آخرین روزهای سال ۱۳۸۹ سپری میشود و مردم ایران با امید و آرزوی زندگی بهتر به استقبال سالی نو میشتابند. این امید و آرزوی انسانی که از ضرورت غلبهی نو بر کهنه منشأ میگیرد، همواره محرک نیرومند انسانهایی بوده است که برای دگرگونی نظم کهنه و نوسازی اجتماعی تلاش میکنند. چرا که گذر از زمستان به بهار، صرفاً حیات نوینی از شکوفایی طبیعت و زیباییهای آن را بازتاب نمیدهد، بلکه انعکاسی از این واقعیت است که در سراسر کائنات، چیزی ازلی و ابدی، ایستا و تغییرناپذیر وجود ندارد. همه چیز در حرکت و تغییر مداوم است و زندگی اجتماعی انسانها نیز پیوسته نیاز به نو شدن و نفی کهنه دارد.
تفاوت در این است که در جامعه، برخلاف طبیعت، عنصر آگاهی دخالت دارد و در مراحل معینی از تکامل اجتماعی، گروهی از انسانها که نفع طبقاتیشان در حفظ نظم موجود است، با تمام قوا در برابر تحولی که نیاز اجتماعیست، مقاومت میکنند، آگاهانه تلاش مینمایند راه را بر پیشرفت بشریت سد کنند و رشد و شکوفایی اجتماعی انسانها را به تأخیر اندازند. این مقاومت نیروی بازدارنده، محافظهکار و کهنهپرست برای حفظ نظمی که دیگر دورانش سپری شده است، انسانهای تحولطلب و نوگرا را به تلاش و مبارزهای گستردهتر و همه جانبهتر برای در هم شکستن مقاومت پاسداران نظم کهنه وامیدارد، تا سرانجام به حسب ضرورتی که برخاسته از منطق تحول تاریخ و سیر متعالی بشریت است، نظمی نوین را به جای نظم کهنه قرار دهند.
آنچه که در طول یک سال گذشته در ایران جریان داشت، در جوهر و محتوای خود، چیز دیگری جز کشاکش و نبرد، میان دو نیرویی که یکی در تلاش و مبارزه برای نفی نظم کهنه و ارتجاعی حاکم است و دیگری نیروی کهنهپرستی که پاسدار و حافظ نظم موجود است، نبود. در یک سو، تودههای مردمی قرار دارند که میخواهند نظم موجود را براندازند و نظمی نوین را مستقر سازند که در آن، آزادی، برابری، رفاه، شادی و خوشبختی انسانها حاکم باشد. در سوی دیگر، پاسداران نظمی کهنه قرار گرفتهاند که بر ستم، نابرابری، استثمار، فقر، اختناق، بیحقوقی و استبداد استوار است.
تفاوت در این است که در جامعه، برخلاف طبیعت، عنصر آگاهی دخالت دارد و در مراحل معینی از تکامل اجتماعی، گروهی از انسانها که نفع طبقاتیشان در حفظ نظم موجود است، با تمام قوا در برابر تحولی که نیاز اجتماعیست، مقاومت میکنند، آگاهانه تلاش مینمایند راه را بر پیشرفت بشریت سد کنند و رشد و شکوفایی اجتماعی انسانها را به تأخیر اندازند. این مقاومت نیروی بازدارنده، محافظهکار و کهنهپرست برای حفظ نظمی که دیگر دورانش سپری شده است، انسانهای تحولطلب و نوگرا را به تلاش و مبارزهای گستردهتر و همه جانبهتر برای در هم شکستن مقاومت پاسداران نظم کهنه وامیدارد، تا سرانجام به حسب ضرورتی که برخاسته از منطق تحول تاریخ و سیر متعالی بشریت است، نظمی نوین را به جای نظم کهنه قرار دهند.
آنچه که در طول یک سال گذشته در ایران جریان داشت، در جوهر و محتوای خود، چیز دیگری جز کشاکش و نبرد، میان دو نیرویی که یکی در تلاش و مبارزه برای نفی نظم کهنه و ارتجاعی حاکم است و دیگری نیروی کهنهپرستی که پاسدار و حافظ نظم موجود است، نبود. در یک سو، تودههای مردمی قرار دارند که میخواهند نظم موجود را براندازند و نظمی نوین را مستقر سازند که در آن، آزادی، برابری، رفاه، شادی و خوشبختی انسانها حاکم باشد. در سوی دیگر، پاسداران نظمی کهنه قرار گرفتهاند که بر ستم، نابرابری، استثمار، فقر، اختناق، بیحقوقی و استبداد استوار است.