۱۳۹۴ خرداد ۲, شنبه

شکل سازماندهی و اوضاع سیاسی ویژه

تشکیلات، مهم‌ترین سلاحی است که طبقه کارگر ایران در مبارزه علیه طبقه سرمایه‌دار و برای کسب قدرت سیاسی، به آن نیاز دارد. بدون متشکل شدن کارگران در تشکل‌های صنفی – صنعتی و یک حزب سیاسی واحد طبقاتی که از تمام احزاب طبقات و اقشار دیگر جامعه متمایز و مجزا باشد، نه‌فقط کسب قدرت سیاسی و برانداختن نظام سرمایه‌داری، ناممکن است، بلکه حتی نمی‌توانند دستمزدی معادل ارزش نیروی کار خود را در همین چارچوب نظم سرمایه‌داری به دست آورند. وضعیت اسف‌بار طبقه کارگر از این بابت، آن‌چنان آشکار است که نیاز به توضیح و ارائه آمار ندارد. همه و هر کس می‌داند که کارگران زیرخط فقر زندگی می‌کنند و پوشیده نیست که کارگران پایین‌ترین سطوح دستمزد، خود و خانواده‌شان، در چنگال گرسنگی مداوم گرفتارند.
مانع در کجاست و فرا‌تر از آن، اگر مهم‌ترین مانع تشکل طبقه کارگر به‌درستی شناخته‌شده است، چه راه و روش‌هایی برای مقابله‌و برانداختن آن وجود دارد.

مسئله تا جایی که به تلاش و مبارزه خودانگیخته کارگران برای نجات از وضعیت وخیمی که با آن مواجه‌اند ارتباط دارد، بر همگان آشکار است که جنبش کارگری در چند سال اخیر، بی‌سابقه‌ترین مبارزات را به لحاظ کمیت و اشکال مبارزاتی داشته است. در سال گذشته این رشد و اعتلای مبارزات طبقه کارگر و جنبش خودانگیخته آن، ابعاد بسیار گسترده‌ای به خود گرفت. صدها مورد از اعتراضات و مبارزات کارگران، در این‌یک سال در مطبوعات، سایت‌های خبری اینترنتی و شبکه‌های اجتماعی انعکاس علنی یافت. روندی که در سال جدید هم ادامه دارد و در طول یک ماه و چند روز گذشته، کارگران به ده‌ها مورد از اشکال مبارزاتی روی آورده‌اند.
اصلی‌ترین شکل مبارزه کارگران در تمام این دوره اعتصاب بوده است. اعتصاباتی که گاه متجاوز از یک ماه به درازا کشیده‌اند.
این اعتصابات، فقط ازآن‌جهت مهم نیستند که کارگران برای تحقق مطالبات خود به این حربه روی آورده و در مواردی نیز با موفقیت همراه بوده‌اند. اعتصاب آن شکل از مبارزه طبقاتی کارگران است که افق دید کارگران را وسعت می‌بخشد. اعتصاب نشانه افزایش اتحاد و همبستگی کارگران در مبارزه علیه سرمایه‌داران است. اعتصاب نشان می‌دهد که کارگران به آن درجه از آگاهی دست‌یافته‌اند که می‌دانند برای پیروزی درنبرد با سرمایه‌دار و گاه دولت که نماینده طبقه سرمایه‌دار است، باید متحد و متشکل مبارزه کنند. هر آنچه اعتصاب، خودانگیخته و ابتدایی باشد، از نوعی سازمان‌دهی، آگاهی و رهبری برخوردار است، اما وقتی‌که اعتصابات کارگران ایران به درجه‌ای افزایش‌یافته که هزاران و ده‌ها هزار کارگر در صدها کارخانه و موسسه خدماتی به اعتصاب روی می‌آورند، وقتی‌که کارگران یک کارخانه، پی‌درپی به اعتصاب متوسل می‌شوند، وقتی‌که اعتصاب گاه چندین روز و چندین هفته ادامه می‌یابد، نشانه روشنی از مرحله جدیدی در رشد بیداری و آگاهی، اتحاد و سازمان‌یافتگی در صفوف کارگران است. درعین‌حال، وسعت اعتصابات و دیگر اشکال مبارزاتی کارگران، بازتاب این واقعیت نیز هست که در جریان این مبارزات، یک قشر از کارگران پیشرو و بالنسبه آگاه‌تر در درون مؤسسات تولیدی و خدماتی شکل‌گرفته اند که این مبارزات را سازمان‌دهی و رهبری می‌کنند.
رژیم دیکتاتوری و سرکوب حاکم بر ایران، کارگران را به ناگزیر واداشته که برای پیشبرد مبارزه خود به تشکل‌های ناپایدار روی‌آورند. کارگران برای سازمان‌دهی و رهبری اعتصابات خود ،کمیته اعتصاب تشکیل می‌دهند. مهم نیست که چه نامی بر آن می‌گذارند، اما این واقعیت به‌جای خود باقی‌است که اعتصاب نیاز به سازمان‌دهی و رهبری دارد. کارگران حول این ارگان برای پیشبرد مبارزه خود متشکل می‌شوند و در اغلب موارد، با پایان اعتصاب، این شکل از تشکل هم از میان می‌رود. این تشکل‌های ناپایدار همواره به اشکال مختلف در شکل‌های متعدد مبارزات کارگران ظاهر می‌شوند. در موارد معدودی نیز همین تشکل‌های ناپایدار، می‌تواند برای مدتی طولانی‌تر ادامه حیات داشته باشد. با این همه، به‌رغم روی‌آوری بی‌سابقه طبقه کارگر ایران در سال‌های اخیر به اشکال متنوعی از مبارزه، رشد آگاهی و همبستگی در صفوف کارگران، هنوز جنبش طبقاتی کارگران خودانگیخته است و سطح تشکل آن‌ها نتوانسته از محدوده تشکل‌های ناپایدار فراتر رود و تشکل‌های طبقاتی پایدار پدیدار گردند.
تردیدی نیست که یکی از مهم‌ترین موانع موجود بر سر راه ایجاد تشکل‌های مستقل و پایدار طبقه کارگر در ایران، رژیم دیکتاتوری عریان حاکم بر ایران است که آزادی‌های سیاسی را از مردم سلب نموده و توأم با آن آزادی ایجاد تشکل‌های مستقل، پایدار و علنی را از طبقه کارگر گرفته است.
گرچه این مانع، همان‌گونه که تجربه یک قرن اخیر به‌وضوح نشان داده است، به‌سادگی رفع شدنی نیست، اما این بدان معنا نیست که نمی‌توان با آن مقابله کرد. می‌توان موانع را برانداخت، فقط به این شرط که از تجارب خودمان و جنبش کارگری جهان بیاموزیم.
تمام تجارب جنبش کارگری جهان، از همان آغاز شکل‌گیری‌اش تا به امروز گواهی است بر این حقیقت که کارگران، تقریباً در تمام کشورها، در یک مرحله از مبارزات خود، با ممنوعیت ایجاد تشکل‌های کارگری، ممنوعیت برپایی اعتصاب، سرکوب و زندان روبه‌رو بوده‌اند.
طبقه کارگر انگلیس که در نیمه اول قرن نوزدهم، به‌عنوان یک نمونه متشکل طبقه کارگران جهان ظاهر گردید، سال‌های متمادی از حق برپایی اتحادیه محروم بود و پیشروترین کارگرانی که برای ایجاد تشکل تلاش می‌کردند، مکرر با سرکوب، بازداشت، زندان و اخراج مواجه بودند.
بااین‌وجود، کارگران، تشکل‌های مخفی ایجاد نمودند. در تشکل‌های پوششی نظیر صندوق‌ها و جمعیت‌های کمک متقابل که ظاهراً هدف خود را اتحاد اعلام نمی‌کرد، به فعالیت‌های خود ادامه دادند. از پاتوق‌های تجمع کارگری برای هم‌آهنگ کردن فعالیت خود بهره گرفتند، کمیته‌های اعتصاب را مخفیانه حفظ کردند، آن‌ها را به هسته‌های اتحادیه‌های آتی خود تبدیل نمودند و چنان تشکل‌های قدرتمندی سازمان دادند که به‌رغم ممنوعیت تشکیل اتحادیه، طبقه حاکم در سال ۱۸۰۰ برای مقابله با اتحادیه‌ها، یک قانون جدید ممنوعیت اتحاد کارگران را تصویب کرد و کارگران تحت پیگرد قرار گرفتند. اما طبقه کارگر انگلیس بار دیگر یک ربع قرن، فعالیت‌های خود را در تشکل‌های مخفی ادامه داد و سرانجام بورژوازی انگلیس را واداشت که در ۱۸۲۴ این ممنوعیت را لغو کند و اتحادیه‌های کارگری را به رسمیت بشناسد. در فرانسه نیز طبقه کارگر نه‌فقط قبل از انقلاب ۱۷۸۹، بلکه پس از انقلاب با قانون ضد اتحادیه‌ای لوشاپلیه، سال‌ها از آزادی ایجاد تشکل‌های سندیکایی محروم گردید. بااین‌وجود، تشکل‌های کارگری مخفی و نیمه علنی به حیات خود ادامه دادند و نقش برجسته‌ای در انقلاب‌های این کشور ایفا نمودند. در آلمان، قانون ضد سوسیالیستی بیسمارک، اتحادیه‌های مستقل کارگری را ممنوع کرد و تقریباً برچیده شدند. اما کارگران آلمانی، تشکل‌های مخفی، نیمه علنی و حتی علنی پوششی ایجاد نمودند. نتیجه این شد که با برافتادن قانون ضد سوسیالیستی به‌یک‌باره چندین برابر اتحادیه‌های قبل از سرکوب، علنی شدند و ۵۰ هزار عضو اتحادیه در ۱۸۷۸ به ۳۰۰ هزار افزایش یافته بود.
در روسیه نیز که سرکوب کارگران و ممنوعیت تشکل‌های کارگری شدیدتر از کشورهای دیگر بود، کارگران اساس فعالیت خود را در تشکل‌های مخفی قراردادند و از شکل‌ها و شیوه‌های کار علنی و قانونی هم استفاده کردند. در سراسر قرن بیستم در دیگر کشورهای جهان نیز نمونه‌های فراوانی از همین تجربیات وجود دارد.
این تجارب به ما می‌آموزد که بر سر راه تشکل‌های صنفی و سیاسی طبقه کارگر همواره از سوی طبقه سرمایه‌دار موانعی ایجادشده و خواهد شد، اما طبقه کارگر هم شیوه‌ها و راه‌هایی برای غلبه بر این موانع داشته و دارد. این تجارب نشان می‌دهد که اشکال سازمانی طبقه کارگر، نمی‌تواند از شرایط سیاسی حاکم بر یک کشور، تاکتیک‌های طبقه حاکم، شکل دیکتاتوری این طبقه و توازن قوای طبقاتی جدا باشد. بنابراین درجایی که طبقه سرمایه‌دار به شیوه دیکتاتوری عریان حکومت می‌کند، توازن قوای طبقاتی به نفع طبقه کارگر نیست و مجموعاً شرایط سیاسی امکان ایجاد تشکل‌های علنی و قانونی را نمی‌دهد، نمی‌شود به‌طور ارادی تشکل علنی ایجاد کرد. بلکه باید اساس کار را بر ایجاد تشکل‌های مخفی قرارداد. از تشکل‌های متنوع پوششی علنی استفاده کرد و از تلفیق کار مخفی و علنی بهره برد.
آنچه در ایران پس از سرکوب سازمان‌های کمونیست و تشکل‌های غیر حزبی کارگران و زندان و کشتار دهه شصت رخ داد، شکل‌گیری دو گرایش انحرافی در ایران، موسوم به لغو کار مزدی و کمونیسم کارگری بود که تأثیرات مخربی در میان بخشی از فعالین کمونیست و کارگری از خود بر جای نهادند. این دو گرایش اولاً- مبلغ قانون‌گرایی و کار علنی شدند. برای این‌که رژیم دیکتاتوری عریان به آن‌ها اجازه فعالیت علنی و قانونی دهد، ادعا کردند که ما برخلاف سازمان‌های کمونیست، برانداز و مخفی کار نیستیم و البته برای نشان دادن صداقتشان به رژیم به تخطئه مبارزات گذشته کمونیست‌ها نه‌فقط در ایران، بلکه به‌ویژه از سوی گرایش لغو کار مزدی، در سراسر جهان مبادرت ورزیدند. ثانیاً- در شرایط رکود سیاسی و حاکمیت دیکتاتوری عریان، شعار انحرافی ایجاد شوراها را سر دادند.
پوشیده نبود که شعار ایجاد شوراها، در شرایط سیاسی که امکان شکل‌گیری شوراها نبود، معنای دیگری جز تلاش برای ایجاد اغتشاش در میان فعالین کمونیست و کارگری و منحرف ساختن کارگران از مبارزه برای برپایی تشکل‌هایی که مختص دوران رکود سیاسی و رژیم دیکتاتوری عریان‌اند، چیز دیگری نبود.
اما نتیجه قانون‌گرایی و علنی کاری چه بود؟ درواقع، علنی شدن گروهی از فعالین، علنی شدن هویت این فعالین برای وزارت اطلاعات و دیگر ارگان‌های سرکوب رژیم بود که کنترل دائمی برآنها اعمال نمودند تا مانع از فعالیت آن‌ها شوند. اگر تا پیش‌از این علنی کاری، این امکان برای این گروه از فعالین وجود داشت که با کار در کارخانه‌ها بتوانند شالوده تشکل‌های توده‌ای کارگران را بگذارند، دیگر نه‌فقط از این امکان محروم شدند، بلکه زیر فشارهای متعدد دستگاه‌های پلیسی – امنیتی قرار گرفتند. نتیجتاً گروهی زیر فشار وزارت اطلاعات ناگزیر به ترک ایران شدند و تعداد دیگری که باقی ماندند، بدون این‌که واقعاً توانسته باشند در متشکل ساختن توده‌های کارگر در کارخانه‌ها و مراکز مهم کارگری نقش ایفا کنند، در چنگال وزارت اطلاعات گرفتار شده‌اند. یا با تهدیدات مداوم مواجه‌اند، یا در زندان به سر می‌برند.
البته فقط این فعالین با تهدیدات، زندان و انواع و اقسام سرکوبگری‌های دستگاه امنیتی – پلیسی رژیم روبه‌رو نیستند. فعالین سندیکای شرکت واحد و یا هفت‌تپه نیز با وضعیت مشابهی مواجه‌اند. اما تفاوت در این است که علنی شدن این فعالین از درون خود توده‌های کارگر و همراه با شکل‌گیری دو تشکلی بود که چندین هزار کارگر را به حرکت درآورد. لذا به‌رغم این‌که رژیم امکان فعالیت علنی و قانونی به سندیکاها را نداد، فعالین سندیکا را دستگیر و اخراج کرد و هنوز تعدادی از آن‌ها را در زندان نگه‌داشته، اما لااقل تاکنون نتوانسته، نفوذ این فعالین و سندیکا را در میان کارگران ریشه‌کن سازد.
از تمام تجارب این دوران می‌توان دو درس عمده آموخت. نخست آن‌که تلاش برای ایجاد تشکل‌های مستقل کارگری، نه از خارج محیط کار و فعالیت کارگران، بلکه فقط از درون کارخانه‌ها و محیط‌های کارگری می‌تواند نتیجه‌بخش باشد و دوم این‌که مادام رژیم دیکتاتوری عریان بر ایران حاکم است، یا لااقل تا وقتی‌که توازن قوای طبقاتی به نحوی است که طبقه کارگر نمی‌تواند رژیم را به عقب‌نشینی وادارد، اساس فعالیت و سازمان‌دهی طبقه کارگر، تشکلی مخفی خواهد بود. نیاز به تکرار نیست که در جنب این تشکل مخفی در هر کارخانه و موسسه تولیدی و خدماتی، باید همچون تمام تجارب جنبش کارگری جهان، از هر امکان فعالیت قانونی و نیمه قانونی و تشکل‌های پوششی متعدد علنی استفاده کرد.
اما تأکید سازمان ما بر ضرورت تشکل‌های مخفی در درون کارگران، فقط بر تجارب ناموفق سه دهه‌ی گذشته مبتنی نیست، بلکه از نگرش درست به رابطه اشکال سازمان‌دهی طبقه کارگر با وضعیت سیاسی جامعه و هرگونه اوضاع سیاسی خود ویژه ناشی می‌گردد.
تا وقتی‌که فعالین کمونیست و کارگری ایران شناخت دقیقی از تاریخ یک‌صد سال اخیر جامعه ایران نداشته باشند، به این مسئله توجه نداشته باشیم که سرمایه‌داری ایران چگونه مسلط شد، طبقه سرمایه‌دار تحت چه شرایط داخلی و بین‌المللی به طبقه حاکم تبدیل گردید، برای حفظ موجودیت خود به چگونه رژیم‌های سیاسی نیاز دارد و چرا مردم ایران به‌جز لحظاتی که به انقلاب روی آورده‌اند، یا طبقه حاکم با بی‌ثباتی سیاسی و خلأ ناشی از جابه‌جایی قدرت مواجه بوده، همواره از آزادی‌های سیاسی و حقوق دمکراتیک خود، ازجمله آزادی تشکل محروم بوده‌اند، هرگز نخواهیم فهمید که در ایران به چگونه تشکل‌های طبقاتی کارگری نیاز است. برخی تصور می‌کنند نفس شکل‌گیری هرگونه تشکلی کافی است تا طبقه کارگر از معضل بی‌سازمانی نجات یابد و بتواند همچون کشورهای دیگر جهان در چهارچوب این تشکل‌ها برای تحقق مطالبات خود تلاش کند. این همان نگرشی است که مطلقاً نمی‌داند، چرا در ایران نمی‌تواند همچون بسیاری از کشورهای جهان، یک چنین شرایطی پدید آید. اما می‌توان فرض کرد که در شرایط استثنایی در چهارچوب همین نظام سرمایه‌داری و رژیم‌های سیاسی سرکوبگر آن، توازنی پدید آید که طبقه کارگر، طبقه حاکم را به عقب‌نشینی وادارد و حتی تشکل‌های علنی صنفی کارگران ایجاد گردند. اتفاقی که در گذشته هم رخ داده است.
سؤال اما این است که مگر ما تاکنون در ایران یک چنین تشکل‌هایی نداشته‌ایم؟ سندیکاها در ایران متجاوز از یک‌صد سال پیش ایجاد شدند. دیکتاتوری رضاخانی آن‌ها را برچید. در فاصله سال‌های ۲۰ تا ۳۲، سندیکاهای پرقدرتی ایجاد شدند. دیکتاتوری پسر رضاخان آن‌ها را برچید. در بطن انقلاب سال ۱۳۵۷، طبقه کارگر تشکل‌های متعددی را ایجاد کرد. این بار جمهوری اسلامی آن‌ها را نابود کرد. با گذشت متجاوز از یک قرن از شکل‌گیری سندیکا در ایران، معضل امروز همچنان بی سازمانی طبقه کارگر است.
این تجارب نشان می‌دهد که اگر این حالت فرضی نیز پیش آید، جز لحظه گذرا نخواهد بود و سرنوشتی جز تشکل‌های یک‌صد سال گذشته نخواهد داشت. آنچه طبقه کارگر برای رهایی از این دور باطل بی‌سازمانی، بی حقوقی و وضعیت فلاکت‌بار معیشتی بدان نیاز دارد، آن تشکلی است که نه‌فقط بتواند مبارزات روزمره طبقه کارگر را رهبری کند، بلکه پتانسیل سازمان‌دهی کارگران را برای سرنگونی طبقه حاکم داشته باشد.
علت این مسئله هم چندان پیچیده نیست. می‌توان با بررسی یک مورد ساده نشان داد که چرا طبقه حاکم بر ایران، مطلقاً نمی‌تواند حتی موجودیت یک تشکل کارگری، مثل سندیکا را بپذیرد.
این را دیگر باید هر فعال کارگری و کمونیست بداند که آزادی تشکیل سندیکا، ارتباط ناگسستنی با آزادی‌های سیاسی دارد. در تمام کشورهای جهان وضع بر این منوال بوده و هست. در ایران هم، طبقه حاکم هنگامی فعالیت تشکل‌های کارگری و مستقل از دولت و کارفرما را ممنوع ساخته که آزادی‌های سیاسی را برچیده است. جای بحث پیرامون این مسئله که چرا طبقه سرمایه‌دار حاکم بر ایران همواره باید به شیوه دیکتاتوری عریان و سلب آزادی از مردم، حکومت کند، در این نوشته نیست. اما هر کس این را می‌داند که در دوران رژیم سلطنتی پهلوی و جمهوری اسلامی، دیکتاتوری و استبداد در ایران حاکم بوده و هست. این دیکتاتوری و اختناق هم نه تخفیف بلکه مدام تشدید شده است. جمهوری اسلامی چیزی را بر سر این مسئله پنهان نگذاشته که سرکوب و استبداد رژیم محمدرضا شاه، بسیار خفیف‌تر از جمهوری اسلامی بود.
جمهوری اسلامی ازآنجایی‌که یک دولت دینی است، چنان ستیز و دشمنی آشتی‌ناپذیری با آزادی‌های سیاسی دارد که لحظه‌ای نمی‌تواند با آن‌ها کنار بیاید. خصومت این رژیم با هرگونه تشکل مستقل و علنی کارگران، بازداشت، اخراج، شکنجه و زندانی کردن فعالان ایجاد این تشکل‌ها، نه‌فقط از ماهیت طبقاتی، بلکه از خصلت مذهبی دولتی هم ناشی می‌شود که هر تشکل مستقلی را مانع موجودیت خود می‌داند.
آیا یک تشکل کارگری مثل سندیکا واقعاً خطری جدی برای بورژوازی و نظم سرمایه‌داری محسوب می‌شود که رژیم حاکم این‌همه از آن وحشت دارد؟ آیا این تشکل می‌خواهد نظم سرمایه‌داری را براندازد؟ آیا می‌خواهد یا می‌تواند انقلاب اجتماعی برپا کند؟ نه! نگرانی طبقه حاکم و رژیم پاسدار سیاسی آن در ایران، از این بابت نیست. سندیکاها در سراسر جهان، وظایف و اهدافی دارند که از محدوده نظم سرمایه‌داری فراتر نمی‌رود.
سندیکاها از همان آغاز که شکل گرفتند، تلاش‌شان بر روی بهبود وضعیت معیشتی کارگران و بهبود شرایط کار، کاهش ساعات کار، حفظ و افزایش دستمزد بود. در مراحل پیشرفته‌تر، در تحقق برخی رفرم‌های سیاسی و اجتماعی به نفع طبقه کارگر، قوانین حمایتی از کار، تأمین اجتماعی، محدودتر ساختن قدرت استبدادی سرمایه‌داران نیز، نقش ایفا نمودند. اما هیچ‌یک از این اقدامات فراتر از چهارچوب نظم سرمایه‌داری نبود. مارکس، انگلس و احزاب سوسیالیست و بعداً کمونیست، تلاش فراوانی مبذول داشتند که سندیکاها هدف خود را به بهبود شرایط معیشت و کار و رفرم‌های رفاهی – اجتماعی محدود نکنند، بلکه برای لغو کار مزدی مبارزه کنند. این تلاش‌ها به نتایج مطلوب نرسید و سرانجام با ورود سرمایه‌داری به مرحله امپریالیسم و چرخش عموم سندیکاها به حمایت از بورژوازی با وقوع جنگ جهانی اول و تجارب سندیکاها در سراسر قرن بیستم در تمام کشورهای سرمایه‌داری (البته به‌استثنای دوره‌ای کوتاه از حیات سندیکاهای سرخ) قطعی شد که نه‌فقط سندیکا ظرفیتی فراتر ازآنچه انجام داده ندارد، بلکه به نهادی ادغام‌شده در نظم سرمایه‌داری تبدیل‌شده است. بورژوازی که در آغاز نگران فعالیت سندیکاها بود، تدریجاً دریافت که آن‌ها نه‌تنها خطری برای نظام نیستند، بلکه با توجه به اهدافی که در چارچوب نظم موجود دارند ،می‌توانند اهرم‌هایی برای تنظیم رابطه کار و سرمایه و کنترل طبقه کارگر باشند و به تأمین صلح اجتماعی یاری رسانند.
به‌ویژه از هنگام عمومیت یافتن قراردادهای دسته‌جمعی، این نیز ابزار دیگری برای کنترل مبارزات کارگران و تنظیم ستیز طبقاتی گردید. چراکه قرارداد جمعی نوعی توافق و سازش میان تشکل‌های سرمایه‌داران و اتحادیه‌های کارگری است که طرفین با رضایت یکدیگر، نرخ دستمزد، زمان کار و مسائلی ازاین‌دست را تعیین می‌کنند و کارگران دیگر به‌راحتی نمی‌توانند در خارج از چارچوب سندیکا دست به اعتصاب و اعتراض بزنند و سرمایه‌دار نگران اختلال در تولید و کاهش سود باشد. ازآنجایی‌که در دوره‌های رکود و آرامش سیاسی، مطالبات و سطح مبارزات توده کارگر هم نمی‌تواند از محدوده نظم سرمایه‌داری فراتر رود، کارگران نیز تشکل مطلوب خود را همین سندیکاها یافته، در درون آن‌ها باقی‌مانده و می‌مانند تا وقتی‌که دوران آرامش سیاسی به پایان رسد. سندیکا در ایران هم نمی‌تواند چیزی متمایز از اتحادیه‌های سراسر جهان باشد.
طبقه حاکم بر ایران هم قطعاً می‌داند که فرضاً یک تشکل مستقل کارگری، مثل سندیکا، مطالبات و مبارزاتش از محدوده نظم سرمایه‌داری فراتر نمی‌رود و تنها بهبودهایی را در وضعیت معیشتی، رفاهی و کاری کارگران در همین چهارچوب، می‌خواهد، پس چرا آزادی اتحادیه را به رسمیت نشناخته و نمی‌تواند به رسمیت بشناسد.
علت آن به‌ویژه در جمهوری اسلامی در این است که موجودیت رژیم را به خطر می‌اندازد. چطور ممکن است که فقط به رسمیت شناختن آزادی اتحادیه‌بتواند موجودیت یک رژیم را به مخاطره اندازد؟ درک این مسئله با کمی تعمق دشوار نیست.
جمهوری اسلامی بنا بر ماهیت طبقاتی و نیز خصلت مذهبی‌اش، دستگاهی برای اعمال دیکتاتوری عریان طبقه سرمایه‌دار ایران است. لذا همان‌گونه که تمام تجارب ٣٧ سال گذشته به همگان نشان داده است، موجودیت آن با استبداد و سلب آزادی‌های مردم گره‌خورده است. پذیرش آزادی اتحادیه، به این معنا نیست که کارگران صرفاً بتوانند در یک تشکل جمع شوند. آزادی اتحادیه عواقب بسیار وسیعی دارد و به این معناست که کارگران از این حق برخوردار می‌شوند که آزادانه تشکیل جلسه دهند، بحث کنند و آزادانه عقاید خود را بیان کنند و تصمیم‌گیری نمایند. نشریات و وسایل ارتباط‌جمعی مختص خود را داشته باشند، برای تحقق مطالبات خود تجمع و تظاهرات برپا کنند. خلاصه کلام: آزادی اتحادیه مترادف با کسب آزادی‌های سیاسی خواهد شد که دیگر نمی‌تواند به طبقه کارگر و تشکل‌های صنفی و اقتصادی، محدود بماند. آزادی سیاسی هم معنائی جز نفی استبداد مذهبی، نفی دیکتاتوری عریان و درنتیجه، نفی موجودیت جمهوری اسلامی نخواهد داشت. به آنچه گفته شد، هنوز باید موارد مهم دیگری نیز افزود، تا هراس طبقه حاکم را حتا از یک آزادی نیم‌بند فهمید.
طبقه کارگر ایران از یک سنت رادیکال برخوردار است و همان‌گونه که مکرر نشان داده است، هر زمان که امکان فعالیت علنی پدید آمده، آشکارا خواهان نفی تمام نظم موجود شده است. جنبش کمونیستی ایران به‌رغم تمام سرکوب و کشتار رژیم‌های حاکم بر ایران، به‌رغم پراکندگی کنونی‌اش، یک جنبش ریشه‌دار در ایران است. کافی است فضا کمی باز شود تا در مدتی کوتاه، سازمان‌های پرقدرت کمونیست، ظاهر گردند.
درست است که سندیکا در اساس یک تشکیلات محافظه‌کار طبقه کارگر است، اما در ایران تا وقتی‌که فرضاً بورژوازی بتواند ثباتی در اوضاع ایجاد کند و گرایش رفرمیست درون طبقه کارگر، امثال اسالوها و محافلی که هم‌اکنون وظیفه‌شان جمع‌آوری امضا و دادخواهی از مجلس ارتجاع برای تحقق مطالبات کارگران است، گرایش رادیکال رهبری سندیکا‌ها را تصفیه کنند، به علت انباشته بودن مطالبات کارگران، سندیکا و رهبری آن، خصلت رادیکال خواهند داشت.
در ایران مطالبات انباشت شده دمکراتیکی وجود دارد که نمی‌توانند به‌سادگی در چارچوب نظم موجود حل گردند و پیامد آن می‌تواند همراه با تنش‌ها و درگیری‌های وسیع باشد. فجایع بی‌شماری که جمهوری اسلامی در ایران به بار آورده است، آن‌چنان عظیم‌‌اند که اگر طبقه حاکم بخواهد کمی آزادی به مردم بدهد، توده‌های مردم دیگر اجازه نخواهند داد کمترین اثری از جمهوری اسلامی باقی بماند. بدون این‌که بخواهیم وارد بحث‌های دیگر، ازجمله نقش منحصربه‌فردی که ایران در استراتژی بورژوای جهانی، برای حفظ سلطه سرمایه در خاورمیانه و حمایت از رژیم‌های دیکتاتوری عریان در ایران دارد، بشویم، مجموعه این واقعیت‌ها را که در نظرگیریم، روشن است که چرا طبقه حاکم بر ایران هرگز نمی تواند آزادی سیاسی را در ایران تحمل کند. لذا فقط آدم‌های به نهایت ساده‌لوح رفرمیست می‌توانند تصور کنند که روزی فرا خواهد رسید که جمهوری اسلامی تشکل‌های مستقل علنی کارگران را تحمل خواهد کرد، یا فراتر از آن، فعالیت قانونی آن‌ها را رسماً می‌پذیرد. کسانی که چنین فکر می‌کنند، پندارباف‌اند.
بنابراین اگر قرار باشد، مسئله سازمان‌دهی طبقه کارگر ایران برمدار چند دهه گذشته ادامه یابد، ٣٧ سال دیگر هم که بگذرد، باز ما در همین نقطه کنونی خواهیم بود. اما اگر قرار است این دور باطل درهم شکسته شود، مقدم بر هرچیز باید این واقعیت را مد نظر قرار داد که هر شرایط سیاسی ویژه، شکل سازماندهی ویژه‌ای را می‌طلبد و شرایط سیاسی ویژه حاکم بر ایران، ایجاد تشکل‌های مخفی در درون کارگران را به امری ناگزیر تبدیل می‌کند. تشکل‌هایی که نه‌فقط از این توان برخوردار باشند که مطالبات و مبارزات کارگران را در هر کارخانه و کارگاه، در نقطه تولید سازمان‌دهی و رهبری کنند، بلکه مهم‌تر از آن، ظرفیت تبدیل‌شدن به ارگان‌های طبقاتی کارگران را برای برپایی انقلاب اجتماعی و سرنگونی طبقه حاکم داشته باشند. سازمان ما یک چنین تشکلی را که برگرفته از شرایط سیاسی حاکم بر ایران و تجارب بین‌المللی طبقه کارگر است، کمیته‌های مخفی کارخانه می‌داند.
همان‌گونه که پیش‌ازاین اشاره شد وسعت مبارزات و اعتصابات متعدد، حاکی از این واقعیت است که کارگران از نوعی سازمان‌دهی منطبق با این مرحله از مبارزات، در مقیاس سراسر کشور برخوردارند. این شکل از تشکل‌های کارگران که در هر کارخانه و موسسه‌ای به همراه این مبارزات شکل می‌گیرند، عموماً تشکل‌های ناپایدار، مخفی یا علنی هستند. از این مبارزات هم‌چنین برمی‌آید که سطح آگاهی و بیداری کارگران به مرحله‌ای رسیده است که حتی بتوانند تشکیلات مستقل علنی خود را ایجاد کنند. اما شرایط سیاسی حاکم بر ایران این امکان را به آن‌ها نمی‌دهد. این واقعیت هم قطعاً مدنظر قشر پیشرویی که در میان کارگران شکل‌گرفته است، قرار دارد که پس از سرکوب وحشیانه فعالان سندیکای شرکت واحد و نیز هفت‌تپه و ممنوع کردن فعالیت این سندیکاها، به اشکال دیگری از تشکل روی‌آورند.
ازآنجایی‌که با پیشرفت، رشد و اعتلای مبارزات کارگری، تشکل‌های ناپایدار، دیگر کار آیی گذشته را نخواهند داشت و در اوضاع کنونی، تشکل‌های وسیع توده‌ای هم، امکان شکل‌گیری‌شان دشوار است، به یک تشکل انتقالی نیاز است که بتواند تحول از شکل‌های ناپایدار تشکل را به تشکل‌های توده‌ای و عالی‌تر امکان‌پذیر سازد. کمیته کارخانه می‌تواند این نقش و وظیفه را عهده‌دار گردد.
تجارب جهانی جنبش کمیته‌های کارخانه در کشورهای پیشرفته‌تر سرمایه‌داری و به‌ویژه کمیته‌های کارخانه در روسیه، در جریان انقلابات کارگران، درس‌های مهم و ارزشمندی برای طبقه کارگر ایران دارد که در نوشته‌های مجزا باید به آن‌ها پرداخت.
در این نوشته اشاره‌کنیم که به‌حسب این تجارب، کمیته‌های کارخانه بر طبق جمع‌بندی انترناسیونال کمونیستی و سندیکاهای سرخ، وقتی می‌توانند شکل بگیرند که مبارزه برای افزایش دستمزد و بهبود شرایط زندگی کارگران از طریق اتحادیه‌ها به بن‌بست می‌رسد. از این گفتار چنین برمی‌آید که گرچه اتحادیه‌ها هم موجودیت دارند، اما تحت شرایط ویژه‌ای که همراه با بحران‌های اقتصادی جدی و تعرض بورژوازی به سطح معیشت کارگران است، اتحادیه‌ها نمی‌خواهند یا نمی‌توانند پاسخ‌گوی مطالبات کارگران و مبارزه برای تحقق آن‌ها باشند. لذا کارگران با ابتکار عمل خود، در کارخانه‌ها، کمیته‌هایی را برای پیشبرد مبارزات و دست‌یابی به مطالباتشان ایجاد می‌کنند. ازآنجایی‌که این کمیته‌ها خود را محدود به مطالبات و مبارزات اقتصادی کارگران نمی‌کنند، قدرت مانور گسترده‌ای در پیش‌روی و عقب‌نشینی، تعرض و دفاع دارند و می‌توانند برحسب شرایط، مبارزات سیاسی کارگران را نیز سازمان‌دهی و رهبری کنند و عهده‌دار وظایف نوینی گردند. تجربه جنبش کارگری جهان نشان داده است که کمیته‌های کارخانه بسته به این‌که سطح مطالبات و مبارزات کارگران چیست و اوضاع سیاسی چه چیزی را طلب می‌کند، می‌توانند وظائف متعددی از افزایش دستمزد و شرایط بهتر زندگی و کار کارگران گرفته، تا اشغال کارخانه، برقراری کنترل کارگری بر تولید و یا در نمونه روسیه، مدیریت تولید، سازمان‌دهی ملیشیای کارگری و غیره را بر عهده گیرند. ازآنجایی‌که کمیته‌های کارخانه در نقطه تولید شکل می‌گیرند و هرلحظه در دسترس کارگران هستند، به دمکراتیک‌ترین شکل ممکن تصمیم می‌گیرند و درعین‌حال تحت کنترل و نظارت کارگران هستند.
این‌که گفته شد کمیته‌های کارخانه هنگامی شکل می‌گیرند که مبارزه کارگران برای افزایش دستمزد و بهبود شرایط کار و زندگی کارگران از طریق اتحادیه به بن‌بست می‌رسد، به این معنا نیز هست که در کشوری که اساساً اتحادیه‌ای وجود ندارد تا از مطالبات حتی اقتصادی کارگران دفاع کند و مبارزه برای آن را سازمان دهد، دقیقاً کمیته کارخانه است که می‌تواند این وظیفه را بر عهده بگیرد. اما کمیته‌های کارخانه در ایران، یعنی کشوری که طبقه سرمایه‌دار آن همواره با دیکتاتوری عریان حکومت کرده است، تفاوت‌هایی با کمیته‌های کارخانه‌ای کارگران اروپایی خواهد داشت، ازجمله در این مورد که کمیته، از همان آغاز نمی‌تواند علنی و توده‌ای باشد، مگر در شرایطی که کارگران اعتماد و شناخت کاملی از یکدیگر دارند. ازاین‌رو، این تشکل در آغاز مخفی خواهد بود و جمع محدودتری از کارگران از وجود آن اطلاع دارند. یک‌روال واحد نمی‌توان برای شکل‌گیری این کمیته‌ها در کارخانه‌ها و مؤسسات خدماتی در نظر گرفت ، بلکه بستگی به شرایط هر کارخانه دارد. اما درهرحال، کمیته کارخانه هنگامی می‌تواند نقش واقعی خود را ایفا کند که از اعتماد توده کارگر برخوردار باشد. در مبارزات کارگران نقشی فعال ایفا کند و مبارزات اقتصادی و سیاسی کارگران را سازمان‌دهی و رهبری کند. اوضاع سیاسی جامعه و سطح مبارزات کارگران، هرلحظه به کمیته‌های کارخانه نشان می‌دهد که چه وظایف عمده‌ای بر عهده‌دارند.
کمیته کارخانه گرچه در مقایسه با دیگر اشکال ناپایدار تشکل‌های کارگری پایدارتر است، اما همان‌گونه که تجارب جهانی جنبش کارگری نشان داده است، نمی‌تواند برای دوره‌ای بسیار طولانی به همین شکل وجود داشته باشد، بالاخره باید یا سرانجام به سطح شوراها ارتقا یابند و به‌عنوان ارگان‌های اقتدار سیاسی و اقتصادی طبقه کارگر عمل کنند و یا به هسته‌های پایه‌ای برای سندیکا تبدیل شوند. این‌که کمیته کارخانه در کدام جهت حرکت خواهد کرد، تحول اوضاع سیاسی جامعه و سطح مبارزات طبقه کارگر آن را مشخص خواهد کرد.
برای سازمان ما و کل گرایشی که خواهان برپایی یک انقلاب اجتماعی و استقرار یک حکومت شورایی کارگری است، کمیته‌های کارخانه به‌ویژه ازآن‌جهت حائز اهمیت‌اند که در شرایط انقلابی و اعتلای سیاسی جنبش کارگری، ارگان‌های حی و حاضر برای ارتقاء به کمیته‌های اعتصاب و شوراها هستند.
بنابراین، فعالان و هواداران سازمان ما باید تا جایی که امکان و توان آن‌ها اجازه می‌دهد، برای تمرکز در کارخانه‌ها، به‌ویژه مؤسسات بزرگ و دارای اهمیت استراتژیک، برای ایجاد و گسترش این کمیته‌های کارخانه تلاش کنند. نیاز به تأکید نیست که کمیته‌های کارخانه تشکیلات حزبی و سازمانی نیستند. آن‌ها وقتی می‌توانند نقش و وظایف خود را به‌درستی انجام دهد که دربرگیرنده گسترده‌ترین گرایش‌های درون جنبش کارگری باشند.
تأکید بر کمیته‌های کارخانه، به خاطر اهمیتی که برای سازمان‌دهی توده‌های وسیع کارگر دارند، البته نمی‌تواند جنبه دیگر فعالیت کمونیستی ما را برای ایجاد و گسترش هسته‌های سرخ کمونیستی در میان کارگران، در کارخانه‌ها و محلات، تحت‌الشعاع قرار دهد. در این نوشته ازآن‌رو پیرامون این حوزه‌های کمونیستی بحث نشد که سازمان ما پیش‌ازاین مکرر در مورد نقش و اهمیت هسته‌های سرخ، وظایف و کارکردهای آن‌ها در نوشته‌های خود ازجمله “تشکل‌های طبقاتی کارگران، وظائف و تاکتیک‌های ما” بحث‌های مفصلی داشته است. آنچه در اینجا بار دیگر باید بر آن تأکید نمود، ضرورت فعال و تأثیرگذار بودن این هسته‌ها در مبارزات کارگران است. هسته سرخی که نتواند در سازمان‌دهی و رهبری مبارزات کارگران نقش داشته باشد، نتواند رشد کند و هسته‌های سرخ کمونیستی دیگری درنتیجه فعالیت خود ایجاد نماید و صرفاً بقای منفعل خود را حفظ کند، نمی‌تواند یک هسته سرخ کمونیستی به معنای واقعی آن باشد.
اگر شرایط ایران ایجاب می‌کند که هسته‌های سرخ، مخفی باشند، برای ادامه کاری و فعالیت بهتر و مؤثرتر آن‌ها است. مخفی بودن هسته سرخ، مخفی شدن از کارگران و توده زحمتکش مردم نیست. آنچه باید مخفی بماند، رابطه تشکیلاتی و هویت کمونیستی هسته و اعضای آن، از رژیم و عوامل اطلاعاتی آن است.
فقط با حضور فعال و علنی در مبارزات کارگران است که اعضای هسته سرخ می‌توانند از اعتماد کارگران برخوردار شوند، در سازمان‌دهی و رهبری مبارزات نقش پیدا کنند، به لحاظ نظری بر کارگران تأثیر بگذارند و هسته‌های سرخ را گسترش دهند. اگر کمونیست‌ها نتوانند، نقش فعالی در مبارزات جاری کارگران داشته باشند، بی‌تردید این جریانات رفرمیست و حتا تشکل دولتی خانه کارگر تلاش خواهند کرد، جنبش کارگری را تحت سیطره خود بگیرند و به انحراف بکشانند.
نباید فراموش کرد، با تمام اهمیتی که کمیته‌های کارخانه و شوراها برای طبقه کارگر دارند، این طبقه هنگامی می‌تواند به پیروزی قطعی دست یابد که حزب طبقاتی خود را ایجاد کرده باشد و چنین حزبی وقتی واقعاً شایسته حزب طبقاتی کارگران است که لااقل اکثریت این حزب را کارگران کمونیست تشکیل دهند، ارگان‌های رهبری حزب در دست کارگران باشد و این حزب هدف بزرگ خود را پیروزی انقلاب اجتماعی، لغو کار مزدی و پایان دادن به جامعه طبقاتی قرار داده باشد.
هسته‌های سرخ کمونیستی، نقش مهمی در انجام این وظیفه بر عهده‌دارند. بنابراین باید با تمام قوا نه‌فقط برای سازمان‌دهی طبقه کارگر، بلکه برای ارتقای آگاهی طبقاتی کارگران و تبلیغ و ترویج افکار و اندیشه‌های کمونیستی تلاش نمود.
مباحث مربوط به وظائف سازمان‌دهی یک تشکیلات کمونیستی بسی گسترده‌تر از آن است که بتوان در یک مقاله به آن پرداخت. آنچه در پایان باید بر آن تأکید شود، مسائل مطرح‌شده در این مقاله ،سیاست سازمان‌دهی تشکیلات ما در میان کارگران است. این بدان معنا نیست که تلاش جریانات دیگر که به اشکال دیگری برای سازمان‌دهی مبارزات کارگران تلاش می‌کنند، نفی شود. اختلاف بر سر چگونگی سازمان‌دهی طبقه کارگر وجود داشته و خواهد داشت. سازمان ما همواره اعلام کرده است که از هر تلاشی برای ایجاد تشکل‌های مستقل کارگری حمایت می‌کند و علیه هر گرایشی است که به نحوی از انحاء بخواهد مبارزه طبقه کارگر را از مسیر مبارزه برای سرنگونی نظم موجود منحرف سازد.
طبقه کارگر ایران برای نجات از فجایع نظم سرمایه‌داری و طبقه حاکم بر ایران ، راهی جز متشکل شدن و برپایی یک انقلاب اجتماعی ندارد.


برگرفته از سایت سازمان فدائیان (اقلیت)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر