۳۴ سال پيش تودههای زحمتکش مردم ايران که از استبداد و ديکتاتوری عريان رژيم شاهنشاهی و شرايط وخيم اقتصادی به ستوه آمده بودند، برای رهائی خود به انقلاب روی آوردند. گرچه شاه يک سال پيش از سقوط خود به ويژه در شش ماه آخر سلطنتاش با اتخاذ تاکتيکهای متفاوتی اعم از تشديد سرکوب و کشتار مردم در اعتراضات خيابانی، يا دادن برخی امتيازات و عقبنشينیها سعی کرد سلطنت خود را نجات دهد، اما تودههای مردم به جان آمدهای که به انقلاب روی آورده بودند، به کمتر از سرنگونی قهرآميز شاه ورژیم سلطنتی راضی نبودند. از اينرو به رغم توصيهها و رهنمودهای خمينی که در رأس جنبش انقلابی قرار گرفته بود و در اساس خواستار يک جابجائی ساده قدرت، و انقلابی بود که امروز به آن “انقلاب مخملی” گفته میشود، دست به اسلحه بردند، پادگانها و ساير مراکز ستم و سرکوب را قهرمانانه مورد حمله قرار دادند و با قيام شکوهمند خود در ۲۲ بهمن ۵۷، دودمان پهلوی را درهم پيچيدند و نظام سلطنت را برای هميشه به گورستان تاريخ سپردند. شاه سرنگون و رژيم سلطنتی برچيده شد. به رغم سرنگونی رژيم سلطنتی و به رغم تمام قهرمانیها و از خود گذشتگی کارگران و زحمتکشان و نيروهای انقلابی که برای پايان دادن به جور و ستم و استثمار و رسيدن به آزادی و برابری به پا خاسته و دست به انقلاب زده بودند، اما اهداف انقلاب برآورده نشد و خواستها و انتظارات تودههای مردم از انقلاب نيز تحقق نيافت. بورژوازی به ياری دستگاه روحانيت به رهبری خمينی، به سرعت به بازسازی دستگاه سرکوب روی آوردند، ارگانهای سرکوب جديدی را نيز سازمان دادند، راه را برای پيشرفت انقلاب مسدود ساختند و با يورش وحشيانه به انقلاب، سرانجام آن را از پای درآوردند. ضد انقلاب، ازدرون انقلاب سربرآورد و رژيمی ارتجاعیتر و مستبدتر، جای رژيم شاه را گرفت. آنگاه شرايطی به مراتب وخيمتر و اختناقی دهشتناکتر از پيش، بر کارگران و زحمتکشان ايران تحميل گرديد.
۱۳۹۱ بهمن ۱۲, پنجشنبه
درسهائی از گذشته برای پيروزی آينده – به مناسبت سی و چهارمين سالگرد قيام ۲۲ بهمن
برچسبها:
تودههای زحمتکش,
درسها,
ديکتاتوری,
سلطنت,
مردم ايران
۱۳۹۱ دی ۲۸, پنجشنبه
ارتجاع، نگران فوران خشم و نارضایتی از درون شکاف در بالا
بحران از همه سو جمهوری اسلامی را فرا گرفته است. رسوخ این بحران به درون طبقه حاکم و دستگاه دولتی، روند از هم گسیختگی رژیم را سرعت بخشیده است. شکافهای درونی هیئت حاکمه پیوسته عمیقتر شده است. در حالی که هنوز پنج ماهی به پایان دوره ریاست جمهوری احمدینژاد باقیست، جمهوری اسلامی بار دیگر با چالشی جدی از درون روبهروست.
نزاع گروههای رقیب بر سر علت شکستهای سیاستهای اقتصادی و تشدید بحرانها به کشمکشی حاد میان مجلس و دستگاه اجرایی انجامیده است. روزی نمیگذرد که سران این دو ارگان دولتی، یکدیگر را به کارشکنی متهم نکنند و شکست را به گردن یکدیگر نیاندازند. جدالهای چند روز اخیر بر سر به اصطلاح انتخابات خرداد ماه نیز به عرصه جدیدی برای افشاگری و درگیری باندهای درون جمهوری اسلامی تبدیل شده است.
مرتجعین پاسدار استبداد که متجاوز از سه دهه مشترکاً سازمانده تقلبهای رسوای خیمهشببازیهای انتخاباتی در رژیم دیکتاتوری عریان طبقه حاکم بودهاند، اکنون هر یک از تلاش دیگری برای مهندسی کردن آراء و “انتخابات” سخن میگویند.
اتفاق بیسابقهای در جمهوری اسلامی نیست. معمولاً وقتی که تضادهای درونی هیئت حاکمه به درجهای حاد میشود که رژیم برای بقای خود چاره دیگری جز حذف این یا آن جناح را از گردونهی قدرت سیاسی ندارد، آنهایی که موقعیت خود را در خطر میبینند، آنگاه یادشان میآید که انتخابات در جمهوری اسلامی آزاد نیست. از تقلبهای انتخاباتی سخن میگویند و خواستار “انتخابات آزاد” میشوند. یادمان هست که یکی از بنیانگذاران رژیم استبدادی موجود، هاشمی رفسنجانی، وقتی از تقلبهای انتخاباتی به خدا شکایت کرد، که گروههای رقیب و در رأس آنها خامنهای، تصمیم گرفتند احمدینژاد را بر مسند ریاست قدرت اجرایی قرار دهند. کروبی این سردسته گروه خط امامیها که سالها با همین تقلبها بر کرسی مجلس و حتا ریاست آن تکیه زده بود، وقتی که قرار شد از گردونه قدرت حذف شود، یادش آمد که در فاصلهی کوتاهی که خواباش برد، چند میلیون رأی را به حساب رقیباش گذاشتند و سرانجام نیز رسوایی بزرگ تقلب انتخاباتی سال ۸۸ پیش آمد و اکنون همان ماجرا از نو تکرار میشود.
از تمام شواهد موجود چنین برمیآید که نه تنها قرار است، در خرداد ماه دوره ریاست جمهوری احمدینژاد به پایان برسد، بلکه جناح و گروه احمدینژاد نیز که اکنون عمدتاً در دستگاه اجرایی متشکل شدهاند، یکسره تصفیه شوند. این در حالیست که این گروه از مدتها پیش در تلاش بود، در پایان دورهی احمدینژاد، فرد دیگری را از میان خود بر کرسی ریاست جمهوری بنشاند.
احمدینژاد که میداند همان ماجرایی که در سال ۸۸ به نفع او و به زیان موسوی وجریان موسوم به سبز خاتمه یافت، اکنون همان ماجرا علیه خود وی و جناحاش در حال تکرار شدن است، به افشاگری روی آورده تا اقدامات گروههای رقیب را از طریق برملا کردن تقلبهای انتخاباتی، خنثا سازد. از همینروست که با نزدیک شدن به پایان دوره ریاست جمهوریاش، بر دامنه تبلیغات و افشاگریهای خود افزوده است.
نزاع گروههای رقیب بر سر علت شکستهای سیاستهای اقتصادی و تشدید بحرانها به کشمکشی حاد میان مجلس و دستگاه اجرایی انجامیده است. روزی نمیگذرد که سران این دو ارگان دولتی، یکدیگر را به کارشکنی متهم نکنند و شکست را به گردن یکدیگر نیاندازند. جدالهای چند روز اخیر بر سر به اصطلاح انتخابات خرداد ماه نیز به عرصه جدیدی برای افشاگری و درگیری باندهای درون جمهوری اسلامی تبدیل شده است.
مرتجعین پاسدار استبداد که متجاوز از سه دهه مشترکاً سازمانده تقلبهای رسوای خیمهشببازیهای انتخاباتی در رژیم دیکتاتوری عریان طبقه حاکم بودهاند، اکنون هر یک از تلاش دیگری برای مهندسی کردن آراء و “انتخابات” سخن میگویند.
اتفاق بیسابقهای در جمهوری اسلامی نیست. معمولاً وقتی که تضادهای درونی هیئت حاکمه به درجهای حاد میشود که رژیم برای بقای خود چاره دیگری جز حذف این یا آن جناح را از گردونهی قدرت سیاسی ندارد، آنهایی که موقعیت خود را در خطر میبینند، آنگاه یادشان میآید که انتخابات در جمهوری اسلامی آزاد نیست. از تقلبهای انتخاباتی سخن میگویند و خواستار “انتخابات آزاد” میشوند. یادمان هست که یکی از بنیانگذاران رژیم استبدادی موجود، هاشمی رفسنجانی، وقتی از تقلبهای انتخاباتی به خدا شکایت کرد، که گروههای رقیب و در رأس آنها خامنهای، تصمیم گرفتند احمدینژاد را بر مسند ریاست قدرت اجرایی قرار دهند. کروبی این سردسته گروه خط امامیها که سالها با همین تقلبها بر کرسی مجلس و حتا ریاست آن تکیه زده بود، وقتی که قرار شد از گردونه قدرت حذف شود، یادش آمد که در فاصلهی کوتاهی که خواباش برد، چند میلیون رأی را به حساب رقیباش گذاشتند و سرانجام نیز رسوایی بزرگ تقلب انتخاباتی سال ۸۸ پیش آمد و اکنون همان ماجرا از نو تکرار میشود.
از تمام شواهد موجود چنین برمیآید که نه تنها قرار است، در خرداد ماه دوره ریاست جمهوری احمدینژاد به پایان برسد، بلکه جناح و گروه احمدینژاد نیز که اکنون عمدتاً در دستگاه اجرایی متشکل شدهاند، یکسره تصفیه شوند. این در حالیست که این گروه از مدتها پیش در تلاش بود، در پایان دورهی احمدینژاد، فرد دیگری را از میان خود بر کرسی ریاست جمهوری بنشاند.
احمدینژاد که میداند همان ماجرایی که در سال ۸۸ به نفع او و به زیان موسوی وجریان موسوم به سبز خاتمه یافت، اکنون همان ماجرا علیه خود وی و جناحاش در حال تکرار شدن است، به افشاگری روی آورده تا اقدامات گروههای رقیب را از طریق برملا کردن تقلبهای انتخاباتی، خنثا سازد. از همینروست که با نزدیک شدن به پایان دوره ریاست جمهوریاش، بر دامنه تبلیغات و افشاگریهای خود افزوده است.
برچسبها:
اقلیت,
جمهوری اسلامی,
خشم,
سیاستهای اقتصادی,
شکاف,
طبقه حاکم,
فدائیان
۱۳۹۱ دی ۷, پنجشنبه
بحران سرمایهداری و نقش بنیاد گرائی و اسلام
رشد جنبشهای اسلام گرا در کشورهایی که اکثریت مردم در آنها باورهای دینی اسلامی دارند، بهویژه منطقه وسیعی که سراسر خاورمیانه، شمال آفریقا و بخشی از شبه قاره هند را در بر میگیرد و استقرار دولتهای دینی یکی از واقعیتهای اوضاع سیاسی جهان در مقطع کنونیست. در اینجا، چنین به نظر میرسد که بشریت به جای پیشرفت تاریخی با نوعی عقبگرد روبه رو شده است و ارتجاعی که دوراناش از مدتها پیش سپری شده بود و به عصر سیاه قرون وسطا تعلق داشت، بار دیگر جان گرفته، تمام نیروی خود را بسیج کرده و از دفاع به حمله رویآورده است.
گرچه پیشرفت و تعالی تاریخی میتواند در بطن خود عقبگردهای منفرد و مقطعی داشته باشد و اصولا سیر بالنده تاریخ در یک خط مستقیم، صاف و ساده بهپیش انجام نمیگیرد، اما پدیدههایی از نمونه بنیادگرائی دینی، تقویت عقاید مذهبی، پناه بردن به خرافات عهد عتیق و احیاء نهادهایی که به گذشته تاریخ بشریت تعلق دارند، چیزی نیست جز انعکاسی از پوسیدگی ، انحطاط و فروپاشی نظم سرمایهداری جهانی که به مانع و رادعی بر سر راه تحول تاریخی تبدیل شده است.
این واقعیتیست اثبات شده که نظامهای اقتصادی – اجتماعی طبقاتی هنگامی که به پایان عمر خود میرسند، با بحرانهای همهجانبه در عرصههای مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و ایدئولوژیک رو بهرو میگردند. اقتصاد کارکرد گذشته خود را از دست میدهد، دیگر پاسخ گوی نیازهای جامعه نیست و زیر فشار تضادهای لاینحل و بحرانهای مزمن، دچار از همگسیختگی میشود.
نهادهای سیاسی مستقر، اعتبار خود را در میان تودهها از دست میدهند و دیگر کارآیی لازم را برای حفظ سلطهی سیاسی طبقه یا طبقات ستمگر ندارند. عقاید و هنجارهای اخلاقی که زمانی برای توجیه سلطه طبقاتی و انقیاد فکری تودههای تحت ستم پاسخگو بودند، بیاعتبار میگردند. نافرمانی، اعتراض و مبارزه علیه نظم حاکم وسعت میگیرد تا حاملین پیشرفت تاریخی، نظم نوینی را جایگزین نظم کهنه سازند و به بحران و از هم گسیختگی اجتماعی پایان دهند.
برچسبها:
اسلام,
اسلام گرا,
بنیاد گرائی,
سرمایهداری,
نظامهای اقتصادی
۱۳۹۱ آذر ۲۳, پنجشنبه
نقش اعتصاب عمومی سیاسی در مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی
در سراسر دورانی که جمهوری اسلامی، بر ایران حاکم شده است، همواره مبارزه تودههای زحمتکش مردم علیه این رژیم ارتجاعی و ضد انسانی در اشکالی بسیار متنوع ادامه داشته است. از راهپیماییها و تظاهرات، مقاومت و مبارزه مسلحانه تودهای در نخستین سالهای پس از سرنگونی رژیم شاه در برابر یورش ارتجاع تا شورش تهیدستان حاشیهنشین شهرها در اواخر دههی ۶۰ و اوایل دههی ۷۰، از مبارزات دانشجویی اواسط دهه ۷۰ تا اواخر دههی ۸۰، از بیشمار اعتصابات، راهپیماییها، تجمعات اعتراضی، تظاهرات، بستن جادهها و اشغال کارخانهها توسط کارگران تا تجمعات و تظاهرات معلمان و زنان، زنجیرهی ادامهدار از ایستادگی و مقاومت تودههای مردم ایران علیه ارتجاع حاکم و مبارزه برای سرنگونی آن بوده است.
اما در این میان، یکی از برجستهترین نقاط در مبارزات این دوران، قیام سال ۸۸ بود که برای نخستین بار پس از مبارزات دو سال نخست استقرار جمهوری اسلامی، رژیم را به چالش کشید و با بحران سیاسی و اخلاقی همهجانبهای روبرو ساخت. با این وجود، از همان آغاز، پوشیده نبود که اگر این جنبش در چارچوب تظاهرات، راهپیمایی، جنگ و گریز خیابانی محصور و محدود بماند، قدرت ایستادگی در برابر نیروی مسلح سازمانیافتهی رژیم را نخواهد داشت و ناگزیر به عقبنشینی خواهد شد. در عمل نیز چنین اتفاق افتاد.
با فروکش این جنبش، این واقعیت بر همگان آشکار گردید که این اشکال از مبارزه نیز هر آنچه وسعت و ابعاد تودهای داشته باشند، به تنهایی برای رویارویی با رژیمی به نهایت ارتجاعی و سرتاپا مسلح کافی نیست و به اشکال عالیتری از مبارزه همچون اعتصاب عمومی سیاسی نیاز است که هم به لحاظ دامنهی تودهای فراگیرتر و سراسری باشد و هم قدرت ایستادگی و فلج کردن ارکان رژیم و از جمله نیروهای مسلح آن را داشته باشد.
اما در این میان، یکی از برجستهترین نقاط در مبارزات این دوران، قیام سال ۸۸ بود که برای نخستین بار پس از مبارزات دو سال نخست استقرار جمهوری اسلامی، رژیم را به چالش کشید و با بحران سیاسی و اخلاقی همهجانبهای روبرو ساخت. با این وجود، از همان آغاز، پوشیده نبود که اگر این جنبش در چارچوب تظاهرات، راهپیمایی، جنگ و گریز خیابانی محصور و محدود بماند، قدرت ایستادگی در برابر نیروی مسلح سازمانیافتهی رژیم را نخواهد داشت و ناگزیر به عقبنشینی خواهد شد. در عمل نیز چنین اتفاق افتاد.
با فروکش این جنبش، این واقعیت بر همگان آشکار گردید که این اشکال از مبارزه نیز هر آنچه وسعت و ابعاد تودهای داشته باشند، به تنهایی برای رویارویی با رژیمی به نهایت ارتجاعی و سرتاپا مسلح کافی نیست و به اشکال عالیتری از مبارزه همچون اعتصاب عمومی سیاسی نیاز است که هم به لحاظ دامنهی تودهای فراگیرتر و سراسری باشد و هم قدرت ایستادگی و فلج کردن ارکان رژیم و از جمله نیروهای مسلح آن را داشته باشد.
برچسبها:
اعتصاب عمومی,
اعتصابات,
بحران سیاسی,
تودههای زحمتکش,
سرنگونی,
کارگران
۱۳۹۱ آذر ۱۲, یکشنبه
طبقه کارگر و آزادیهای سیاسی
در اوایل قرن بیستم بود که مردم ایران با رویآوری به انقلاب، برای رهایی سیاسی و تحقق خواستهای آزادیخواهانه و دمکراتیک خود به پا خاستند و پیشگام جنبشهای انقلابی و آزادیخواهانه ملتهای منطقهی خاورمیانه شدند. اما یک صد سال بعد هنوز هم همچون بردگانی محروم از ابتداییترین حقوق و آزادیهای انسانی، در چنگال یکی از مخوفترین رژیمهای استبادادی قرن بیست و یکم اسیر و گرفتارند.
علت چیست که مردم ایران متجاوز از یکصد سال برای کسب آزادیهای سیاسی مبارزه کردهاند، اما این مبارزات همواره به شکست انجامیده است و در پی هر شکست، اختناق و استبدادی هولناکتر از گذشته حاکم شده است؟ چگونه میتوان این دور باطل شکست، اسارت و بندگی را در هم شکست؟
تا جایی که بحث به رهایی سیاسی مردم ایران از چنگال استبداد و کسب آزادیهای سیاسی و حقوق دمکراتیک محدود میگردد، ریشه و علت مسئله را باید از همان نقطهای آغاز کرد که نیاز اقتصادی و اجتماعی جامعه ایران در اوایل قرن بیستم، مبارزه برای کسب حقوق و آزادیهای سیاسی را به یک مسئله مبرم جامعه تبدیل نمود.
ظاهراً قرار بود با انقلاب مشروطیت، تحولات بورژوا – دمکراتیک در جامعه ایران تحقق یابد و همراه با آن تودههای مردم ایران نیز به آزادیهای سیاسی دست یابند. اما این تحولات در شرایطی میبایستی انجام بگیرد که نظام سرمایهداری جهانی به دوران افول و انحطاط گام نهاده بود و بورژوازی از یک طبقهی مترقی و انقلابی به یک طبقهی ارتجاعی و زائد تاریخی تبدیل شده بود.
برچسبها:
آزادیهای سیاسی,
اقلیت,
طبقه کارگر,
فدائیان
۱۳۹۱ آذر ۸, چهارشنبه
وقتی که خادمان نظام خائن به نظام میشوند!
زمانی که نزاع و درگيری لفظی رئيس جمهور و رئيس قوه قضائيه حکومت اسلامی بر سر بازديد احمدی نژاد از زندان اوين و ملاقات با مشاور مطبوعاتیاش بالا گرفت، وقتی که موضع گيریهای تند و علنی اين دو در مطبوعات عليه يکديگر، که نشانههائی از بحران عميق و هرج و مرج و گسيختگی ارگانهای نظم سرمايهداری حاکم را بازتاب میدهد و رسوائی و بی اعتباری بيش از پيش رژيم جمهوری اسلامی در انظار تودههای مردم را رقم میزند، به مرحلۀ حادی رسيد، خامنهای در جايگاه رهبر حکومت اسلامی که سخنانش در هر عرصه مورد اختلافی بايد “فصلالخطاب” و پايانی بر منازعات فيمابين مقامات و مسئولين حکومتی باشد، وارد اين کارزار پايان ناپذير شد و بار ديگر هشدارگونه فرمان توقف درگيری و تنش در ميان سران قوا را البته از بيم آنکه به تنش در پائين منجر شود، صادر کرد. خامنهای در نطقی که روز چهارشنبه دهم آبان ايراد نمود، به رؤسای سه قوه و تمام مقامات و مسئولين جمهوری اسلامی هشدار داد که بايد متوجه مسئوليت خود در “شرايط حساس کنونی” باشند و بايد مراقب باشند که “اختلافات را به ميان مردم نکشانند”! خامنهای نه فقط از باندهای حکومتی و سران آنها خواست که اختلافها را بايد به “کمترين ميزان” برسانند، بلکه با لحن تند و کوبندهای آنها را چنين مورد خطاب قرار داد که “از امروز تا روز انتخابات هر کسی بخواهد اختلافها را به ميان مردم بکشاند و از احساسات آنها در راستای اختلافات استفاده کند، قطعاً به کشور خيانت کرده است”.
فردای صدور اين فرمان عتاب آلود، برادران لاريجانی، رؤسای قوه مقننه و قضائيه، با ارسال نامههای جداگانهای به “رهبر فرزانه” و “مقام معظم رهبری “، دريافت پيام “وحدت بخش”، “سنجيده” و “به موقع” رهبری و مراتب اطاعت خود از “ولی امر مسلمين” و رعايت “دستورات” وی را اعلام کردند.
برچسبها:
احمدی نژاد,
انفجار تودهها,
باندهای حکومتی,
خادمان نظام,
قوه مقننه
۱۳۹۱ آبان ۲۵, پنجشنبه
بحران سوریه و صفبندیهای سیاسی
تصویری که از واقعیت اوضاع سیاسی و مبارزات تودهای در سوریه ارائه میشود، اغلب تحریف شده و یک جانبه است. این مسئله فقط مختص جمهوری اسلامی در ایران نیست که به تأسی از رژیم بعثی سوریه، مبارزات میلیونها تن از مردم سوریه را اقدامات تروریستی مینامد، بلکه سازمانها و گرایشات چپ و کمونیست ایران نیز اغلب با زدن یک برچسب وابسته به امپریالیسم و اسلامگرایان، واقعیت مبارزات تودهای را برای دگرگونی نظم موجود که نه خواست امپریالیسم است و نه اسلامگرایان تحریف میکنند.
در واقعیت اما آنچه که در طول ۲۰ ماه گذشته در سوریه در جریان است، ادامهی انقلابها و جنبشهاییست که منطقهی وسیعی از خاورمیانه و شمال آفریقا را فراگرفت و بازتاب بخشی از بحران سیاسی نظم سرمایهداری جهانیست. این انقلابات فقط حلقههایی از یک زنجیره به هم پیوسته جهانی برای دگرگونی سوسیالیستی نظم سرمایهداریست. این که در این لحظه، توان و قدرت پیشروی آنها در چه حدیست، حد و حدود نقش و تأثیرگذاری طبقه کارگر چیست و بورژوازی داخلی و بینالمللی تا کجا قادر به مقابله و مهار این جنبشها و انقلابات شده است، نه نافی خصلت مترقی این جنبشها و هدف آنها برای دگرگونی نظم سرمایهداری است و نه تداوم آنها. حتا در پیشرفتهترین کشورهای سرمایهداری و متشکلترین گردانهای طبقه کارگر در آنها، محال است که یک انقلاب اجتماعی خالص و شسته و رفته در یک لحظه ظهور کند.
در کشورهایی نظیر تونس و مصر که بورژوازی توانسته حتا کابینههای اسلامگرای اخوانالمسلمین را بر سر کار آورد و در ظاهر چنین به نظر میرسد، نتیجهی انقلاب گامی به عقب بوده است، در واقعیت اما چنین نیست. در حالی که بحران این جوامع هر روز عمق و وسعت بیشتری به خود میگیرد، تودههای وسیعتری بیدار شده و به مبارزه سیاسی روی آوردهاند، طبقه کارگر میدان وسیعتری برای مبارزه و تداوم انقلاب کسب کرده است و خود را برای پیشرویهای آتی متشکلتر و آگاهتر میکند.
در واقعیت اما آنچه که در طول ۲۰ ماه گذشته در سوریه در جریان است، ادامهی انقلابها و جنبشهاییست که منطقهی وسیعی از خاورمیانه و شمال آفریقا را فراگرفت و بازتاب بخشی از بحران سیاسی نظم سرمایهداری جهانیست. این انقلابات فقط حلقههایی از یک زنجیره به هم پیوسته جهانی برای دگرگونی سوسیالیستی نظم سرمایهداریست. این که در این لحظه، توان و قدرت پیشروی آنها در چه حدیست، حد و حدود نقش و تأثیرگذاری طبقه کارگر چیست و بورژوازی داخلی و بینالمللی تا کجا قادر به مقابله و مهار این جنبشها و انقلابات شده است، نه نافی خصلت مترقی این جنبشها و هدف آنها برای دگرگونی نظم سرمایهداری است و نه تداوم آنها. حتا در پیشرفتهترین کشورهای سرمایهداری و متشکلترین گردانهای طبقه کارگر در آنها، محال است که یک انقلاب اجتماعی خالص و شسته و رفته در یک لحظه ظهور کند.
در کشورهایی نظیر تونس و مصر که بورژوازی توانسته حتا کابینههای اسلامگرای اخوانالمسلمین را بر سر کار آورد و در ظاهر چنین به نظر میرسد، نتیجهی انقلاب گامی به عقب بوده است، در واقعیت اما چنین نیست. در حالی که بحران این جوامع هر روز عمق و وسعت بیشتری به خود میگیرد، تودههای وسیعتری بیدار شده و به مبارزه سیاسی روی آوردهاند، طبقه کارگر میدان وسیعتری برای مبارزه و تداوم انقلاب کسب کرده است و خود را برای پیشرویهای آتی متشکلتر و آگاهتر میکند.
برچسبها:
انقلابها,
تروریستی,
جنبشها,
سرمایهداری جهانی,
سوریه,
نظم سرمایهداری
اشتراک در:
پستها (Atom)