‏نمایش پست‌ها با برچسب کار سخت. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب کار سخت. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۷, سه‌شنبه

کار سخت و دستمزد ناچیز، سرنوشت ناخواسته کودکان کار

این جا گذر کارگران ساختمانی است. مردان کوچک و بزرگ، نشسته بر لبه خیابان و گاه تکیه داده به کرکره های بالا نرفته فروشگاه ها چشم به راه کارفرمایی هستند که از خودرویی پیاده شود – یا حتی پیاده هم نشود و از همان داخل خودرو بوق بزند – و آن ها را برای کار امروز فرا بخواند.

۶ صبح – خیابان طبرسی – چهارراه گاز
مردی میانسال این انتظار را با چاق کردن «ناس» در بریده یک دستمال کاغذی سر می کند و دیگری سیگار دم صبحش را می کشد. دو کارگر جوان با چشم هایی قرمز یک بلوتوث خصوصی را پنهانی نگاه می کنند و غلامرضا که به زحمت ۱۲ سال دارد با ظرف غذا در دست کنار پدرش چرت می زند.
۸ صبح – میدان بار نوغان
از در شرقی که وارد شوید اولین کسی که می بینید هانیه ده ساله است که در سایه دیوار بساط کرده و واکس و وسایل کفاشی می فروشد. بازار در این ساعت از صبح فضایی کاملا مردانه دارد و او در این کنج غریبه به نظر می رسد. من هم او را نادیده می گیرم و قدم به بازاری می گذارم که چندان هم مردانه به نظر نمی رسد.

سجاد ۸ ساله بالای وانت هندوانه پایین می اندازد و در هر فراغت کوتاهی موبایل صفحه لمسی اش را از جیب شلوار بیرون می آورد تا با حالتی کودکانه از سلامتی اش مطمئن شود. او برای پدرش کار می کند که معتقد است مدرسه تلف کردن وقت است.
۱۰ صبح – انتهای خیابان رسالت شمالی
چهار نوجوان که همه زیر ۱۵ سال دارند در یک تعمیرگاه نه چندان بزرگ کار می کنند.