۱۳۸۹ اسفند ۲۷, جمعه

بن‌بست‌های نظم کهنه و ارتجاعی موجود و چشم انداز فرا رسیدن سالی نو با نظمی انسانی و نو

آخرین روزهای سال ۱۳۸۹ سپری می‌شود و مردم ایران با امید و آرزوی زندگی بهتر به استقبال سالی نو می‌شتابند. این امید و آرزوی انسانی که از ضرورت غلبه‌ی نو بر کهنه منشأ می‌گیرد، همواره محرک نیرومند انسان‌هایی بوده است که برای دگرگونی نظم کهنه و نوسازی اجتماعی تلاش می‌کنند. چرا که گذر از زمستان به بهار، صرفاً حیات نوینی از شکوفایی طبیعت و زیبایی‌های آن را بازتاب نمی‌دهد، بلکه انعکاسی از این واقعیت است که در سراسر کائنات، چیزی ازلی و ابدی، ایستا و تغییرناپذیر وجود ندارد. همه چیز در حرکت و تغییر مداوم است و زندگی اجتماعی انسان‌ها نیز پیوسته نیاز به نو شدن و نفی کهنه دارد.

تفاوت در این است که در جامعه، برخلاف طبیعت، عنصر آگاهی دخالت دارد و در مراحل معینی از تکامل اجتماعی، گروهی از انسان‌ها که نفع طبقاتی‌شان در حفظ نظم موجود است، با تمام قوا در برابر تحولی که نیاز اجتماعی‌ست، مقاومت می‌کنند، آگاهانه تلاش می‌نمایند راه را بر پیشرفت بشریت سد کنند و رشد و شکوفایی اجتماعی انسان‌ها را به تأخیر اندازند. این مقاومت نیروی بازدارنده، محافظه‌کار و کهنه‌پرست برای حفظ نظمی که دیگر دورانش سپری شده است، انسان‌های تحول‌طلب و نوگرا را به تلاش و مبارزه‌ای گسترده‌تر و همه جانبه‌تر برای در هم شکستن مقاومت پاسداران نظم کهنه وامیدارد، تا سرانجام به حسب ضرورتی که برخاسته از منطق تحول تاریخ و سیر متعالی بشریت است، نظمی نوین را به جای نظم کهنه قرار دهند.

آن‌چه که در طول یک سال گذشته در ایران جریان داشت، در جوهر و محتوای خود، چیز دیگری جز کشاکش و نبرد، میان دو نیرویی که یکی در تلاش و مبارزه برای نفی نظم کهنه و ارتجاعی حاکم است و دیگری نیروی کهنه‌پرستی که پاسدار و حافظ نظم موجود است، نبود. در یک سو، توده‌های مردمی قرار دارند که می‌خواهند نظم موجود را براندازند و نظمی نوین را مستقر سازند که در آن، آزادی، برابری، رفاه، شادی و خوشبختی انسان‌ها حاکم باشد. در سوی دیگر، پاسداران نظمی کهنه قرار گرفته‌اند که بر ستم، نابرابری، استثمار، فقر، اختناق، بی‌حقوقی و استبداد استوار است.

در سالی که گذشت جمهوری اسلامی هر آن‌چه که در چنته داشت علیه توده‌های مردمی که خواستار برافتادن این رژیم و دگرگونی وضع موجود هستند، به کار گرفت. اختناق و سرکوب باز هم افزایش یافت. خیابان‌های شهرهای بزرگ ایران پیوسته به جولانگاه واحدهای ضد شورش پلیس، بسیج، سپاه پاسداران، عوامل وزارت اطلاعات تبدیل گردید تا مانع از اعتراضات و تظاهرات خیابانی گردند. در پی هر اعتراض و مبارزه‌ی مردم، گروه گروه مبارزان و معترضین به نظم حاکم، دستگیر و به زندان فرستاده شدند. بر تعداد زندانیان سیاسی افزوده شد. برای ایجاد جو رعب و وحشت، اعدام‌ها ابعاد بی‌سابقه‌ای به خود گرفت. تعدادی از فعالین سیاسی نیز تیرباران شدند. گروه کثیری از دانشجویان اخراج و در بند گرفتار آمدند. فعالان کارگری دستگیر و به حبس محکوم شدند. تعداد دیگری از فعالان جنبش زنان و فعالان حقوق انسانی روانه زندان‌ها گردیدند. به رغم تمام این وحشی‌گری و سرکوب پاسداران نظم کهنه و ارتجاعی، توده‌های مردم ایران پیگیرانه به نبرد خود ادامه دادند. اعتراضات و تظاهرات در بزرگ‌ترین و مهم‌ترین شهرهای ایران، ادامه یافت.

این اعتراضات در بهمن و اسفند ماه اعتلای نوینی یافت. گسترده‌ترین آن نیز در ۲۵ بهمن ماه بود که صدها هزار تن از مردم ایران به خیابان آمدند، تظاهرات برپا کردند، علیه رژیم شعار سر دادند و با نیروهای سرکوب رژیم درگیر شدند. در پی این تظاهرات، جمهوری اسلامی بار دیگر وضعیت خود را چنان بی‌ثبات و شکننده یافت که از آن پس حجم گسترده‌تری از واحدهای نظامی و سرکوب را به خیابان‌ها ریخت تا با اعتراضات اسفند ماه مقابله کند. نارضایتی و اعتراض کارگران به نظم موجود در این یک سال به درجه‌ای گسترده بود که کم‌تر هفته‌ای بدون اعتصاب، تجمع، راه‌پیمایی و تظاهرات سپری گردید. گرچه در این یک سال با اعتصابات توده‌ای و سراسری معلمان روبرو نبودیم، اما به دفعات گروه‌هایی از معلمان در تهران و شهرستان‌ها در مقابل مراکز دولتی تجمع و تظاهرات کردند. دانشگاه‌ها نیز به روال گذشته ناآرام بود. دانشجویان، اعتراضات و تظاهرات متعددی را سازمان دادند و همچنان در پیشاپیش تظاهرات‌های خیابانی فعال‌اند. یکی از مهم‌ترین اعتراضات دانشجویی سال ۸۹، اعتصاب و تظاهرات ۱۶ آذر بود که دیگر محدود به یک یا چند دانشگاه نبود، بلکه تعداد کثیری از دانشگاه‌های سراسر کشور را در برگرفت.

تمام مبارزات مردم ایران علیه نظم موجود و رژیم حاکم پاسدار آن که به مهم‌ترین ، علنی‌ترین و مستقیم‌ترین آن‌ها اشاره شد، آشکارا نشان می‌دهد که مقاومت ارتجاع برای حفظ نظم موجود، دیگر نمی‌تواند به سدی غیر قابل عبور در برابر نیروهای تحول‌طلب و نوگرای جامعه تبدیل گردد. این مقاومت، زیر ضربات مداوم مبارزات مردم ایران در حال در هم شکستن است. رژیم جمهوری اسلامی راهی برای نجات خود و نظم موجود ندارد. دلیل روشن آن هم بحران‌های متعددی‌ست که سر تا پای این نظم فرتوت را فرا گرفته است. اصولاً هر نظم کهنه‌ای که دورانش سپری می‌شود، دچار گندیدگی، فساد و بحران‌های بدون علاج می‌گردد. هر بحرانی نشانه‌ی بیماری و اختلال درونی‌ست. از این جهت، ارگانیسم اجتماعی، شبیه ارگانیسم انسانی‌ست. هر انسانی از بدو تولد خود دچار بیماری می‌شود. تا وقتی که دوران شکوفایی و رشد یک انسان است، ارگانیسم انسانی به سادگی و گاه خود به خودی، از طریق تنظیمات درونی، این اختلالات را برطرف می‌سازد. اما وقتی که این انسان به مرحله‌ای از کهولت رسید که پایانی بر زندگی انسان است، دیگر حتا از بهترین دارو و درمان برای غلبه بر اختلال ، بیماری، فرسودگی و زوال کاری ساخته نیست. در نهایت، مقاومت و اصرار در زنده ماندن موجودی که دوران حیاتش به پایان رسیده است، شاید بتواند لحظه‌ای حیات این موجود انسانی را طولانی‌تر کند، اما نیروی حیاتی به پایان رسیده و راهی برای علاج قطعی این زوال نیست.

جامعه ایران، در عرصه‌های مختلف اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، با بحران روبروست. این بحران‌ها نشانه‌ی بیماری‌های مزمنی‌ست که ارگانیسم اجتماعی موجود گرفتارآن‌هاست. این بحران‌ها، بیماری‌های گذرا و لحظه‌ای یک ارگانیسم اجتماعی جوان نیستند که به سادگی برطرف شوند، بلکه بیماری‌های نظمی هستند که دورانش به سر رسیده است. راهی برای علاج این بیماری‌ها جز نفی این نظام وجود ندارد. از همین روست که مقاومت ارتجاع حاکم بر ایران، برای حفظ نظم کهنه، این بحران‌ها را عمیق‌تر ساخته و پیوسته بحران‌هایی با ابعاد وسیع‌تر پدید آورده است.

به سرمنشأ بحران‌های موجود، بحران اقتصادی نگاه کنیم. در طول تمام دوران موجودیت جمهوری اسلامی در ایران، این بحران هم‌چنان لاینحل باقی مانده و به عنوان یک بحران مزمن رکود – تورمی، عمق فرسودگی و اختلالات درونی نظام اقتصای سرمایه‌داری را نشان داده است. در سالی که گذشت این بحران ابعاد وسیع‌تری به خود گرفت. رکود اقتصادی به درجه‌ای رسید که هم اکنون نرخ رشد تولید ناخالص داخلی به پایین‌تر از یک درصد تنزل کرده است. به رغم این رکود، شاخص نرخ رشد تورم نیز هم‌چنان دو رقمی‌ست. گرچه مؤسسات اقتصادی جعل آمار در جمهوری اسلامی، تلاش می‌کنند که این افزایش نرخ تورم را در سال ۸۹ به حدود ۱۲ درصد محدود جلوه دهند، اما مردمی که روزمره در طول این سال با افزایش مداوم بهای کالاها و خدمات روبرو بوده‌اند، به خوبی می‌دانند که این افزایش حتا به ۲۰ درصد هم می‌رسد.

در سالی که گذشت، دولت با ادعای بی‌اساس بهبود اوضاع اقتصادی، طرح موسوم به هدفمندسازی یارانه‌ها، یا به عبارت دیگر آزادسازی قیمت‌ها را به مرحله‌ی اجرا درآورد. اما تا همین لحظه نیز روشن شده است که این صرفاً طرحی برای افزایش درآمد دولت بوده است. نه تنها بهبودی در اوضاع اقتصادی پدید نیاورد، بلکه بالعکس رکود را تشدید کرد. برخی مؤسسات تولیدی تعطیل یا نیمه تعطیل شدند. تورم افزایش یافت و گروه بیش‌تری از مردم به صفوف بیکاران پیوستند. به رغم ادعای پوشالی دولت مبنی بر بهبود وضعیت معیشتی توده مردم با پرداخت نقدی به اصطلاح یارانه، نه فقط بهبودی در شرایط زندگی مادی کارگران و زحمتکشان رخ نداد، بلکه اوضاع وخیم‌تر شد. نه فقط هیچ چشم‌اندازی برای بهبود اوضاع در سال آینده وجود ندارد، بلکه عواقب منفی اجرای این طرح تازه در سال جدید در ابعادی بزرگ ظاهر می‌گردند.

تأثیر بحران اقتصادی و ژرف‌تر شدن روزافزون آن بر شرایط مادی و معیشتی توده‌های کارگر و زحمتکش بر کسی پوشیده نیست. اکثریت بزرگی از مردم ایران در زیر خط فقر به سر می‌برند. این بدان معناست که این جمعیت عظیم مردم زحمتکش قادر به تأمین حداقل معاش خود نیستند. متجاوز از ۵ میلیون تن از مردم ایران بیکارند. بیکاری یعنی گرسنگی، یعنی تباه شدن زندگی انسان‌ها، یعنی میلیون‌ها معتاد، آوارگی زنان، مردان و کودکان در خیابان‌ها، رشد تکدی‌گری، فحشا و تن‌ فروشی.

طبقه حاکم بر ایران هیچ راه حلی برای بحران اقتصادی و عواقب اجتماعی ناشی از آن نداشته و نخواهد داشت. هر آن‌چه که انجام داده و انجام می‌دهد، ثمری جز عمیق‌تر شدن این بحران‌ها نداشته و نخواهد داشت. وقتی که طبقه حاکم قادر نیست بیماری نظم اقتصادی خود را علاج کند و هر آن، نگران یورش کارگران و زحمتکشان برای برافکندن این نظم اقتصادی – اجتماعی‌ست، راه دیگری در برابر خود نمی‌بیند، جز این که آن نظم سیاسی را بر مردم تحمیل کند که هر گونه حق و حقوق انسانی، آزادی‌های سیاسی، حقوق دمکراتیک و مدنی را از آن‌ها سلب نماید. یعنی از طریق دیکتاتوری عریان حکومت کند تا نظم اقتصادی – اجتماعی موجود را حفظ نماید. فلسفه‌ی استقرار جمهوری اسلامی در ایران چیزی جز این نبوده و نیست. وقتی که طبقه‌ی حاکم بر ایران خود را در چنان مخمصه‌ای می‌بیند که برای نجات خود و نظم موجود، به گذشته‌های دور، به قرون وسطا پناه می‌برد و دولت ایده‌آل خود را در یک دولت مذهبی می‌یابد، گواه بارز دیگری بر پوسیدگی نظمی‌ست که دورانش به پایان رسیده است. اما دولت مذهبی و دیکتاتوری طبقه سرمایه‌دار، نمی‌تواند نظمی را که از اساس پوسیده است، نجات دهد، بالعکس تضادهای این نظام را تشدید و توده وسیع‌تری از مردم را که طالب آزادی‌اند، به عرصه مبارزه با نظم موجود و رژیم سیاسی پاسدار آن سوق می‌دهد. مبارزات طبقاتی و آزادی‌خواهانه‌ی عمومی به بحران سیاسی می‌انجامد که جمهوری اسلامی مکرر در طول تمام دوران موجودیت خود با آن روبرو بوده است. رشد و رسیدگی و وسعت این بحران‌ها نشان می‌دهد که تا چه حد نظم موجود برای مردم ایران تحمل‌ناپذیر شده است. بحران سیاسی که از سال گذشته آغاز و همچنان رژیم را در چنبره خود گرفته است، نشان از این واقعیت است که نظم کهنه موجود دیگر نمی‌تواند دوام آورد و به ناگزیر باید جای خود را به نظمی نوین بسپارد.

در طول سالی که گذشت، رژیم تمام ابزارها و امکانات خود را برای غلبه بر بحران سیاسی و مهار آن به کار گرفت. اختناق، سرکوب و کشتار را به منتها درجه رساند، اما تضادها بیش از آن حادند که رژیم با این تنها وسایلی که هنوز برایش باقی مانده است، بتواند بر بحران‌ غلبه کند. آن‌چه نیز که در درون طبقه حاکم و نظام سیاسی آن گذشته و می‌گذرد، بازتابی از همین بحران‌های علاج ناپذیر اقتصادی و سیاسی نظم کهنه و ارتجاعی‌ست. این بحران‌هاست که به ویژه در طول نزدیک به دو سال اخیر اختلافات و شکاف‌های عمیقی در درون هیئت حاکمه پدید آورده و به بحران‌های درون حکومتی انجامیده‌اند.

رژیم جمهوری اسلامی که بر این پندار است، با تمرکز هر چه بیش‌تر در قدرت سیاسی و خلاص شدن از اختلافات درونی هیئت حاکمه، می‌تواند بحران سیاسی موجود را از بین ببرد، گروه‌های موسوم به اصلاح‌طلب حکومتی را در یک روند تدریجی از درون ارگان‌ها و نهادهای دستگاه دولتی تصفیه کرد و در برخی نهادها نظیر مجلس، آن‌ها را به یک گروه حاشیه‌ای تبدیل نمود. با این همه، اوضاع درونی رژیم آرام نگرفت و بار دیگر در سالی که گذشت، تضادها و اختلافات در درون هیئت حاکمه و گروه‌بندی‌های آن بالا گرفت. در حالی که دسته‌بندی وابسته به احمدی‌نژاد در تلاش برای تمرکز هر چه بیش‌تر قدرت در قوه اجرایی و بی اثر کردن و تابع نمودن دیگر ارگان‌ها و نهادهای جمهوری اسلامی‌ست، دار و دسته‌های رقیب وی در مجلس که منافع و موقعیت خود را در خطر می‌بینند به مقابله با وی برخاستند. کشمکش میان قوای اجرایی و مقننه رژیم به ویژه بر سر “طرح موسوم به هدفمندسازی یارانه‌ها” حاد شد. سرانجام نیز با مداخله‌ی خامنه‌ای بود که این اختلاف به نفع احمدی‌نژاد خاتمه یافت. اما از آن جائی که اختلافات درونی هیئت حاکمه و نهادها و ارگان‌‌های جمهوری اسلامی ناشی از بحران‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی‌ست که رژیم در چنگال آن‌ها گرفتار است، لذا، این اختلافات بار دیگر بر سر هر مسئله‌ای پدید آمد و حاد شد. اختلاف میان مجلس و دولت بر سر اساسنامه‌ی دانشگاه‌ها و مراکز آموزش عالی غیر دولتی که در واقع نزاعی بر سر تصرف دانشگاه‌ آزاد بود، به مرحله‌ای رسید که طرفداران احمدی‌نژاد با تجمع در مقابل مجلس، این نهاد جمهوری اسلامی را تهدید به تعطیل کردن و به توپ بستن کردند. مجلس بی‌اراده رژیم استبدادی چاره‌ای جز این نداشت که در برابر زور و تهدید گروه‌های حزب‌اللهی طرفدار احمدی‌نژاد عقب‌نشینی کند و مصوبه خود را ملغا اعلام نماید. گرچه احمدی‌نژاد در طول یک سال گذشته با حمایت خامنه‌ای توانسته است سیاست‌های خود را پیش برد و بیش از پیش قدرت را در قوه مجریه متمرکز سازد، اما اختلافات درونی جناح‌های هیئت حاکمه و ارگان‌های جمهوری اسلامی نیز بیش از پیش حاد شده است. در طول چند ماه گذشته خامنه‌ای با تعیین هیاتهائی برای حل اختلافات میان مجلس و دولت، تلاش نمود، این تضادها را تخفیف دهد، اما توفیقی نیافت. اختلافات به کشمکش و درگیری میان قوه مقننه و مجریه محدود نماند، بلکه به دستگاه قضایی نیز بسط یافت. در حالی که این اختلافات ادامه داشت، طرفداران خامنه‌ای و احمدی‌نژاد با برکناری رفسنجانی از ریاست مجلس خبرگان در اسفند ماه، ضربه دیگری بر موقعیت سیاسی گروه‌هایی وارد آوردند که می‌کوشیدند خود را در میانه‌ی دو جناح پیشین قرار دهند. لذا تمرکز قدرت سیاسی در دست یک گروه بیش‌تر شد. ایجاد محدودیت‌ها برای سران گروه‌های سبز و اصلاح‌طلب جمهوری اسلامی، تا حصر خانگی موسوی و کروبی، نه نشانه‌ی قدرتمندی بلکه فروپاشی نظمی سیاسی‌ست که اکنون فرمان‌روایی بر آن در دست لایه بسیار محدودی از طبقه حاکم متمرکز شده است. هر چه این لایه، محدودتر شده است، تکیه آن بیش از پیش بر نیروی مسلح و سرکوبی قرار گرفته که باید به عنوان مزدور از یک نظم فرسوده، بی‌پشتوانه، گندیده، فاسد و در حال زوال، پاسداری کند. همین واقعیت نشان می‌دهد که جمهوری اسلامی در ضعیف‌ترین و بحرانی‌ترین وضعیت قرار گرفته است. هیچ چشم‌اندازی برای بقای جمهوری اسلامی‌ وجود ندارد. نه قادر به حل بحران‌ها و تخفیف تضادهای موجود است و نه می‌تواند با تکیه بر نیروی مسلح و سرکوب و گسیل گله‌وار روزانه آن‌ها به خیابان‌‌ها ادامه‌ی حیات خود را تضمین کند. با توجه به تحولات سیاسی منطقه‌ی خاورمیانه، شرایط بیش از هر زمان دیگر آماده است، تا توده‌های مردمی که خواهان برانداختن نظم کهنه و ارتجاعی و برقراری نظمی نوین و مترقی در ایران هستند، در سال جدید، با قدرتی فزون‌تر به نظم کهنه ورژیم سیاسی پاسدار آن یورش برند. این یورش نوین گرچه ادامه مبارزات مردم ایران به ویژه در طول دو سال اخیر است، اما به همان میزان که نیروهای تازه نفسی به صفوف آن می‌پیوندند ابزارهای کارآتر و مؤثرتری را برای در هم کوبیدن مقاومت ارتجاع و نیروهای سرکوب آن به خدمت خواهد گرفت. تجربه به مردم ایران آموخته است که برای مقابله با رژیمی که از هیچ جنایت و کشتاری فروگذار نیست، تظاهرات به تنهایی کافی نیست. اشکال مؤثرتری از مبارزه نظیر اعتصابات عمومی، تلفیق اعتصابات، تظاهرات و سنگربندی‌های خیابانی متحرک و سرانجام قیام مسلحانه توده‌ای ضروری‌ست تا بتوان مقاومت مأیوسانه ارتجاع حاکم را در هم کوبید.

روحیه انقلابی توده‌های مردم در جریان مبارزات سال جاری، بشارت می‌دهد که لحظه‌ی سرنگونی جمهوری اسلامی نزدیک‌تر شده است و این احتمال را افزایش داده است که سال جدید، سال تسویه حساب قطعی توده‌های کارگر و زحمتکش مردم ایران با مرتجعین حاکم بر ایران باشد.

با آرزوی پیروزی در این نبرد بزرگ و با امید به این که فرا رسیدن بهار و سالی نو، نویدبخش سرنگونی نظم کهنه و برقراری نظمی نوین در ایران باشد، عید نوروز را به عموم توده‌های مبارز مردم ایران شادباش می‌گوییم.

برگرفته از سایت سازمان فدائیان(اقلیت)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر