‏نمایش پست‌ها با برچسب آمریکا. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب آمریکا. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۲ مهر ۱۱, پنجشنبه

آیا یخ روابط جمهوری اسلامی و آمریکا در حال آب شدن است؟


هیچ‌گاه سفر روسای جمهور حکومت اسلامی به نیویورک و شرکت در مجمع عمومی سازمان ملل، تا این اندازه انعکاس خبری نیافته بود. حتا سفر اول خاتمی با پیشنهاد گفت‌وگوی تمدن‌ها و یا احمدی‌نژاد با “هاله‌ی نوری” که او را احاطه کرده بود، هرگز تا این اندازه در رسانه‌های جهانی و حتا ایرانی بازتاب پیدا نکردند. اگرچه در ظاهر این توجه، به سخنرانی‌ها، مصاحبه‌ها و دیدارها به‌ویژه دیدار ظریف با جان کری و گفت‌وگوی تلفنی روحانی و اوباما برمی‌گردد، اما علت اصلی، ریشه در وضعیتی دارد که این دیدارها و در یک کلام “سیاست خارجی دولت روحانی” را زیر ذره‌بین رسانه‌ها قرار داده است و آن از یک‌سو به وضعیتی برمی‌گردد که بر خاورمیانه حاکم شده (که حتا شیپور جنگ و مداخله مستقیم دولت‌های امپریالیستی در جنگ داخلی سوریه به گوش رسید) و از سوی دیگر به بحران‌های داخلی جمهوری اسلامی ربط پیدا می‌کند. بحران‌هایی بی‌سابقه که حسن روحانی راه اصلی گذر از آن‌ها را بهبود روابط خارجی و رفع تحریم‌های بین‌المللی اعلام کرده است.


۱۳۹۰ آذر ۱۱, جمعه

جنبش اِشغال و چشم‌انداز آن

در سپتامبر سال ۲۰۱۱، جنبشی در آمریکا پدیدار شد که “جنبش اِشغال” نام گرفت. در ۱۷ سپتامبر، صدها تن از معترضین به نظم اقتصادی – اجتماعی و سیاسی حاکم بر آمریکا که جامعه را به دو قطب بزرگ فقر و ثروت تقسیم کرده بود و اکثریت بزرگ مردم را به استثمار، فقر و بیکاری محکوم کرده است، برای نشان دادن خشم و اعتراض خود، با تجمع در مقابل ساختمان وال‌استریت، این سمبل نظم سرمایه‌داری و سرمایه مالی، قصد اشغال آن را داشتند که پلیس پاسدار نظم، مانع از آن گردید. اعتراض، اما با راه‌پیمایی، تظاهرات و تجمع در پارک لیبرتی (زوکوتی) ادامه یافت، به سرعت با شعار ۹۹ درصد‌ی‌ها به تمام ایالات و شهرهای آمریکا گسترش یافت و در فاصله یک ماه به جنبشی جهانی تبدیل شد.

این جنبش بر بستر بحرانی شکل گرفته است که از آمریکا آغاز گردید و عموم کشورهای سرمایه‌داری جهان را فراگرفت. بحران اقتصادی که از سال ۲۰۰۷ نظام سرمایه‌داری آمریکا را رها نکرده است، وخیم‌ترین نتایج را برای توده‌های کارگر و زحمتکش آمریکایی در پی داشته است. با پیدایش نخستین علایم بحران، موج بیکارسازی کارگران آغاز گردید، تا جایی که اکنون متجاوز از ۱۴ میلیون تن از مردم آمریکا بیکارند و رقمی در همین حدود با کار نیمه وقت و اشتغال ناقص زندگی خود را در فقر می‌گذرانند. در همین فاصله متجاوز از یک میلیون تن از زنان آمریکایی کار خود را از دست دادند. بحران و عواقب آن باعث گردید که میلیون‌ها تن از مردم آمریکا که در نتیجه‌ی بیکاری، کاهش دستمزد و درآمد و افزایش نرخ بهره وام‌های مسکن، قادر به بازپرداخت وام‌های خرید مسکن نبودند، خانه و زندگی خود را نیز از دست بدهند. با مصادره شدن خانه‌های مسکونی زحمتکشان توسط مؤسسات سرمایه‌داری، جمعیت بزرگی از مردم آمریکا به خیل بی‌خانمان‌ها پیوستند. فقر به درجه‌ای گسترش یافت که طبق گزارش منابع رسمی دولتی بیش از ۴۶ میلیون به زیر خط فقر فرو رفته‌اند و رقمی در حدود ۵۰ میلیون تن از مردم آمریکا حتا از امکانات بیمه‌های درمانی محروم‌اند. سطح معیشت ده‌ها میلیون کارگر شاغل نیز در نتیجه‌ی فشارهای سرمایه‌داران، برای انتقال بار بحران بر دوش کارگران و سیاست‌های اقتصادی و مالی دولت به شدت تنزل کرده است.

این در حالی‌ست که دولت آمریکا در طول همین مدت حدود ۲ تریلیون دلار به بهانه‌ی جلوگیری از ورشکستگی انحصارات مالی و صنعتی و یا جبران کاهش سود آن‌ها به بهانه‌ی نوسازی مؤسسات صنعتی به آن‌ها کمک کرده است که بار آن را هم باید کارگران و زحمتکشان با کاهش حقوق و خدمات اجتماعی بر دوش بکشند.

۱۳۹۰ مهر ۱۴, پنجشنبه

دو اعدام در ایران و آمریکا

جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده ی آمریکا که همراه با عربستان سعودی و چین در زمره ی چهار کشور نخست جهان با بالاترین آمار اعدامی ها هستند در ماه شهریور دست به اعدام دو شهروند زدند. این چنین جهان بار دیگر شاهد دو قتل دولتی بود که یکی در کشوری رخ داد که در توحش و سرکوبگری شهره ی عام و خاص است و دیگری به عنوان قدرتمندترین کشور جهان همان ظلمی را که با لشکرکشی یا انقیاد دیگر کشورها به مردمانشان می کند در جوانب دیگری به مردم کشور خود نیز ستم روا می دارد. یکی به نام دین بساط اعدام در ملاء عام را برپا و حتا با افتخار عکس سرهای بر دار را در رسانه های خود منتشر می کند و دیگری “متمدنانه” با “تزریق مایع مرگ آور” و در خفاء انسان ها را از هستی ساقط می کند. این چنین بود که جلادان نقاب پوش جمهوری اسلامی به حکم قوه ی قضائیه یک جوان ۱۷ ساله به نام علی رضا ملاسلطانی را در بامداد ۳۰ شهریور ۱٣۹۰ دار زدند. و این چنین بود که یک روز بعد، در آن سوی جهان، در ایالت جورجیای آمریکا فردی به نام تروی آنتونی دیویس پس از آن که بیست سال در “دالان مرگ” بود با تزریق یک مایع مرگ آور پس از پانزده دقیقه جان سپرد.

رژیم جمهوری اسلامی و دستگاه قضائی اش ید طولایی در کشتار و اعدام دارند. این دستگاه به فرمان آیت الله روح الله خمینی با محاکماتی که گاهی کم تر از پنج دقیقه طول کشیدند هزاران نفر از زندانیان سیاسی را در تابستان ۱۳۶۷ اعدام کرد تا حیات ننگین رژیم پس از نوشیدن جام زهر و پذیرش پایان جنگ ارتجاعی هشت ساله با دولت عراق بیمه گردد. رژیم جمهوری اسلامی بی درنگ پس از رسیدن به قدرت بساط دار و درفش را پهن کرد و از آن پس یک دم آن را برنچید. بر اساس آخرین ارقام منتشر شده در سال جاری دست کم یک نفر در هر روز در ایران اعدام شده است. اعدام زندانیان سیاسی و محکومان عادی جزئی از وجود و هستی نکبت بار این رژیم بوده، هست و خواهد بود.

در ایالات متحده ی آمریکا نیز اعدام و به دار کشیدن انسان ها با پیدایش این کشور همزاد است. در دوران های گذشته کابوی ها و راهزنان یا مأموران دولتی با به دار کشیدن “دشمنان” خود سنت مرگ آوری را در آمریکا به وجود آوردند و امروز قوه ی قضائیه ای که نماینده ی طبقاتی قدرتمندترین بورژوازی جهان علیه میلیون ها انسان فقیر و رنگین پوست از قبیل تروی دیویس است. هر چند در این جا دیگر دوران گاوچرانان اسلحه به کمر سپری شده است و خبری از محاکمات چند دقیقه ای نیست، اما فقرا و سیاه پوستان یا اسپانیایی زبانان زحمتکش بیش از دیگران در معرض انتقام جویی دستگاه قضائی قرار دارند که همچنان اصل “جان در برابر جان” را بر تارک خود دارد.