این مردم، و تشکیل یک کشور و دولت مستقل فلسطینی بود.
http://96.0.88.12/?p=16205